۱۴۰۳ شهریور ۱۲, دوشنبه

۴۵ سال از کشتار قارنا گذشت

۱۱ شهریور ٬۱۳۵۸ ٦۸ زن و مرد و کودک بی‌دفاع روستایی بی‌رحمانه کشته شدند...
از آنجا که اسپرم همایونی بابت درگذشت غلامرضا افخمی و رضا قطبی ابراز همدردی کرده و یادشان را گرامی داشته ولی هیچ اشاره‌ای به کشتار قارنا نکرده.
برسد بدست اون بی‌شرفِ دزد و مفتخورِ بیکار و بی‌عاری که
 از طرف خانواده‌های جان‌باختگان تصمیم می‌گیره و به بسیجی‌ها و سپاهی‌ها و ارتشیانِ دزد و جنایتکار می‌گه: آقا جان! جونت تضمین، پولت هم تضمین!
اون خائن نفرت‌انگیزی که می‌گه: انتقام گرفتن دور باطله دوستان٬ غلطه!
همون مزدور بی‌شرف خامنه‌ای که می‌گه نافرمانی مدنی باید خشونت پرهیز باشه.
همون مهره‌ی سوخته‌ای که می‌گه: من تکیه گاهم رو همین نیرو‌های انتظامی است، رو همین سپاهی‌ها، رو همین پاسدارها، رو همین بسیجی‌‌ها، رو همین نظامی‌هامون!
همونی که ۴۵سال است که خودش و خانواده‌اش با پولهای دزدیده شده از مردم ایران٬ شبانه روز مشغول خوشگذرانی هستند و می‌گه من دنبال انتقام نیستیم!!!
 همون دلقک بی‌شعور و احمقی که باورش شده رهبر انقلابه!!!
خلاصه‌ای از روایت تنها شاهدان عینی
ما هشتاد خانوار بودیم. معیار شمارش ما تعداد خانوار بود.
در آن زمان احزاب کرد در منطقه فعالیت داشتند و تنش‌های قومی وجود داشت. مثلاً اعضای کمیته‌های محل ترک بودند و با کردها اختلاف داشتند، اما اهالی روستای ما در درگیری‌ها نقشی نداشتند.
 من آن روز با برادرم و یکی از اقوام رفته بودیم تا علوفه حمل کنیم.
ما به ده برنگشتیم تا این که دیدیم نیروهای پاسدار و بسیجی با خودروهای خود به طرف آبادی ما حرکت کردند.
 ما مسلح نبودیم. در حال جنگ با کسی نبودیم. پیش از آن هم بارها پاسدارها به آبادی ما آمده بودند. به اهالی ده فحش می‌دادند و بی‌حرمتی می‌کردند.
ظهر برادرم گفت که به سمت روستا برگردیم. از دور تنها صدای شلیک تیربار می‌آمد.
وقتی مهاجمان به قارنا می‌آیند روحانی ده ملامحمود، قرآن به دست می‌رود و می‌گوید والله ما مسلح نیستیم و در درگیری‌ها و حمله به پاسگاه دو آب نقشی نداشتیم. به ما امان بدهید. ما هم مسلمانیم. ظاهراً دو بار او را رها می‌کنند ولی در آخر سر او را می‌برند. بعد که دنبال جنازه‌ها می‌گشتیم تمام اجساد را یافتیم به جز سر ملامحمود را. مردم می‌گفتند سر او را به شهر برده‌اند.

در داخل روستا مردم از ترس در خانه‌ها مخفی شده بودند. مهاجمان در می‌زدند و می‌گفتند مردها بیایند تا مسئول کمیته در قهوه‌خانه با آنها صحبت کند. چند نفر را در پشت قهوه‌خانه کشته بودند و اجساد را داخل یک کانال آب انداخته بودند. افراد را از خانه‌های‌شان دور کرده و بعد کشته بودند.
 تنها در یک مزرعه اعضای یک خانواده را در محل کشته و جنازه‌ها را در محل رها کرده بودند. در جایی نه نفر از چوپان‌ها و اهالی روستا را که مشغول کار بودند کشته بودند. در کنار آنها دو کودک یکی پنج‌ساله و یکی دوازده‌ساله را نیز زخمی کرده و رها کرده بودند.
بعد از آن ما به خانه‌ی پدر زن برادرم رفتیم. قریب به پنجاه نفر در خانه نشسته بودند و همه وحشت‌زده و گریه و شیون می‌کردند.

وقتی کار خود را کردند محل را ترک کردند. چند ساعتی در محل بودند شاید چهار ساعت. بعد ما شروع به جست‌وجو برای یافتن کشته‌ها کردیم. در پشت خانه‌ی ما سه برادر را شهید کرده بودند. کاک رحمان خسروی، کاک ابوبکر خسروی و کاک عبدالله، هر سه ازدواج کرده و صاحب زن و بچه بودند. چند نفری که کشته شدن آنان را دیده بودند خیلی وحشت‌زده شده و در یک باغ که پر از درخت بود مخفی شده بودند.
کسی نمی‌دانست چند نفر کشته شده است و چه کسی توانسته فرار کند. اول کسی را که شهید کرده بودند عمو رحمان نام داشت. وقتی جسد رحمان را یافتیم در دستش گیاه بود. معلوم بود که در حال کار بوده است. بعد از کاک رحمان، دو چوپان با نام‌های ابراهیم رسولی و جعفر احمدپور که چوپان آبادی بودند را کشته بودند. به علاوه به احشام و حیوانات آنها هم رحم نکرده بودند؛ به سگ‌ها و گوسفند و الاغ و هر چه سر راه‌شان قرار گرفته بود، شلیک کرده بودند.
بعد عده‌ای که در یک مزرعه در حال پاک کردن نخود بودند. وقتی صدای تیراندازی را می‌شنوند، فکر می‌کنند که درگیری مسلحانه شده و لابد داخل ده امن خواهد بود. این عده در راه بازگشت به روستا، به کمین مهاجمان می‌افتند.
 کودکی به نام حمزه زخمی شده بود. این کودک باوجود اینکه زخمی بود به طرف روستا حرکت می‌کند. سید فتاح بچه را می‌بیند و می‌خواهد او را پیش پدرش ببرد. مادر بچه که در کوچه او را غرق در خون می‌بیند شروع می کند به شیون که پاسدارها می رسند و او را نیز به‌قتل می‌رسانند. شوهر او نیز که می‌بیند زنش را شهید کرده‌اند از خانه بیرون می‌آید. به‌محض خروج از خانه او را هم شهید می‌کنند. پسر چهارده ساله‌ی این خانواده را هم شهید می‌کنند. سید فتاح که بچه‌ی زخمی را با خود به خانه برده بود نیز در همان محل شهید می‌کنند.
تا چند روز در جست‌وجوی جنازه‌ها بودیم. جنازه‌ها را از روستا خارج کرده بودند و به دره‌های اطراف انداخته بودند. کشته‏‌‌‌ها را به بیابان‌‌‌ها انتقال دادند که وانمود کنند در جنگ و گریز کشته شده‌‏اند. صورت‌ها قابل تشخیص نبودند. هویت قربانیان را از روی لباس‌های آنها تشخیص دادیم. وقتی دست یا قسمتی از بدن‌ها را می‌کشیدیم تا حمل کنیم از بدن جدا می‌شدند. اهالی روستا وحشت‌زده بودند و تا چندماه در بهت به سر می‌بردند.

 بنا به گفته یکی از افسران ژاندارمری، که منطقه را بعد از قتل‌عام دیده بود، مردم و حیوانات سلاخی شده بودند: «در نزدیکی‌های ده قارنا همه‌چیز همچون فیلم‌های ثابت به حالت انجماد درآمده بود، زیرا راننده تراکتور را می‌دیدیم که پشت فرمان است اما کوچک‌ترین حرکتی از خود نشان نمی‌دهد. چند ده رأس گوسفند کنار جاده بود که همه به ترتیب خوابیده بودند. سگ جلوی منزل بدون حرکت بر زمین پهن شده بود و …» (روزنامه جمهوری اسلامی، ۱۲ بهمن ۱۳۵۹) 
 ولی مشکل اینجا است که تنها از دو روستای قارنا و قلاتان نام می‌برند؛ در حالی که من اهل آن منطقه هستم و می‌توانم شهادت بدهم که به چند آبادی دیگر هم حمله شده است، اما اینها در جایی نوشته نشده و ثبت نیست. معدود اسناد و اطلاعات ما هم دارد از بین می‌رود. من شنیده‌ام که در روستای «سرو کانی» مردم را در مسجد جمع می‌کنند و در همان محل هجده نفر را می‌کشند. در روستای «چغل مصطفی»، چهل و هشت تن را کشتند و جنازه‌ها را به آب انداختند. وقتی آب رودخانه در پایین‌دست، کم شده بود مردم جنازه‌های تیرخورده را یافتند.  در روستاهای «ویلان چرخ» و «کاریزه شکاکان»، نیروهای دولتی چندین نفر را کشتند. در روستای محمدشاه پاسدارها شکم زن حامله‌ای را پاره کردند و بچه را در آوردند.

زمین‌های کشاورزی روستای «کانی مام سیده» را به آتش کشیدند. مردم بی‌دفاع و احشام‌شان را با تیر زده و به قتل رساندند. آبادی‌های زیادی قربانی از این دست جنایت‌ها شدند که در مناطق کوهستانی بوده و به دلیل دور افتاده بودن هیچ‌گاه اخبارشان منتشر نشد. به مردم ظلم شد و روستایی‌های بی دفاع نتوانستند از خود دفاع کنند.
مسئولان وقت وعدەدادند که مسببان مجازات گردند، تا کنون هیچ‌کدام از مسببان مجازات نشدەاند.
بجای مجازات٬ ملا حسنی٬ از مسببان اصلی کشتار و قتل‌عام مردم "قارنا و قلاتان از محمود احمدی‌نژاد مدال شجاعت در کشتار روستاییان بدون سلاح گرفت.
سازمانهای حقوق بشری و بین المللی هم ساکت ماندن.
هم‌چنین تندیسی از او در نزدیکی روستای قارنا قرار دادند
برخی منابع:
صفحه آخر- حجت الاسلام غلامرضا حسنی (ملاحسنی) را بهتر بشناسیم
رادیو زمانه- گفت‌وگو با یک شاهد عینی
ڕۆژپڕێس- کشتار قارنا/ گفت‌وگو با یک شاهد عینی
بنیاد برومند- ۳۸ سال از کشتار قارنا در ایران گذشت 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر