مصاحبه اختصاصی وگن کایند با آقای مهندس درویش
بخش هایی از این مصاحبه:
- لطفا برای شروع ، کمی از سوابق کاری و فعالیت های خودتون در زمینه محیط زیست در گذشته و حال برای ما تعريف کنيد
سال ١٣٦٨ وارد موسسه تحقیقات مراتع و جنگلها شدم؛ که نزدیک ٢٢ سال است در حوزه منابع طبیعی در این موسسه ای که متولی تحقیقات و پژوهشهای منابع طبیعی کشور است مشغول به کار هستم و الان هم در بخش تحقیقات بیابان مشغول هستم که در حقیقت مسئول گروه تحقیقاتی مولفه های اقتصادی/اجتماعی بیابان زایی هستم. علاوه برا ین چون رشته تحصیلی خودم مدیریت محیط زیست میباشد، دغدغه خاطر جدی دارم نسبت به محیط زیست و به نظرم بزرگترین مشکلی که محیط زیست ما داره اینه که ظرفیت سازی درستی در حوزه اطلاعاتی برای مردمی که ارتباط دارن با محیط زیست صورت نگرفته و به همین حاطر تلاش کردم تا یافته ها و تجربیات خودم رو به زبان ساده منتقل کنم و فکر میکنم مهمترین ضعفی که ما در حوزه محیط زیست داریم ضعف اطلاع رسانی است و محیط زیست در سبد اولویتهای راهبردی مردم از جایگاه درخور خود برخوردار نیست و مردم متوجه اهمیت حفظ محیط زیست نیستند در نتیجه نمیتونن مطالبات خود را در این حوزه بشناسن و خواهان احقاقش از مسئولینی بشوند که در این حوزه صندلیهای مدیریتی رو اشغال کرده اند!
وبه همین دلیل هم بود که رفتم سراغ وبلاگ، انتشار یادداشتها در روزنامه ها و سخنرانی در جاهای مختلف که بیشتر بتونیم این دغدغه ها را به زبان ساده منتقل کنیم.
- کمی از وبلاگتون و مقوله بيابان زایی برامون بگيد . بطورخلاصه بفرماييد چگونه از بيابانیشدن زيستبومهای تالابی، جنگلی... جلوگيری كنيم و راهکار های ارائه شده تا چه حد ميتونه ضمانت اجرايی داشته باشه؟
وبلاگم رو در فروردین ماه ٨٤ راه اندازی کردم و اعتقادم این بود که بیابان هم مثل هر اکوسیستم دیگری واجد ارزشهای منحصر بفرد خودش است واجد تنوع زیستی گیاهی و جانوری خاص خودشه؛ بنابراین به همان دلیل که جنگل زدایی، تالاب زدایی و مرتع زدایی غلط است، بیابان زدایی نیز غلط است و به همین دلیل هم بود که نام وبلاگم را "مهار بیابان زایی" نهادم یعنی آنچه خطرناک است خود بیابان نیست بلکه "بیابان زایی"است و ما نباید بیابان زدایی کنیم بلکه باید بیابانزایی را مهار کنیم، یعنی اجازه ندهیم حریم هیچ اکوسیستمی خدشه دار بشه هر اکوسیستم در هر جایی که قرار گرفته بهترین پاسخ به شرایط زیست بوم آن منطقه است.
اگر تلاش کنیم که شرایط اکوسیستم را در عرصه های بیابانی تغییر دهیم(از جمله باران مصنوعی و ...) در حقیقت موجودیت زیستی منطقه را با یک تنش جدی روبرو کرده ایم!
نوع گیاهان منطقه پوست ضخیمی دارد، خلل و فرج و روزنه های کوچکی دارد (نسبت به گیاهان غیر بیابانی) برای اینکه تبخیر خود را کاهش دهد و جانوران بیابان نیز به همین ترتیب سازگاریهای خاصی دارند.
و اتفاقا گیاهان و جانوران که در منطقه بیابانی هستند از جمله مهمترین و ارزشمندترین گونه های گیاهی و جانوری هستند.
وبه این ترتیب بود که من وبلاگم را افتتاح کردم چون اعتقاد دارم بیابانها میتوانند صندوق ارزی پایدار ایرانیان باشند و اگر ما نوع نگاهمان را به بیابان تغییر دهیم، خیلی از مشکلاتی که الان داریم کاهش پیدا خواهد کرد.
گزارشی در سال ٢٠٠٦ توسط UNDP (United Nations Development Programme ) مبنی بر اینکه عرصه ای به طول و عرض ٨٠٠ کیلومتر در صحرای آفریقا اگر به سلولهای خورشیدی مجهز شود میتواند نیاز مردم کل کره زمین را به مدت یک سال به انرژی تامین کند!
ما چنین عرصه ای در ایران داریم، یعنی اگر ایران در زمینه انرژی خورشیدی سرمایه گزاری کند نه تنها میتواند تمام نیازهای الکتریسیته خود را تامین کند بلکه میتواند بعنوان بزرگترین صادر کننده انرژی الکتریسیته در منطقه شناخته بشه و در امد سرانه مردمش بالا بره ومشکلات زیست محیطی بی شمار ناشی از تولید برق از نیروگاههای برق-آبی و سدها را دیگر نخواهیم داشت.
به خاطر اهمیت این موضوع بود که من به سراغ این وبلاگ و این تلاش رفتم که مردم ایران را با این مواهبی که وجود داره آشنا کنم و تا همین پارسال که وبلاگم همچنان فعال بود(قبل از فیلتر شدن!) تا ٢٥٠٠٠ نفر در روز بازدید کننده داشت که رقم قابل توجهی است. در کشور ی که یک روزنامه آرزوی داشتن تیراژ ٢٥٠٠٠ را دارد من توانستم وبلاگ شخصی ای داشته باشم با روزی بیش از ٢٥٠٠٠ نفر بازدید کننده آن هم در حوزه ای که دغدغه اصلی مردم نیست یعنی حوزه محیط زیست و بیابان! و نشان دهنده این است که نباید نا امید بود و گفت کاری نمیتوان انجام داد!
ولی متاسفانه وبلاگم از آذرماه سال گذشته فیلتر شد.
ديدگاهتون نسبت به شکار حتی اون چيزی که ظاهرا شکارمجاز ناميده ميشه چيست؟! آيا انسان حق داره به هر دليلی جان موجود زنده ای را بگيره؟
اعتقاد قلبی من این است که هر موجودی که در دنیا زندگی میکنه حق حیات دارد و ما نباید به خاطر مصلحتهای شخصی و انسانی خود حق حیات را ازآن موجود بگیریم!
البته اماهایی هم وجود دارد. مثل اتفاقی که در جزیره گوام در طی جنگ جهانی دوم رخ داد: گروهی از کماندوهای امریکایی که در این جزیره مستقر شده بودند و چون ناوبری به آنجا بسیار سخت بود وبرای تغذیه آنها تعدادی گوزن از آمریکای شمالی در این جزیره رها کردند در همین موقع که جنگ به پایان رسید و ژاپن تسلیم شد بعد از اتمام جنگ جهانی دوم و بازگشت سربازان امریکایی به کشور خود، گوزنها در جزیره به حال خود رها شدند!
یک گروه اکتشافی اکولوژیست وقتی بیست سال بعد-درسال ١٩٦٥- به جزیره بازگشتند، با صحنه عجیبی روبرو شدند: گله های بیشمار از همین گونه گوزن بالغ بر چند هزار راس! شکارچی طبیعی در جزیره وجود نداشت و غذا به اندازه کافی وجود داشت: گلسنگی در جزیره بود به عمق بیش از ٥ سانتیمتر در کل گستره جزیره که غذای بسیار خوبی را برای گوزنها فراهم میکرد.
