۱۴۰۱ اردیبهشت ۲, جمعه

بزودی سراغ من هم می‌آیند

بعد سراغ بهاییان آمدند
سکوت کردم چون بهایی نبودم
بخش چهارم
.فصل هفتم - از اعدام اعضای سومین محفل ملی بهاییان ایران تا اعدام عضوهای محفل‌های روحانی محلی
در سکوت روشنفکران٬ اعضای محفل‌های بهایی ایران٬ گروه گروه شکنجه و اعدام می‌شدند
پس از گذشت سه روز از اعدام هشت نفر عضو دومین محفل ملی بهائیان ایران٬ محفل ملی سوم در روز ۹ دی ماه ۱۳۶۰ آغاز به کار نمود
محفل ملی سوم بهاییان در آخرین پیام محفل روحانی ملی٬ در نامه سرگشاده‌ای به تاریخ ۱۲شهریور ماه ۱۳۶۲ خطاب به دولت و اولیای امور در ایران رسماً تعطیل محفل ملی و محافل محلی و موسسات تابعه را  به منظور ابراز حسن نیت اعلام می نماید و همزمان با ارسال نامه‌ای سرگشاده که برای دو هزار نفر از افراد سرشناس و عالی رتبه‌ حکومت فرستاده شده بود درخواست کرد تا به دستگیری، زندان، شکنجه، اعدام و ظلم به بهاییان پایان دهند.
این نامه آخرین عمل محفل روحانی ملی در قبل حقشان به عنوان شهروند ایرانی و به عنوان انسان از انحلال داوطلبانه بود.
با این حال روند آزار و اذیت بهائیان و پیگرد اعضای سابق محافل محلی و ملی متوقف نشد و در طول چند ماه بعد، اعضای سومین محفل ملی بهائیان ایران پس از انقلاب دستگیر و اعدام شدند.
اعدامهای پراکنده اعضای محفل ملی سوم از ۲۳ اردیبهشت ۱۳۶۳ آغاز گردید. 
جهانگیر هدایتی در ٩ تیر ۱۳۶۲ بی‌آنکه کسی مطلع شود دستگیر شد. خانواده‌اش نزدیک به سه هفته همه‌جا در جستجوی او بودند تا پس از مراجعات مکرر به زندان اوین، در روز ٢٨ تیر اطلاع یافتند که مدت کوتاهی در اوین بوده و سپس به زندان گوهردشت منتقل شده است. به هیچ‌کس اجازۀ ملاقات ندادند، تا ۸ ماه بعد، که چند روز پیش از نوروز ۱۳۶۳ توانست مکالمۀ تلفنی کوتاهی با خانوادۀ خود داشته باشد.  پس از مدتی، او را به زندان اوین برگرداندند، و در روز ٣٠ اردیبهشت ماه ۱۳۶۳ به همسرش تلفنی اطلاع دادند که می‌تواند به ملاقات شوهرش برود.  اما در روز ملاقات معلوم شد پنج روز قبل، در ۲۵ اردیبهشت ماه ۱۳۶۳ اعدام شده است.  جسد او را به خانواده‌اش نداند و احتمالاً مأمورین دولتی او را به خاک سپردند. بر اساس گفته هم‌بندی‌هایش، در زندان به سختی شکنجه شده بود.
فرهاد اصدقی ممقانی در روز ۵ تیر ۱۳۶۳ بازداشت شد و او را به زندان اوین منتقل کردند. کمتر از پنج ماه بعد، در روز ٢٨ آبان ۱۳۶۳ به دار آویخته شد.
نعمتالله کاتب پور شهیدی٬ پدر ۷۳ ساله روفیا اصدقی (همسر دکتر اصدقی) را به همراه کمال‌الدین بخت آور در کمتر از یکماه پس از بازداشت در روز ۴ مرداد ۱۳۶۰ اعدام کردند.
شاپور (هوشنگ) مرکزی در مهر ۱۳۶۲ دستگیر و در زندان اوین حبس شد. شکنجه‌های شدید باعث شکستگی قفسه سینه و از دست دادن بینائی یک چشمش شد. در روز ١ مهرماه ۱۳۶۳ اعدام شد. جسد وی به خانواده‌اش تحویل داده نشد و احتمالاً مأمورین دولتی او را به خاک سپردند.
احمد بشیری در تیر ۱۳۶۲ به همراه جهانگیر هدایتی ربوده شد. چهار ماه طول کشید تا خانواده‌اش مطلع شود که در زندان اوین است. پس از اوین او را به زندان گوهردشت، بند آسایشگاه منتقل کردند که بند زندانیان سیاسیِ به شدت مغضوب بود. یک سال طول کشید تا به خانواده‌اش اجازۀ ملاقات دادند. در مدت ۱۵ ماه زندان، به شدت شکنجه شده بود. سرانجام در روز ١٠ آبان ۱۳۶۳ به همراه یونس نوروزی ایران‌زاد، عضو محفل روحانی محلی کرج، به دار آویخته شد.
یونس نوروزی ایران‌زاد در روز ۵ مرداد ۱۳۶۲ در منزل خود در کرج بازداشت شد. او را به زندان اوین بردند و چندین ماه زیر شکنجه‌های شدید قرار گرفت. در روز ١٠ آبان ۱۳۶۳ به همراه احمد بشیری به دار آویخته شدند.
فرید بهمردی در روز ٨ مرداد ١٣٦٣ بازداشت و در اوین زندانی شد. ٩ ماه را در حبس انفرادی به سر برد و در این مدت سخت شکنجه شد.  یک‌بار که او را برای تجسس مدارک، به منزلش آوردند، همسایگان آثار کبودی و شلاق شدید را روی بدنش دیده بودند. او در روز ٢٠ خرداد ١٣٦٥ به دار آویخته شد. جسد وی را به خانواده‌اش ندادند و احتمالاً مأمورین دولتی او را به خاک سپردند.
اردشیر اختری راد و امیرحسین نادری در روز ٢٠ شهریور ۱۳۶۳ دستگیر و به زندان اوین منتقل شدند؛ و پس از سه سال حبس تؤام با شکنجه، هر دو را در روز ۶ مهر ۱۳۶۶ اعدام کردند. چگونگی اعدامشان نامعلوم است. تا چند روز پس از اعدام خانواده‌شان اطلاعی نداشتند و زمانی باخبر شدند که وسایل شخصی آن‌ها را به منازلشان فرستادند. جسد آنان به خانواده‌هایشان تحویل داده نشد و احتمالاً مأمورین دولتی آن‌ها را به خاک سپردند.
حدود سه هفته پس از اعدام اردشیر اختری راد و امیرحسین نادری در روز چهارشنبه ۲۹مهر ۱۳۶۶ حسن محبوبی به اتفاق دو تن دیگر از اعضای محفل ملی و دو تن  دیگر از بهائیان در منزل حسن محبوبی در منطقه امانیه تهران دستگیر شدند ولی در میان ناباوری جامعه پس از قریب ۲ ماه در ۲۶ آذر همان سال آزاد شدند. بدین ترتیب تمامی ۱۱ نفری که در محفل ملی سوم خدمت نمودند دستگیر و تا آن زمان هفت نفر اعدام و مابقی آزاد گردیدند. 
 ترور حسن محبوبی حدود چهار ماه پس از واقعه غیر مترقبه احضار،  بازداشت و سرانجام اعدام داماد ایشان بهمن سمندری و در ظرف چند روز در تاریخ ۲۸ اسفند ۱۳۷۰ بود.
 تاریخ اعدام را به خانواده نگفتند. وصیت‌نامه او به تاریخ ۲۸ اسفند اما گواهی فوت‌اش به تاریخ ۲۷ اسفند ماه بود. جسد او را به خانواده تحویل ندادند و هیچ‌گاه محل دفن او را مشخص نکردند.
بهمن سمندری یک روز پس از بازداشت، بدون محاکمه و ابلاغ اتهامات به وی اعدام شد.
۲۰ سال پس از اعدام بهمن سمندری، ۱۷ تیر ماه سال ۱۳۹۱، مأموران امنیتی تحت عنوان پست قضایی به منزل پسر او، عزیزالله سمندری هجوم برده و وی را برای اجرای حکم پنج سال حبس تعزیری خود به زندان اوین منتقل کردند. 
قاب عکس روی دیوار در عکس این خبر، مربوط به تصویر بهمن سمندری، پدر عزیزالله سمندری می‌باشد
وی در تاریخ  ۲۵ فروردین ۱۳۹۶ با اتمام محکومیت از زندان رجایی شهر کرج آزاد شد.
در روز ۲ تیرماه ۱۳۶۰ بزرگ علویان، فرهنگ مودت و هاشم فرنوش تیرباران شدند و اموال آنها نیز مصادره شد.
پیکر آن‌ها با حضور اعضای خانواده و جمعیت انبوهی از دوستان با مراسم بهائی در گورستان بهائی تهران به خاک سپرده شد.
«صهبا فرنوش»، پنج‌ساله بود که پدرش، «هاشم فرنوش» اعدام شد. 
صهبا٬ به حکم قاضی افشاری رئیس شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به اتهام «تشکیل و عضویت در تشکیلات مذهبی بهائی و تبلیغ علیه نظام» به ۱۶ سال حبس تعزیری محکوم شده بود که این حکم مرداد ۱۳۹۹ به شش سال تعدیل یافت. 
در تاریخ ٣ تیر ۱۳۶۰ دکتر مسیح فرهنگی، عضو محفل ملی ایران و عضو هیئت مشاورین قاره آسیا به همراه سه بهائی دیگر، بدیع الله فرید، عضو محفل روحانی محلی تهران، یدالله پوستچی، مدیر دفتر محفل ملی و ورقا تبیانیان (تبیانی) تیرباران شدند.
 ورقا تبیانیان (تبیانی) در زندان به شدت شکنجه شد، و او را به شیوه‌ای نامعمول و فجیع اعدام کردند. در طول تقریباً هفت ساعت، تک گلوله‌های متناوب به نقاط مختلف بدنش از پا تا سر شلیک می‌کردند تا بعد از چندین ساعت جان سپرد.
بر روی بدن بیجان مسیح فرهنگی، شعار نوشتند: «ضد اسلام»
پیکر دکتر فرهنگی و یارانش در حضور صدها نفر در گورستان بهائی تهران به خاک سپرده شد؛ اما مدتی بعد، این قبرستان به تصرف نیروهای امنیتی درآمد و تخریب شد و امروز دیگر حتی اثری از محل دفن آنها باقی نمانده است.
 در روز ٧ مرداد ۱۳۶۰ دکتر مسرور دخیلی، عضو هیئت معاونت، پزشکی که خنده‌هایش معروف بود٬ به همراه هشت نفر دیگر از اعضای محفل روحانی محلی تبریز، حسین اسدالله زاده، الله وردی میثاقی، منوچهر خاضعی، عبدالعلی اسدیاری، اسماعیل زهتاب، دکتر پرویز فیروزی، مهدی باهری و حبیب الله تحقیقی، به حکم «آخوند حسین موسوی تبریزی»، دادستان انقلاب وقت آذربایجان به جوخه اعدام سپرده شدند و کلیه اموال ایشان هم به حکم دادگاه انقلاب مصادره شد.
پس از آنکه در روز ٢٨ تیر ۱۳۵۹ دکتر پرویز فیروزی در تبریز دستگیر شد. پدرش٬ رضا فیروزی، هر دو هفته یک‌بار برای ملاقات پسرش در زندان به تبریز می‌رفت تا اینکه در ٢٩ شهریور ۱۳۵۹، خودِ او نیز بازداشت شد. ۱۷ آبان ۱۳۵۹، رضا فیروزی، شهروند بهایی ۷۳ ساله را به دادگاه بردند و در یک محاکمه چند دقیقه‌ای غیرعلنی، دادگاه انقلاب تبریز به ریاست آخوند حسین موسوی تبریزی، او را که ۴۵ سال پیش بهایی شده بود، به جرم ارتداد به اعدام محکوم کرد. کلیه اموال او و خانواده‌اش هم توقیف شدند.
پیکر دکتر پرویز فیروزی را در گورستان «وادی رحمت» تبریز کنار پدر دفن کردند و پدر و پسر تا ابدیت در کنار هم آرمیدند.
در روز ١٨ اردیبهشت ۱۳۶۱ سه عضو محفل محلی گوهردشت، بدیع الله حق پیکر، اشراقیه فروهر و همسرش٬ محمود فروهر به جرم سفر به فلسطین اشغال شده (اسراییل) و کمک هائی به محافل بهائیت مفسدفی الارض شناخته شده و به اعدام محکوم شدند. 
 در روز ۲۲ اردیبهشت ۱۳۶۱ جلالیه مشتعل اسکویی و آگاه الله تیزفهم اعضای محفل روحانی محلی ارومیه تیرباران شدند
هما میر افشار، شاعر و ترانه سرا، مدت چهار ماه همبند جلالیه مشتعل اسکوئی بود. در خاطرات زندان خویش چنین می نویسد: « ... بارها و بارها از او خواستند که به دین اسلام درآید تا او را ببخشند و خانم جلالیه مشتعل اسکوئی در حالی که فریاد خشمش را به سر مرد بهائی همراهش خالی می کرد که به چه دلیل می ترسی، به آنها گفته بود آیا اگر من به دین اسلام درآیم، دیگر صهیونی و خراب کننده‌ی افکار بچه های مردم نیستم؟ من این ظلم و ستم و کشت و کشتار را نمی خواهم، من از اعتقادم بر نمی گردم. سپس در پاسخ پسرک بازجویی که ظاهراً او را دلالت می کرد، گفته بود که من هزارها مثل تو را آدم کرده‌ام، تو نمی‌خواهد به من درس بدهی!
سروده ای از هما میرافشار به یاد جلالیه مشتعل سکویی
یادته گفتی و گفتم که چه تنگه قفسامون
توی این تنگیِ و وحشت چه می‌گیره نفسامون
تو می‌خواستی که فدا شی من می‌خواستم که رها شم
تو می‌خواستی که فنا شی٬ من می‌خواستم که نباشم
چه غریبونه نگاهت در و دیوار رو نگاه کرد
انگار از تو آسمونها یه کسی تو رو صدا کرد
تو نگاهِ تو رضایت با غرور عاشقونه
شوق پرواز توی چشمات، انگاری می‌ری به خونه
گفتی آروم زیره گوشم زندگی یه حرف پوچه
چرا ماندن و پوسیدن؟ آخرش رفتن و کوچه
حرف هردومون یکی بود، تو چه زیبا پر کشیدی
قفسو ساده شکستی، چترِ گُل به سر کشیدی
حالا حتی آسمونا، وسعتش به زیر پاته
می‌دونستی پَر کشیدن، بهترین راه نجاته
قدرتت قدر یه دنیا، قلب تو مثل یه دریا
این حقارت واسه من بس، تو اونجا و من اینجا
من تو مردابِ زمینم تو به معبودت رسیدی
من توی بُهتِ عمیقم، تو به مقصودت رسیدی
اگه زندونم نباشه، من توی دنیا اسیرم
تو تونستی پَر کشیدی من می‌مونم و می‌میرم
یادته گفتی و گفتم که چه تنگه قفسامون
توی این تنگی و وحشت چه می‌گیره نفسامون
وحید تیز‌فهم به همراه دیگر اعضای گروه یاران، جمال‌الدین خانجانی، فریبا کمال‌آبادی، عفیف نعیمی، سعید رضایی، بهروز توکلی  ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۷ بازداشت و به زندان اوین منتقل شدند. مهوش ثابت عضو دیگر گروه ۱۵ اسفند ۱۳۸۶ در مشهد بازداشت شده بود. آن‌ها به ۲۰ سال زندان محکوم شده بودند که بعدها به ده سال زندان تبدیل شد.
یاران ایران نام گروهی بود که فعالیت‌های اداری جامعهٔ بهائی را در غیاب محفل روحانی ملی که به دستور نظام جمهوری اسلامی تعطیل شد در ایران هدایت می‌کرد. این گروه که در حال حاضر منحل شده‌است، وظیفهٔ رسیدگی به امور اجتماعی و معنوی جامعهٔ بهائیان ایران را داشت.
در ششمین سالگرد زندانی شدن مدیران جامعۀ بهائی، نسرین ستوده، نرگس محمدی، ژیلا بنی‌یعقوب، معصومه دهقان، اسماعیل عبدی، ناصر اشجاری، محمد نوری زاد، عیسی سحرخیز، دکتر محمد ملکی، آیت‌الله معصومی تهرانی و شهناز کریم بیگی (مادر مصطفی کریم بیگی) با خانواده‌های این زندانیان بهائی دیدار کردند.
یک روز پیش از آغاز سال ۱۳۹۷، «وحید تیزفهم»، پس از گذراندن ۱۰ سال زندان آزاد شد تا نوروز را کنار خانواده‌اش باشد. او آخرین عضو هیات یاران بود که از زندان آزاد شد.
در روز ۲۹ دی ۱۳۶۰ به کمیتۀ مرکزی انقلاب مراجعه کرد و در آنجا بازداشت شد. در ۹ اردیبهشت ۱۳۶۱ به دار آویخته شد. خانواده‌اش سه روز اطلاع نداشتند تا اینکه در روزنامۀ محلی خواندند. جسد او را به خانواده‌اش تحویل ندادند و احتمالاً مأمورین دولتی به خاک سپردند.
یکی از جرایم او نوشتن مقاله «چرا بهایی شدم» بود.
نصرالله امینی در یک خانوادۀ بهائی متولد شد. ۱۵ ساله بود که در تهران مسئولیت مدیریت املاک یکی از بهائیان را در خانی‌آباد به عهده گرفت. چند سال بعد عضو محفل روحانی محلی خانی‌آباد شد و نزدیک به ۵۰ سال در این وظیفه خدمت کرد.
پدرِ سعدالله بابازاده مسلمان و همسر پدرش که او را بزرگ کرد، بهائی بود. او عضو محفل روحانی محلی خانی‌آباد بود.
سه هفتۀ بعد خانواده آن‌ها خبر شدند که هر دو را به زندان اوین برده‌اند. سه ماه بعد، برای اولین بار اجازۀ ملاقات به خانواده‌ها دادند. در روز ۲۶ اردیبهشت ۱۳۶۱ هر دو نفر اعدام شدند. خانواده‌ها تا ۵ روز مطلع نبودند. جسد آنان را به خانواده‌‌هایشان تحویل ندادند و احتمالاً مأمورین دولتی آن‌ها را در قبرستان کفرآباد خانی‌آباد به خاک سپردند. 
در همین رابطه قدرت الله شاه محمدلو – عنایت‌الله زرمکانی – حسین صلح پرور – علی علاف زاده حسینی و عنایت‌الله مافی همگی با خانواده‌هایشان به اسلام گرویدند و از زندان آزاد شدند...
علی نعیمیان سال‌ها در چندین محفل روحانی محلی از جمله میاندوآب، ساری و ارومیه عضو بود. 
 در روز ٢٨ مهر ۱۳۶۰ بازداشت شد. نخست در یک محل ناشناس و سپس در زندان ارومیه حبس بود. تقریباً یک سال بعد، در ٢٠ مرداد ۱۳۶۱ در سن ۷۲ سالگی اعدام شد. جسد او با مراسم بهائی در ارومیه به خاک سپرده شد.
برخی از بهائیان زندانی در ارومیه در فروردین ۱۳۶۱ که گروهی از آنان مدتی بعد اعدام شدند.
فضل الله کاملی٬ علی نعیمیان٬ انشاالله خیّامی٬ علی دهقان٬ علی خلقتی، حسن نوریزاده، جلال پیروی، ابلفتح سمندری و آگاه الله تیزفهم.
داماد علی نعیمیان٬ مقصود علیزاده به همراه جلال پیروی ( به شدت شکنجه شده بود) پس از تحمل دو سال و نیم زندان و شکنجه در تاریخ ۱۵ اردیبهشت ۱۳۶۳ در تبریز تیرباران شدند.
آیین بهایی از ایران برآمده و شروع آن به سال ۱۲۲۳ خورشیدی برمی‌گردد. بهاییان، بزرگترین اقلیت غیر مسلمان در ایران هستند و در آستانه انقلاب ۵۷ جمعیت آن ها سی صد هزار نفر برآورد می شد. اداره امور بهایی در هر کشور به عهده نهادی انتخابی است که به آن محفل روحانی می گویند.
برخی منابع:
بنیاد عبدالرحمن برومند- محفل ملی سوم: محفلی که منحل و سپس اعدام شد
وبسایت خانه اسناد بهایی ستیزی ایران
وبسایت مشروطه- روزنامه‌ها
ویکی‌پدیا فارسی
رادیو فردا- محافل بهایی در ایران؛ آنان که دزدیده شدند و آنان که تیرباران شدند
ایران وایر- با حکم دادستان انقلاب، داروساز بهایی و پدرش اعدام شدند
بی‌بی‌سی فارسی-  محفلی‌ که ناپدید شد
وبلاگ شهدا-ایران / جلالیه مشتعل اسکوئی -  شهیدانی که در راه آزادی عقیده تا پای جان ایستادند
وبلاگ به نظر- خاطرات بانوی زندانی از زندان ارومیه
سروده هما میرافشار با صدای شکوه رضایی، گوینده و مجری رادیو و تلویزیون ایران پیش از انقلاب - یادته گفتی و گفتم...
کانال قاصدان آزادی- تصاویری از لحظات آزادی عزیزالله سمندری از زندان رجایی شهر پس از پنج سال
ایران وایر- هم‌زیستی باعث شد زندانیان با جامعه بهایی و اعتقادات ما آشنا شوند