گروه دیگری سال ١٩٨٥ به این جزیره امدند و با کاهش شدید جمعیت گوزنها روبرو شد: تنها ٧ راس باقی مانده بود! و بعد از مدتی بکلی از بین رفتند! دلیل نابودی کامل آنها این بود که هر سرزمینی ظرفیت پذیرشی دارد و اگر آن ظرفیت پذیرش رعایت نشود خود همان جمعیت ساکن در آن سرزمین مرگ و نابودی خود را رقم خواهد زد.
بنابراین شکار به بهانه تفریح – کسب درآمد و رفع نیازهای انسانی، به نظر من غلط است ولی به بهانه حفظ پایداری اکولوژیکی سرزمین وبرای حفظ حمعیت گونه مورد نظر اتفاقا لازمه.
١٠٠٠٠ سال پیش که کشاورزی بوجود آمد وزن کل انسانها بعلاوه دامهایشان روی هم ٢ در صد وزن همه حیوانات روی زمین بود در حالیکه امروزه وزن انسانها و دامهایشان ٩٩,١ % کل وزن حیوانات روی زمین است!! یعنی وزن کل حیات وحش امروزه حتی به یک درصد کل این نسبت هم نمیرسد! وبه همین دلیل هم هست که فلسفه مناطق حفاظت شده شکل گرفته و باید حفظ شود.
ولی در داخل این مناطق حفاظت شده- که در کل جهان ١٣,٥ درصد خشکیها و در کشور ما حدود ١٠ درصد مساحت کشوررا شامل میشود (واخیرا به ١٢ درصد رسیده است) - باید مواظب باشیم که بصورت مصنوعی قرق شده اند و دشمن طبیعی را در بیشتر موارد حذف کرده ایم که همین عامل ممکن است باعث شود بصورت جهشی برخی از گونه های جانوری اجازه رشد بیش از حد پیدا کنند.. مثلا در نظر بگیرید تعداد کل و بز یا قوچ و میش در عرصه ای مانند" تنگ صیاد " در چهار محال و بختیاری، از حد مجاز بیشتر شود... گونه های مرتعی گیاهان را تا حد نابودی خورده و از بین میبرند، خاک دچار فرسایش شده ، فیلتراسیون آب در خاک کاهش پیدا کرده و شریط زیستی برای خود همان گونه ها به مخاطره می افتد! پس یا باید جابجاشون کنیم یا بصورت فیزیکی و مصنوعی حذفشون کنیم.
در این صورت است که میتوان مجوز شکار داد و برای مردم محلی منطقه درآمد ایجاد کرد- که متاسفانه مهمترین دشمن حفظ محیط زیست و حیات وحش منطقه اند.
مثل اتفاقی که در تالاب "کانی برازان" در آذربایجان غربی افتاد: مردم محلی اطراف تالاب سالها شکارچی بودند؛ درکنار کشاورزی پرندگان مهاجر را نیز شکارمیکردند و سعی میکردند که تالاب را خشک کرده و بخشی از آن را به اراضی کشاورزی تبدیل کنند.
ولی متوجه شدند که اگر شکار را کنار گذاشته و همان پرنده ها را حفظ کنند مردم سایر نقاط بعنوان گردشگر برای دیدن و تماشای همان پرنده ها به منطقه سفر کرده و درآمد بیشتری نیز نصیبشان خواهد شد. و امروزه خودشان میگویند که تالاب مثل خون درون رگهای ماست! و با علاقه حفظش میکنند.
- اینکه عقیده دارید اگر گونه ای بیش از حد زیاد شود بقای خود را به خطر می اندازد در مورد انسان هم همین نظر را دارید؟
دقیقا! و دقیقا همین اتفاق افتاده: مثال روشنش کشور پاکستان است. این کشور کلکسیونی از "ترین ها" را از نظر منفی دارد! مثلا مرگبارترین سیل و زلزله جهان! وحتی مرگبارترین فعالیتهای تروریستی! مرگبارترین سقوط هواپیما ها که بیشترین تلفات را در پی داشته است ... و امنیت در تمام حوزه ها در پاکستان به خطر افتاده و دلیل مهم آن عبارت است از :
پاکستان دو سوم مساحت ایران وسعت ولی در حدود ١٨٠ میلیون جمعیت دارد! یعنی دست کم ١٠٥ میلیون نفر بیشتر از ایران در محدوده ای که بطور قابل ملاحظه ای کوچکتر از ایران است! که این باعث میشود همه مردم حتی بطور فیزیکی برخورد داشته باشند و سر هر مسئله ای با هم درگیرند! و اینکه شاخصه های امنیتی در پاکستان تا این حد پایین رفته و باعث شده کل جهان به مخاطره افتد، به این خاطر است که تناسب جمعیتی انسان از بین رفته.
همین به اصطلاح "جنگ آب" که حتی در کشور خودمون بوجود آمده رودر نظر بگیرید : به این دلیل بوجود آمده که محدودیت بوجود آمده در اثر جمعیت زیاد انسانها سبب شده تا حتی مناقشات بین المللی ازجمله ترکیه-عراق-سوریه –ایران، بر سر حقابه دجله و فرات با هم درگیر باشند..
سودان و مصر بر سر حقابه رود نیل و در داخل برزیل همه بر سر حقابه رود آمازون همه با هم درگیرند.
حتی در کشور خودمون اصفهان و چهار محال- کرمان با خوزستان – یزد بر سر حقابه زاینده رود و ... در گیری وجود دارد!
وقتی در مسائل بهداشتی و زاد آوری خودمان دخل و تصرف کرده ایم و امید به زندگی را افزایش داده ایم( امید به زندگی حدود ٢٠٠٠ سال پیش ٣٨ سال بوده(متوسط عمر هر انسان) پس باید بطور متناسب زاد و ولد را نیز کنترل کنیم.
- در مورد ظرفیت اکولوژیکی زیستگاه؛ ما از طرفی گونه های صیاد طبیعی یک زیستگاه رو تا حد نابودی کامل از بین میبریم و باعث افزایش تعداد جمعیت گونه های باصطلاح صید میشویم تا درواقع به شکارچیان مجوز بفروشیم!
مثال روشن این مورد : در دشت سهرین زنجان که در سرشماری آهو شرکت کرده بودم، خود محیط بانان شکارگران طبیعی مثل گرگ را می کشتندو تعداد آهوهای شمارش شده را بیشتر از آنچه بود گزارش میکردند (که احتمالا برای فروش مجوز شکار بوده!)
در اینصورت به نظر شما این توجیه ما نیست که شکار و کنترل جمعیت را قانونی و مورد قبول جلوه دهیم؟!
حق با شماست و اینکار کاملا اشتباه است! وبه همین دلیل هم امروزه بودجه های گزافی مثلا برای حفظ یوز پلنگ در نظر گرفته میشود که بتوانیم همین ٥٠ -٦٠ قلاده یوز آسیایی که در ایران باقی مانده را حفظ کنیم.
چون خود ما زنجیره غذایی اکوسیستم را بهم زده ایم و حیوانات بالای هرم غذایی را که شامل گوشتخواران است از بین برده ایم : گونه های با ارزشی مثل شیر و ببر راکاملا از بین برده ایم و پلنگها – خرسها – یوزها –گرگها و ... در وضعیت وخیمی هستند. و همین سبب بر هم خوردن تعادل بوم شناختی کره زمین میشود
اصولا اعتقادی به واژه "جانور زیان کار" ندارم یا علف هرز! همین علف هرز و جانور زیان کار نامیدن آنها نوعی خود خواهی و آزمندی خود ما انسانهاست. و چون در تقابل با نفع اقتصادی ماست آنها را زیان کار و هرز نامیده ایم. در صورتی که وجود خود آنها دارای حکمتی است.
مثال روشن در این مورد موشها هستند... در واقع موش اگر در زیستگاه خود باشد جونده بسیار مفیدی است. میتواند به زاد آوری و تکثیر گیاهان کمک کند. به پراکنش بذر گونه های گیاهان مرتعی کمک کرده و باعث شود بیابانزایی مهار شود. موش میتواند با نقب زدنها در لایه های خاک ، فیلتراسیوت آب و هوا را در خاک افزایش داده و باعث حاصلخیزی خاک شده از بروز سیلاب جلوگیری کند.
ولی همین موشها(Rat) – که اصلا بومی ایران نبوده و از طریق کشتیهای ترانزیت و از بنادر بصورت مصنوعی وارد کشور شد- در اثر بر هم خوردن زیستگاهشان توسط ما انسانها و به دلیل دفع غلط زباله و پسماند و سامانه نادرست فاضلاب شهرهای ما، توانست بیش از اندازه تکثیر شده و بعنوان یک عامل مهاجم شناخته شود. در این موارد ما باید تلاش کنیم جمعیت گونه را بصورت صحیح کنترل کنیم: استفاده از سم اشتباه است و با استفاده از سم بسیاری از موجودات مفید دیگر هم از بین میرود. باید سیستم دفع زباله و شبکه فاضلاب را اصلاح کنیم... تا مواد غذایی پس مانده تا ساعتها در معابر باقی نمانند که موشها به راحتی تغذیه کرده و تکثیر شوند.
- ديدگاهتون را در مورد سنت ظالمانه گاوبازی در پست " گاوی که دوستش دارم" بيان کرديد.در مورد باغ وحش ها و سيرک های حیوانات و رفتاری که در آن محیط ها با حیوانات می شود چه نظری داريد ؟
با فعالیت سیرکها مخالف بوده و هستم. به نظرم اینکه بخواهیم از موجودات دیگری برای تفریح خود استفاده کنیم کاری غیر اخلاقی است بر مبنای همان آموزه اخلاقی که به آن اشاره شد: اینکه بخواهیم به شیر شلاق بزنیم که از داخل حلقه آتش بپرد، کاری بشدت غیر اخلاقی است!
همان کاری که دوهزار سال پیش با گلادیاتورها انجام میدادیم همان رفتار را با حیوانات داریم و تصور بر این داریم که چون قدری متمدن تر شدیم نباید انسانها را به جان هم بندازیم ، ولی این کار با حیوانات نیز به هیچوجه اخلاقی نیست، من حتی یک مرحله بالاتر میروم و میگویم گیاهانی که وادار میکنیم بصورت مینیاتوری رشد کنند یا شکلهای مختلف در گونه های گیاهان ایجاد میکنیم تا باصطلاح آنها را زیباتر کنیم، مانند آنچه برخی از چینیها با دختران خود میکنند (محدود کردن رشد پاها در کفشهای تنگ برای کوچک ماندن پا ها یا استفاده از حلقه های متوالی برای کشیده شدن گردن و ....!)، کاری فوق العاده غیر اخلاقی است.
- بقای تنوع بيولوژيکی و امکان زندگی برای همه موجودات را در سايه چه برنامه و روشی می دانيد؟
باید همواره در نظر داشته باشیم که جای اخلاق محیط زیستی واقعا خالی است و ثمره همین دیدگاه اخلاق گرایانه است که مثلا الان در ترمینولوژی مسائل محیط زیستی، بیودموکراسی وارد شده، اگرما ادعا داریم که دموکراسی بهترین گزینه جوامع انسانی است و مردم باید بر خود حکومت کنند، همین مردم به موجب اینکه بعنوان اشرف مخلوقات و مسئولیت بقیه زیست مندان کره زمین بر عهده آنهاست، این اخلاقی نیست که بخاطر خودشان حق آنها را پایمال کنند. همانطور که پدر ومادر مسئولیت تربیت کودکانشان را بر عهده دارند، نمیتوانند تنها بخاطر منافع خودشان منافع کودکانشان را نادیده بگیرند در عین حال ما بدلیل اینکه خردمند تر از آنها هستیم مسئولیت زندگی آنها را بر عهده میگیریم.
باید دقت کنیم که همگی سوار یک قایقیم و نام آن قایق کره زمین است و اگر سوراخی در هر جای آن ایجاد شود همه آسیب خواهیم دید . باید دقت کنیم که سرزمینی که استعداد نگهداری از اندوخته های گیاهی و جانوری بهتر را داشته باشد؛ سرزمینی که در آن یوز بخرامد و عقاب به پرواز در آید، بلوط رویش داشته باشد وآب پاک روان و جاری باشد، مردمی که در آن سرزمینزندگی میکنند مردم شادابتری هستند: افسردگی کمتر و توان و راندمان کاریشان بیشتر است.
این مفهوم امروزه در قالب Happiness Index یا شاخص سرزمین شاد وارد گروه بندی کشورها شده و باعث شده که کشوری مانند کاستاریکا در آخرین رتبه بندی ای که در سال ٢٠٠٩ بوده اولین کشور دنیا باشد : صاحب شادترین مردم جهان باشد، نه ایالات متحده امریکا! وحتی رتبه ما از رتبه ایالات متحده از این نظر بیشتر است! هر چند که ما از سال ٢٠٠٦ تا ٢٠٠٩ حدود ١٥ پله در رده بندی سرزمین شاد سقوط کردیم که نشان میدهد که وضعیت محیطهای طبیعی ما به طرز نگران کننده ای رو به وخامت است.
- اخيرا در مورد محيط بانی که در انتظار اجرای حکم اعدام هست
صحبت های زيادی از جانب خانواده مقتول ، کارشناسان محيط زيست، مقامات مسئول و خود شما شده است جدای از هر حکمی که قرار هست صادر شود که اميدواریم ختم به خير شود نظر شما در مورد مقوله محيط بانی و نظارت و حفاظت از جنگل ها چيست ،چه راهکاری بايد در پيش گرفت تا اينچنين مسائلی پيش نياد ،معيار خاصی بايد در خصوص محيط بانی و کلا مقوله محيط زيست و حيات وحس بايد رعايت شود که در کشور ما به آن پرداخته نمی شود؟
مشکل اصلی که در حوزه محیط بانی داریم این است که شغلی مثل محیط بانی یا جنگل بانی یا رنجری (Ranger) جزو شغلهای پر تقاضا و جذاب در دنیا ست و خیلی ها دوست دارند که آنرا انتخاب کنند؛ در کشور ما تبدیل به یکی از شغلهای پر خطر در کشور ما شده است: کسی که محیط بان یا جنگل بان میشود درست مثل این است که وارد جبهه جنگ شده، باید اشهدش را بگوید و برود سر کار!
چون در طی سه دهه اخیر ١٢٣ نفر شهید داشته ایم:حدود ١١٢ محیط بان و ١١ جنگل بان شهید و حدود ٥٠٠٠ نفر زخمی ومعلول شده و یا جان و مالشان تهدید شده است! و خسارتهای دیگر دیدند.
مردمی که باید قدردان افرادی مانند محیط بانها و جنگل بانها باشند -چون آنها نیز قرار است که از موجودیت طبیعی و گیاهی و جانوری ما نگهداری کنند برای اینکه این کشور بتونه برای نسلهای آینده ما نیز همچنان عرصه مناسبی برای زیستن باشد-چرا در هیبت متخلف، قاچاقچی چوب و شکارچی به جان همین محیط بانها افتاده اند و اینها در دو جبهه با هم درگیرند؟
تلفات شکارچیها هم کمتر از محیط بانها نبوده است.
وقتی به این نتیجه میرسیم که راه حل یا منطقی غلط است، به جای اصرار در آن منطق باید سعی کنیم تا زاویه دیدمان را تغییر دهیم، به نظر من منطق سر نیزه و چکمه برای حفاظت از عرصه های طبیعی منطقی است که آزمون خود را پس داده و نمیتواند جوابگو باشد، در کشوری مثل ایالات متحده که چندین برابر ایران وسعت و چندین برابر ایران مناطق حفاظت شده دارد در طول ٨٠ سال گذشته حتی یک چهارم این تلفات برای رنجر هایشان به بار نیامده و تازه اغلب رنجرهایی هم که کشته شده اند بخاطر حوادث طبیعی بوده، نه اینکه با تیر مستقیم شکارچی کشته شوند!
پس میشه صورت مسئله را طور دیگری مطرح کرد که بجای اینکه مردم و محیط بانها و جنگل بانها رو در روی هم قرار بگیرند، درکنار هم باشند؛ مانند اتفاقی که در روستای سرخ چشمه در خراسان شمالی افتاد و مردم خودشان حامی یوز پلنگها شدند، مانند اتفاقی که در کانی برازان افتاد(که قبلا بهش اشاره شد)... پس این اتفاق میتواند بیفتد..
اگر گروهی مرکب از جامعه شناسان، روانشناسان، حقوقدانها، فعالین محیط زیست و نمایندگانی از همان شکارچیان و مردم محلی دورهم جمع کرده و موضوع را بررسی کنیم، همایش برگزار کنیم و در این بین راهکاری عملیتر انتخاب کنیم.
چطور وقتی که تیم ملی فوتبال ما شکست میخوره بلافاصله در مجلس کمیته ای بنام "بررسی دلایل شکست تیم ملی فوتبال ایران" (!!) تشکیل میشود!
بیش از ٣٠٠-٤٠٠ نفر تا کنون در عرصه های طبیعی ما کشته شده اند این تعداد قابل توجه ارزش یک شکست تیم ملی قوتبال را ندارند؟؟!! که کمیته ای نیز در مجلس تشکیل شود برای بررسی دلایل بالای تلفات انسانی در عرصه های حفاظت شده ما؟!
- آيا ما با مفهموم بازيافت بيگانه ايم؟
به شدت!
باز یافت یا باز چرخانی آب یکی از موضوعاتی است که خیلی میتواندبه افزایش ظرفیت تولید در یک سرزمین کمک کند...
چیزی حدود ٢٤ میلیارد متر مکعب آب، ناشی از پساب کشاورزی از چرخه تولید خارج میکنیم ! این ٢٤ میلیارد مکعب آب نیاز ٢٠٠ میلیون انسان است! که با اندک تمهیداتی میتوانیم دوباره به چرخه تولید وارد کنیم آن هم در کشور خشکی مانند کشور ما.
١٠٠ میلیون تن تولید کشاورزی داریم ولی ١٧٠ میلیون تن پسماند تولید میکنیم!!که متاسفانه هیچ استفاده ای از آن نمیشود!
تلاشهایی که امروزه برای تولید ورمی کمپوست از زباله تر انجام شده و تبدیل طلای کثیف به طلای تمیز در همین راستاست؛ بعنوان مثال در روستاهای گیلان سالانه ٥١٠٠٠ تن زباله تر تولید میشود و طرحی توسط ان جی او های محلی معرفی شده و در دست انجام است که این ٥١٠٠٠ تن زباله تر را تبدیل به همین مقدار کود کنند. هم تولید کشاورزیشان افزایش پیدا میکند که در نتیجه سود اقتصادی در پی دارد و هم آلودگی محیطشان کمتر میشود... عین همین اتفاق در کرمانشاه، تبریز و ... نیز می افتد.
- برای آموزش های گسترده و حتی موردی در زمينه محيط زيست چه پشنهادی داريد،و نظرتون در مورد تدوين وگنجاندن دروس اجباری محيط زيست و رفتار با طبيعت و موجوداتش در تمامی مقاطع تحصيلی چيست؟
دو کار را باید همزمان انجام دهیم؛
- یکی اینکه باید از بچه ها شروع کنیم. یک کودک این سرزمین همانطور که وقتی نام "مادر" را میشنود و نسبت به این کلمه بعنوان منبع عشق و محبت سمپاتی دارد، باید وقتی نام "درخت" ، "پرنده" و حتی دانش و کتاب را میشنود نیز همان سمپاتی را حس کند.
بنابراین دیدگاهمان باید در مدرسه ها و کودکستانها تغییر کند، حتما باید دروس محیط زیستی وارد مجموعه دروس دبستانی ما شود.
بعنوان مثال؛ من بعنوان رئیس انجمن اولیا و مربیان مدرسه پسرم با مدیر مدرسه صحبت کردم و مجابش کردم که درس محیط زیست را حداقل در مدرسه خود بصورت آزمایشی بگنجاند. با تعدادی از دوستان نیز صحبت شد که تدریس آن را بر عهده بگیرند.... اثر بی نظیری به جا گذاشت:
خود مدیر اعتراف میکرد که تنها کلاسی که همه دانش آموزان با دقت و سکوت کامل به مدرس گوش میدادند، درس محیط زیست بود.
طوری که وقتی آقای "افلاکی" از روزنامه همشهری برای تهیه گزارش در پایان سال تحصیلی به مدرسه رفته بودند، از دانش آموزان پرسیده بودند مهمترین مشکلات محیط زیست کشومان چیست، جوابهایی که بچه ها داده بودند از خیلی از جوابهای مدیران ما بهتر بود! ... تا این حد عمیق و زیبا درگیر موضوع شده بودند.
هر کدام از همین بچه ها اگر فردا مدیر شود، دیگر مشکلات امروزه زیست محیطی را نخواهیم داشت. و خودشان سلحشور محیط زیست خواهند بود.
- کار دیگری که باید در این راستا صورت گیرد نقش رسانه های ارتباط جمعی است.
ما متاسفانه حتی یک روزنامه نداریم که یک صفحه ثابت محیط زیستی در طول هفته داشته باشد.
ما یک ساعت پر مخاطب در رسانه ملی نداریم که به محیط زیست اختصاص پیدا کند!!!
برای فوتبال" ٩٠ "را داریم! "هفت" برای سینما داریم!! ولی برای محیط زیست یک "٩٠ محیط زیستی " در یک ساعت پر مخاطب نداریم!!!
این وظیفه رسانه ملی است که باید مردم را با مطالبات خودشان در حوزه محیط زیست آشنا و ظرفیت سازی کند.
- از بين خواسته و آرزوهايی که برای محيط زيست و حيات وحش ايران داريد سه مورد را به ترتيب اولويت بيان کنيد.
من آرزو میکنم که روزی بتونیم بریم کنار کارون، لب زاینده رود، لب سفید رود، لب کرخه ... دست ببریم درون آب و از آن بنوشیم... اگر همین یک اتفاق بیفتد یعنی همه چیز درست است: محیط زیست گیاهی-جانوری و انسانی ما درست کار میکند.
امروزه ما ١٨٠ رودخانه دائمی در کشور داریم که حتی یکی نیست که بتوان چنین کاری با آن کرد!
متن کامل این مصاحبه را در اینجا بخوانید
بخش هایی از این مصاحبه:
- لطفا برای شروع ، کمی از سوابق کاری و فعالیت های خودتون در زمینه محیط زیست در گذشته و حال برای ما تعريف کنيد
سال ١٣٦٨ وارد موسسه تحقیقات مراتع و جنگلها شدم؛ که نزدیک ٢٢ سال است در حوزه منابع طبیعی در این موسسه ای که متولی تحقیقات و پژوهشهای منابع طبیعی کشور است مشغول به کار هستم و الان هم در بخش تحقیقات بیابان مشغول هستم که در حقیقت مسئول گروه تحقیقاتی مولفه های اقتصادی/اجتماعی بیابان زایی هستم. علاوه برا ین چون رشته تحصیلی خودم مدیریت محیط زیست میباشد، دغدغه خاطر جدی دارم نسبت به محیط زیست و به نظرم بزرگترین مشکلی که محیط زیست ما داره اینه که ظرفیت سازی درستی در حوزه اطلاعاتی برای مردمی که ارتباط دارن با محیط زیست صورت نگرفته و به همین حاطر تلاش کردم تا یافته ها و تجربیات خودم رو به زبان ساده منتقل کنم و فکر میکنم مهمترین ضعفی که ما در حوزه محیط زیست داریم ضعف اطلاع رسانی است و محیط زیست در سبد اولویتهای راهبردی مردم از جایگاه درخور خود برخوردار نیست و مردم متوجه اهمیت حفظ محیط زیست نیستند در نتیجه نمیتونن مطالبات خود را در این حوزه بشناسن و خواهان احقاقش از مسئولینی بشوند که در این حوزه صندلیهای مدیریتی رو اشغال کرده اند!
وبه همین دلیل هم بود که رفتم سراغ وبلاگ، انتشار یادداشتها در روزنامه ها و سخنرانی در جاهای مختلف که بیشتر بتونیم این دغدغه ها را به زبان ساده منتقل کنیم.
- کمی از وبلاگتون و مقوله بيابان زایی برامون بگيد . بطورخلاصه بفرماييد چگونه از بيابانیشدن زيستبومهای تالابی، جنگلی... جلوگيری كنيم و راهکار های ارائه شده تا چه حد ميتونه ضمانت اجرايی داشته باشه؟
وبلاگم رو در فروردین ماه ٨٤ راه اندازی کردم و اعتقادم این بود که بیابان هم مثل هر اکوسیستم دیگری واجد ارزشهای منحصر بفرد خودش است واجد تنوع زیستی گیاهی و جانوری خاص خودشه؛ بنابراین به همان دلیل که جنگل زدایی، تالاب زدایی و مرتع زدایی غلط است، بیابان زدایی نیز غلط است و به همین دلیل هم بود که نام وبلاگم را "مهار بیابان زایی" نهادم یعنی آنچه خطرناک است خود بیابان نیست بلکه "بیابان زایی"است و ما نباید بیابان زدایی کنیم بلکه باید بیابانزایی را مهار کنیم، یعنی اجازه ندهیم حریم هیچ اکوسیستمی خدشه دار بشه هر اکوسیستم در هر جایی که قرار گرفته بهترین پاسخ به شرایط زیست بوم آن منطقه است.
اگر تلاش کنیم که شرایط اکوسیستم را در عرصه های بیابانی تغییر دهیم(از جمله باران مصنوعی و ...) در حقیقت موجودیت زیستی منطقه را با یک تنش جدی روبرو کرده ایم!
نوع گیاهان منطقه پوست ضخیمی دارد، خلل و فرج و روزنه های کوچکی دارد (نسبت به گیاهان غیر بیابانی) برای اینکه تبخیر خود را کاهش دهد و جانوران بیابان نیز به همین ترتیب سازگاریهای خاصی دارند.
و اتفاقا گیاهان و جانوران که در منطقه بیابانی هستند از جمله مهمترین و ارزشمندترین گونه های گیاهی و جانوری هستند.
وبه این ترتیب بود که من وبلاگم را افتتاح کردم چون اعتقاد دارم بیابانها میتوانند صندوق ارزی پایدار ایرانیان باشند و اگر ما نوع نگاهمان را به بیابان تغییر دهیم، خیلی از مشکلاتی که الان داریم کاهش پیدا خواهد کرد.
گزارشی در سال ٢٠٠٦ توسط UNDP (United Nations Development Programme ) مبنی بر اینکه عرصه ای به طول و عرض ٨٠٠ کیلومتر در صحرای آفریقا اگر به سلولهای خورشیدی مجهز شود میتواند نیاز مردم کل کره زمین را به مدت یک سال به انرژی تامین کند!
ما چنین عرصه ای در ایران داریم، یعنی اگر ایران در زمینه انرژی خورشیدی سرمایه گزاری کند نه تنها میتواند تمام نیازهای الکتریسیته خود را تامین کند بلکه میتواند بعنوان بزرگترین صادر کننده انرژی الکتریسیته در منطقه شناخته بشه و در امد سرانه مردمش بالا بره ومشکلات زیست محیطی بی شمار ناشی از تولید برق از نیروگاههای برق-آبی و سدها را دیگر نخواهیم داشت.
به خاطر اهمیت این موضوع بود که من به سراغ این وبلاگ و این تلاش رفتم که مردم ایران را با این مواهبی که وجود داره آشنا کنم و تا همین پارسال که وبلاگم همچنان فعال بود(قبل از فیلتر شدن!) تا ٢٥٠٠٠ نفر در روز بازدید کننده داشت که رقم قابل توجهی است. در کشور ی که یک روزنامه آرزوی داشتن تیراژ ٢٥٠٠٠ را دارد من توانستم وبلاگ شخصی ای داشته باشم با روزی بیش از ٢٥٠٠٠ نفر بازدید کننده آن هم در حوزه ای که دغدغه اصلی مردم نیست یعنی حوزه محیط زیست و بیابان! و نشان دهنده این است که نباید نا امید بود و گفت کاری نمیتوان انجام داد!
ولی متاسفانه وبلاگم از آذرماه سال گذشته فیلتر شد.
ديدگاهتون نسبت به شکار حتی اون چيزی که ظاهرا شکارمجاز ناميده ميشه چيست؟! آيا انسان حق داره به هر دليلی جان موجود زنده ای را بگيره؟
اعتقاد قلبی من این است که هر موجودی که در دنیا زندگی میکنه حق حیات دارد و ما نباید به خاطر مصلحتهای شخصی و انسانی خود حق حیات را ازآن موجود بگیریم!
البته اماهایی هم وجود دارد. مثل اتفاقی که در جزیره گوام در طی جنگ جهانی دوم رخ داد: گروهی از کماندوهای امریکایی که در این جزیره مستقر شده بودند و چون ناوبری به آنجا بسیار سخت بود وبرای تغذیه آنها تعدادی گوزن از آمریکای شمالی در این جزیره رها کردند در همین موقع که جنگ به پایان رسید و ژاپن تسلیم شد بعد از اتمام جنگ جهانی دوم و بازگشت سربازان امریکایی به کشور خود، گوزنها در جزیره به حال خود رها شدند!
یک گروه اکتشافی اکولوژیست وقتی بیست سال بعد-درسال ١٩٦٥- به جزیره بازگشتند، با صحنه عجیبی روبرو شدند: گله های بیشمار از همین گونه گوزن بالغ بر چند هزار راس! شکارچی طبیعی در جزیره وجود نداشت و غذا به اندازه کافی وجود داشت: گلسنگی در جزیره بود به عمق بیش از ٥ سانتیمتر در کل گستره جزیره که غذای بسیار خوبی را برای گوزنها فراهم میکرد.
گروه دیگری سال ١٩٨٥ به این جزیره امدند و با کاهش شدید جمعیت گوزنها روبرو شد: تنها ٧ راس باقی مانده بود! و بعد از مدتی بکلی از بین رفتند! دلیل نابودی کامل آنها این بود که هر سرزمینی ظرفیت پذیرشی دارد و اگر آن ظرفیت پذیرش رعایت نشود خود همان جمعیت ساکن در آن سرزمین مرگ و نابودی خود را رقم خواهد زد.
بنابراین شکار به بهانه تفریح – کسب درآمد و رفع نیازهای انسانی، به نظر من غلط است ولی به بهانه حفظ پایداری اکولوژیکی سرزمین وبرای حفظ حمعیت گونه مورد نظر اتفاقا لازمه.
١٠٠٠٠ سال پیش که کشاورزی بوجود آمد وزن کل انسانها بعلاوه دامهایشان روی هم ٢ در صد وزن همه حیوانات روی زمین بود در حالیکه امروزه وزن انسانها و دامهایشان ٩٩,١ % کل وزن حیوانات روی زمین است!! یعنی وزن کل حیات وحش امروزه حتی به یک درصد کل این نسبت هم نمیرسد! وبه همین دلیل هم هست که فلسفه مناطق حفاظت شده شکل گرفته و باید حفظ شود.
ولی در داخل این مناطق حفاظت شده- که در کل جهان ١٣,٥ درصد خشکیها و در کشور ما حدود ١٠ درصد مساحت کشوررا شامل میشود (واخیرا به ١٢ درصد رسیده است) - باید مواظب باشیم که بصورت مصنوعی قرق شده اند و دشمن طبیعی را در بیشتر موارد حذف کرده ایم که همین عامل ممکن است باعث شود بصورت جهشی برخی از گونه های جانوری اجازه رشد بیش از حد پیدا کنند.. مثلا در نظر بگیرید تعداد کل و بز یا قوچ و میش در عرصه ای مانند" تنگ صیاد " در چهار محال و بختیاری، از حد مجاز بیشتر شود... گونه های مرتعی گیاهان را تا حد نابودی خورده و از بین میبرند، خاک دچار فرسایش شده ، فیلتراسیون آب در خاک کاهش پیدا کرده و شریط زیستی برای خود همان گونه ها به مخاطره می افتد! پس یا باید جابجاشون کنیم یا بصورت فیزیکی و مصنوعی حذفشون کنیم.
در این صورت است که میتوان مجوز شکار داد و برای مردم محلی منطقه درآمد ایجاد کرد- که متاسفانه مهمترین دشمن حفظ محیط زیست و حیات وحش منطقه اند.
مثل اتفاقی که در تالاب "کانی برازان" در آذربایجان غربی افتاد: مردم محلی اطراف تالاب سالها شکارچی بودند؛ درکنار کشاورزی پرندگان مهاجر را نیز شکارمیکردند و سعی میکردند که تالاب را خشک کرده و بخشی از آن را به اراضی کشاورزی تبدیل کنند.
ولی متوجه شدند که اگر شکار را کنار گذاشته و همان پرنده ها را حفظ کنند مردم سایر نقاط بعنوان گردشگر برای دیدن و تماشای همان پرنده ها به منطقه سفر کرده و درآمد بیشتری نیز نصیبشان خواهد شد. و امروزه خودشان میگویند که تالاب مثل خون درون رگهای ماست! و با علاقه حفظش میکنند.
- اینکه عقیده دارید اگر گونه ای بیش از حد زیاد شود بقای خود را به خطر می اندازد در مورد انسان هم همین نظر را دارید؟
دقیقا! و دقیقا همین اتفاق افتاده: مثال روشنش کشور پاکستان است. این کشور کلکسیونی از "ترین ها" را از نظر منفی دارد! مثلا مرگبارترین سیل و زلزله جهان! وحتی مرگبارترین فعالیتهای تروریستی! مرگبارترین سقوط هواپیما ها که بیشترین تلفات را در پی داشته است ... و امنیت در تمام حوزه ها در پاکستان به خطر افتاده و دلیل مهم آن عبارت است از :
پاکستان دو سوم مساحت ایران وسعت ولی در حدود ١٨٠ میلیون جمعیت دارد! یعنی دست کم ١٠٥ میلیون نفر بیشتر از ایران در محدوده ای که بطور قابل ملاحظه ای کوچکتر از ایران است! که این باعث میشود همه مردم حتی بطور فیزیکی برخورد داشته باشند و سر هر مسئله ای با هم درگیرند! و اینکه شاخصه های امنیتی در پاکستان تا این حد پایین رفته و باعث شده کل جهان به مخاطره افتد، به این خاطر است که تناسب جمعیتی انسان از بین رفته.
همین به اصطلاح "جنگ آب" که حتی در کشور خودمون بوجود آمده رودر نظر بگیرید : به این دلیل بوجود آمده که محدودیت بوجود آمده در اثر جمعیت زیاد انسانها سبب شده تا حتی مناقشات بین المللی ازجمله ترکیه-عراق-سوریه –ایران، بر سر حقابه دجله و فرات با هم درگیر باشند..
سودان و مصر بر سر حقابه رود نیل و در داخل برزیل همه بر سر حقابه رود آمازون همه با هم درگیرند.
حتی در کشور خودمون اصفهان و چهار محال- کرمان با خوزستان – یزد بر سر حقابه زاینده رود و ... در گیری وجود دارد!
وقتی در مسائل بهداشتی و زاد آوری خودمان دخل و تصرف کرده ایم و امید به زندگی را افزایش داده ایم( امید به زندگی حدود ٢٠٠٠ سال پیش ٣٨ سال بوده(متوسط عمر هر انسان) پس باید بطور متناسب زاد و ولد را نیز کنترل کنیم.
- در مورد ظرفیت اکولوژیکی زیستگاه؛ ما از طرفی گونه های صیاد طبیعی یک زیستگاه رو تا حد نابودی کامل از بین میبریم و باعث افزایش تعداد جمعیت گونه های باصطلاح صید میشویم تا درواقع به شکارچیان مجوز بفروشیم!
مثال روشن این مورد : در دشت سهرین زنجان که در سرشماری آهو شرکت کرده بودم، خود محیط بانان شکارگران طبیعی مثل گرگ را می کشتندو تعداد آهوهای شمارش شده را بیشتر از آنچه بود گزارش میکردند (که احتمالا برای فروش مجوز شکار بوده!)
در اینصورت به نظر شما این توجیه ما نیست که شکار و کنترل جمعیت را قانونی و مورد قبول جلوه دهیم؟!
حق با شماست و اینکار کاملا اشتباه است! وبه همین دلیل هم امروزه بودجه های گزافی مثلا برای حفظ یوز پلنگ در نظر گرفته میشود که بتوانیم همین ٥٠ -٦٠ قلاده یوز آسیایی که در ایران باقی مانده را حفظ کنیم.
چون خود ما زنجیره غذایی اکوسیستم را بهم زده ایم و حیوانات بالای هرم غذایی را که شامل گوشتخواران است از بین برده ایم : گونه های با ارزشی مثل شیر و ببر راکاملا از بین برده ایم و پلنگها – خرسها – یوزها –گرگها و ... در وضعیت وخیمی هستند. و همین سبب بر هم خوردن تعادل بوم شناختی کره زمین میشود
اصولا اعتقادی به واژه "جانور زیان کار" ندارم یا علف هرز! همین علف هرز و جانور زیان کار نامیدن آنها نوعی خود خواهی و آزمندی خود ما انسانهاست. و چون در تقابل با نفع اقتصادی ماست آنها را زیان کار و هرز نامیده ایم. در صورتی که وجود خود آنها دارای حکمتی است.
مثال روشن در این مورد موشها هستند... در واقع موش اگر در زیستگاه خود باشد جونده بسیار مفیدی است. میتواند به زاد آوری و تکثیر گیاهان کمک کند. به پراکنش بذر گونه های گیاهان مرتعی کمک کرده و باعث شود بیابانزایی مهار شود. موش میتواند با نقب زدنها در لایه های خاک ، فیلتراسیوت آب و هوا را در خاک افزایش داده و باعث حاصلخیزی خاک شده از بروز سیلاب جلوگیری کند.
ولی همین موشها(Rat) – که اصلا بومی ایران نبوده و از طریق کشتیهای ترانزیت و از بنادر بصورت مصنوعی وارد کشور شد- در اثر بر هم خوردن زیستگاهشان توسط ما انسانها و به دلیل دفع غلط زباله و پسماند و سامانه نادرست فاضلاب شهرهای ما، توانست بیش از اندازه تکثیر شده و بعنوان یک عامل مهاجم شناخته شود. در این موارد ما باید تلاش کنیم جمعیت گونه را بصورت صحیح کنترل کنیم: استفاده از سم اشتباه است و با استفاده از سم بسیاری از موجودات مفید دیگر هم از بین میرود. باید سیستم دفع زباله و شبکه فاضلاب را اصلاح کنیم... تا مواد غذایی پس مانده تا ساعتها در معابر باقی نمانند که موشها به راحتی تغذیه کرده و تکثیر شوند.
- ديدگاهتون را در مورد سنت ظالمانه گاوبازی در پست " گاوی که دوستش دارم" بيان کرديد.در مورد باغ وحش ها و سيرک های حیوانات و رفتاری که در آن محیط ها با حیوانات می شود چه نظری داريد ؟
با فعالیت سیرکها مخالف بوده و هستم. به نظرم اینکه بخواهیم از موجودات دیگری برای تفریح خود استفاده کنیم کاری غیر اخلاقی است بر مبنای همان آموزه اخلاقی که به آن اشاره شد: اینکه بخواهیم به شیر شلاق بزنیم که از داخل حلقه آتش بپرد، کاری بشدت غیر اخلاقی است!
همان کاری که دوهزار سال پیش با گلادیاتورها انجام میدادیم همان رفتار را با حیوانات داریم و تصور بر این داریم که چون قدری متمدن تر شدیم نباید انسانها را به جان هم بندازیم ، ولی این کار با حیوانات نیز به هیچوجه اخلاقی نیست، من حتی یک مرحله بالاتر میروم و میگویم گیاهانی که وادار میکنیم بصورت مینیاتوری رشد کنند یا شکلهای مختلف در گونه های گیاهان ایجاد میکنیم تا باصطلاح آنها را زیباتر کنیم، مانند آنچه برخی از چینیها با دختران خود میکنند (محدود کردن رشد پاها در کفشهای تنگ برای کوچک ماندن پا ها یا استفاده از حلقه های متوالی برای کشیده شدن گردن و ....!)، کاری فوق العاده غیر اخلاقی است.
- بقای تنوع بيولوژيکی و امکان زندگی برای همه موجودات را در سايه چه برنامه و روشی می دانيد؟
باید همواره در نظر داشته باشیم که جای اخلاق محیط زیستی واقعا خالی است و ثمره همین دیدگاه اخلاق گرایانه است که مثلا الان در ترمینولوژی مسائل محیط زیستی، بیودموکراسی وارد شده، اگرما ادعا داریم که دموکراسی بهترین گزینه جوامع انسانی است و مردم باید بر خود حکومت کنند، همین مردم به موجب اینکه بعنوان اشرف مخلوقات و مسئولیت بقیه زیست مندان کره زمین بر عهده آنهاست، این اخلاقی نیست که بخاطر خودشان حق آنها را پایمال کنند. همانطور که پدر ومادر مسئولیت تربیت کودکانشان را بر عهده دارند، نمیتوانند تنها بخاطر منافع خودشان منافع کودکانشان را نادیده بگیرند در عین حال ما بدلیل اینکه خردمند تر از آنها هستیم مسئولیت زندگی آنها را بر عهده میگیریم.
باید دقت کنیم که همگی سوار یک قایقیم و نام آن قایق کره زمین است و اگر سوراخی در هر جای آن ایجاد شود همه آسیب خواهیم دید . باید دقت کنیم که سرزمینی که استعداد نگهداری از اندوخته های گیاهی و جانوری بهتر را داشته باشد؛ سرزمینی که در آن یوز بخرامد و عقاب به پرواز در آید، بلوط رویش داشته باشد وآب پاک روان و جاری باشد، مردمی که در آن سرزمینزندگی میکنند مردم شادابتری هستند: افسردگی کمتر و توان و راندمان کاریشان بیشتر است.
این مفهوم امروزه در قالب Happiness Index یا شاخص سرزمین شاد وارد گروه بندی کشورها شده و باعث شده که کشوری مانند کاستاریکا در آخرین رتبه بندی ای که در سال ٢٠٠٩ بوده اولین کشور دنیا باشد : صاحب شادترین مردم جهان باشد، نه ایالات متحده امریکا! وحتی رتبه ما از رتبه ایالات متحده از این نظر بیشتر است! هر چند که ما از سال ٢٠٠٦ تا ٢٠٠٩ حدود ١٥ پله در رده بندی سرزمین شاد سقوط کردیم که نشان میدهد که وضعیت محیطهای طبیعی ما به طرز نگران کننده ای رو به وخامت است.
- اخيرا در مورد محيط بانی که در انتظار اجرای حکم اعدام هست
صحبت های زيادی از جانب خانواده مقتول ، کارشناسان محيط زيست، مقامات مسئول و خود شما شده است جدای از هر حکمی که قرار هست صادر شود که اميدواریم ختم به خير شود نظر شما در مورد مقوله محيط بانی و نظارت و حفاظت از جنگل ها چيست ،چه راهکاری بايد در پيش گرفت تا اينچنين مسائلی پيش نياد ،معيار خاصی بايد در خصوص محيط بانی و کلا مقوله محيط زيست و حيات وحس بايد رعايت شود که در کشور ما به آن پرداخته نمی شود؟
مشکل اصلی که در حوزه محیط بانی داریم این است که شغلی مثل محیط بانی یا جنگل بانی یا رنجری (Ranger) جزو شغلهای پر تقاضا و جذاب در دنیا ست و خیلی ها دوست دارند که آنرا انتخاب کنند؛ در کشور ما تبدیل به یکی از شغلهای پر خطر در کشور ما شده است: کسی که محیط بان یا جنگل بان میشود درست مثل این است که وارد جبهه جنگ شده، باید اشهدش را بگوید و برود سر کار!
چون در طی سه دهه اخیر ١٢٣ نفر شهید داشته ایم:حدود ١١٢ محیط بان و ١١ جنگل بان شهید و حدود ٥٠٠٠ نفر زخمی ومعلول شده و یا جان و مالشان تهدید شده است! و خسارتهای دیگر دیدند.
مردمی که باید قدردان افرادی مانند محیط بانها و جنگل بانها باشند -چون آنها نیز قرار است که از موجودیت طبیعی و گیاهی و جانوری ما نگهداری کنند برای اینکه این کشور بتونه برای نسلهای آینده ما نیز همچنان عرصه مناسبی برای زیستن باشد-چرا در هیبت متخلف، قاچاقچی چوب و شکارچی به جان همین محیط بانها افتاده اند و اینها در دو جبهه با هم درگیرند؟
تلفات شکارچیها هم کمتر از محیط بانها نبوده است.
وقتی به این نتیجه میرسیم که راه حل یا منطقی غلط است، به جای اصرار در آن منطق باید سعی کنیم تا زاویه دیدمان را تغییر دهیم، به نظر من منطق سر نیزه و چکمه برای حفاظت از عرصه های طبیعی منطقی است که آزمون خود را پس داده و نمیتواند جوابگو باشد، در کشوری مثل ایالات متحده که چندین برابر ایران وسعت و چندین برابر ایران مناطق حفاظت شده دارد در طول ٨٠ سال گذشته حتی یک چهارم این تلفات برای رنجر هایشان به بار نیامده و تازه اغلب رنجرهایی هم که کشته شده اند بخاطر حوادث طبیعی بوده، نه اینکه با تیر مستقیم شکارچی کشته شوند!
پس میشه صورت مسئله را طور دیگری مطرح کرد که بجای اینکه مردم و محیط بانها و جنگل بانها رو در روی هم قرار بگیرند، درکنار هم باشند؛ مانند اتفاقی که در روستای سرخ چشمه در خراسان شمالی افتاد و مردم خودشان حامی یوز پلنگها شدند، مانند اتفاقی که در کانی برازان افتاد(که قبلا بهش اشاره شد)... پس این اتفاق میتواند بیفتد..
اگر گروهی مرکب از جامعه شناسان، روانشناسان، حقوقدانها، فعالین محیط زیست و نمایندگانی از همان شکارچیان و مردم محلی دورهم جمع کرده و موضوع را بررسی کنیم، همایش برگزار کنیم و در این بین راهکاری عملیتر انتخاب کنیم.
چطور وقتی که تیم ملی فوتبال ما شکست میخوره بلافاصله در مجلس کمیته ای بنام "بررسی دلایل شکست تیم ملی فوتبال ایران" (!!) تشکیل میشود!
بیش از ٣٠٠-٤٠٠ نفر تا کنون در عرصه های طبیعی ما کشته شده اند این تعداد قابل توجه ارزش یک شکست تیم ملی قوتبال را ندارند؟؟!! که کمیته ای نیز در مجلس تشکیل شود برای بررسی دلایل بالای تلفات انسانی در عرصه های حفاظت شده ما؟!
- آيا ما با مفهموم بازيافت بيگانه ايم؟
به شدت!
باز یافت یا باز چرخانی آب یکی از موضوعاتی است که خیلی میتواندبه افزایش ظرفیت تولید در یک سرزمین کمک کند...
چیزی حدود ٢٤ میلیارد متر مکعب آب، ناشی از پساب کشاورزی از چرخه تولید خارج میکنیم ! این ٢٤ میلیارد مکعب آب نیاز ٢٠٠ میلیون انسان است! که با اندک تمهیداتی میتوانیم دوباره به چرخه تولید وارد کنیم آن هم در کشور خشکی مانند کشور ما.
١٠٠ میلیون تن تولید کشاورزی داریم ولی ١٧٠ میلیون تن پسماند تولید میکنیم!!که متاسفانه هیچ استفاده ای از آن نمیشود!
تلاشهایی که امروزه برای تولید ورمی کمپوست از زباله تر انجام شده و تبدیل طلای کثیف به طلای تمیز در همین راستاست؛ بعنوان مثال در روستاهای گیلان سالانه ٥١٠٠٠ تن زباله تر تولید میشود و طرحی توسط ان جی او های محلی معرفی شده و در دست انجام است که این ٥١٠٠٠ تن زباله تر را تبدیل به همین مقدار کود کنند. هم تولید کشاورزیشان افزایش پیدا میکند که در نتیجه سود اقتصادی در پی دارد و هم آلودگی محیطشان کمتر میشود... عین همین اتفاق در کرمانشاه، تبریز و ... نیز می افتد.
- برای آموزش های گسترده و حتی موردی در زمينه محيط زيست چه پشنهادی داريد،و نظرتون در مورد تدوين وگنجاندن دروس اجباری محيط زيست و رفتار با طبيعت و موجوداتش در تمامی مقاطع تحصيلی چيست؟
دو کار را باید همزمان انجام دهیم؛
- یکی اینکه باید از بچه ها شروع کنیم. یک کودک این سرزمین همانطور که وقتی نام "مادر" را میشنود و نسبت به این کلمه بعنوان منبع عشق و محبت سمپاتی دارد، باید وقتی نام "درخت" ، "پرنده" و حتی دانش و کتاب را میشنود نیز همان سمپاتی را حس کند.
بنابراین دیدگاهمان باید در مدرسه ها و کودکستانها تغییر کند، حتما باید دروس محیط زیستی وارد مجموعه دروس دبستانی ما شود.
بعنوان مثال؛ من بعنوان رئیس انجمن اولیا و مربیان مدرسه پسرم با مدیر مدرسه صحبت کردم و مجابش کردم که درس محیط زیست را حداقل در مدرسه خود بصورت آزمایشی بگنجاند. با تعدادی از دوستان نیز صحبت شد که تدریس آن را بر عهده بگیرند.... اثر بی نظیری به جا گذاشت:
خود مدیر اعتراف میکرد که تنها کلاسی که همه دانش آموزان با دقت و سکوت کامل به مدرس گوش میدادند، درس محیط زیست بود.
طوری که وقتی آقای "افلاکی" از روزنامه همشهری برای تهیه گزارش در پایان سال تحصیلی به مدرسه رفته بودند، از دانش آموزان پرسیده بودند مهمترین مشکلات محیط زیست کشومان چیست، جوابهایی که بچه ها داده بودند از خیلی از جوابهای مدیران ما بهتر بود! ... تا این حد عمیق و زیبا درگیر موضوع شده بودند.
هر کدام از همین بچه ها اگر فردا مدیر شود، دیگر مشکلات امروزه زیست محیطی را نخواهیم داشت. و خودشان سلحشور محیط زیست خواهند بود.
- کار دیگری که باید در این راستا صورت گیرد نقش رسانه های ارتباط جمعی است.
ما متاسفانه حتی یک روزنامه نداریم که یک صفحه ثابت محیط زیستی در طول هفته داشته باشد.
ما یک ساعت پر مخاطب در رسانه ملی نداریم که به محیط زیست اختصاص پیدا کند!!!
برای فوتبال" ٩٠ "را داریم! "هفت" برای سینما داریم!! ولی برای محیط زیست یک "٩٠ محیط زیستی " در یک ساعت پر مخاطب نداریم!!!
این وظیفه رسانه ملی است که باید مردم را با مطالبات خودشان در حوزه محیط زیست آشنا و ظرفیت سازی کند.
- از بين خواسته و آرزوهايی که برای محيط زيست و حيات وحش ايران داريد سه مورد را به ترتيب اولويت بيان کنيد.
من آرزو میکنم که روزی بتونیم بریم کنار کارون، لب زاینده رود، لب سفید رود، لب کرخه ... دست ببریم درون آب و از آن بنوشیم... اگر همین یک اتفاق بیفتد یعنی همه چیز درست است: محیط زیست گیاهی-جانوری و انسانی ما درست کار میکند.
امروزه ما ١٨٠ رودخانه دائمی در کشور داریم که حتی یکی نیست که بتوان چنین کاری با آن کرد!
متن کامل این مصاحبه را در اینجا بخوانید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر