۱۴۰۲ مهر ۲۳, یکشنبه

صدور حکم اعدام برای رضا رسایی

 جمهوری اسلامی قصد دارد این زندانی سیاسی اقلیت و وابسته به آیین یارسان را بدون وجود هیچ شاهد و مدرکی اعدام کند.
به گفته یک منبع آگاه: حادثه کشته شدن نادر بیرامی در روز «۲۷ آبان» و پس از کشته شدن ژینا(مهسا) امینی و آغاز «جنبشی که شکل گرفته بود» در شهر صحنه و در مراسمی رخ داد که «طبق رسم هر ساله برای بزرگداشت سید خلیل عالی‌نژاد که از بزرگان یارسان است و بیش از ۲۰ سال است که برگزار می‌شود و از شهرهای مختلف چند هزار نفر جمع می‌شوند» رخ داد.

به گفته او، پیش از مراسم با شماری از شهروندان شناخته شده در شهر صحنه استان کرمانشاه تماس گرفتند و آنها را برای گرفتن تعهد که در مراسم شرکت نکنند احضار کردند، اما رضا رسایی تماس را بی‌پاسخ گذاشته بود. در روز مراسم که دو روز پس از کشته شدن چند شهروند در ایذه از جمله کیان پیرفلک برگزار شد، «در سخنرانی‌ها به کشتارهایی که در کشور انجام می‌شد، اعتراض کردند» و در حالی که محوطه مقبره خلیل عالی‌نژاد در حالت «حکومت نظامی» توسط «مأموران مسلح» محاصره شده بود و افراد لباس شخصی نیز در میان جمعیت حضور داشتند، یکی از مأموران بر سر حجاب اجباری با یکی از زنان حاضر «درگیر شد و نادر بیرامی وارد ماجرا شد و به مردم اسپری فلفل پاشید
«مردم از این کار خشمگین شدند» و در حالی که «یکی فریاد زد که بسیجی‌ها و مأمورها حمله کرده‌اند»، مردم نیز «آنها را زدند» و «همه مأمورانی که دور بیرامی بودند فرار کردند و بیرامی را آن وسط تنها گذاشتند

 در تصاویر منتشر شده از صحنه درگیری «رضا در هیچ کدام از فیلم‌ها نیست» و «موقعی رضا می‌رسد» که بیرامی «نیمه‌جان افتاده و مردم دورش جمع شده‌اند و دارند نگاه می‌کنند و رضا هم یکی از افرادی است که آن جا ایستاده و می‌رود نگاه می‌کند.»

 «اعتراف اجباری از او گرفته‌اند و خودش اصلا یادش نمی‌آید که کی از او اقرار گرفته‌اند، زیرا در شرایط شکنجه بوده. انگشت‌های پایش شکسته، کتفش هنوز بعد از ماه‌ها درد می‌کند. دنده‌هایش را شکسته‌اند و موقعی که به دادسرا برده‌اند آثار ضرب و جرح خیلی زیادی روی بدنش بود. کبودی دور گردن، دست و پایش کبود بود و شرایط خیلی فجیعی را تجربه کرده بود و به حدی که در دادسرا چند نفر از اعضای خانواده‌اش را نشناخته بود و شرایط روحی‌اش به حدی رسیده بود که جملات خیلی ساده را درک نمی‌کرد. یعنی از حالت طبیعی یک انسان نرمال خارج شده بود .»
مطابق «اعتراف اجباری» که از رضا رسایی گرفته‌اند، به او «گفته‌اند بنویس از پشت زده‌ام» و «به نظر می‌آید مأموران در روزهای اول خودشان نمی‌دانستند که این مأمور چطوری کشته شده که این اعتراف را گرفته‌اند و بعدا مشخص شده که ضربه جلو کشنده بوده» است. همچنین «بازداشت‌شده‌های دیگر را مجبور» کرده‌اند که «اعتراف کنید» رضا رسایی «از پشت ضربه زده» است.

یکی از بازداشت‌شدگان «چهار بار حرفش را عوض کرده. روز اول می‌گوید من خودم زدم، بعد می‌گوید رسایی را دیدم که از جلو زد، بعد می‌گوید من دیدم که یک آقای ریش بلندی از جلو ضربه زد. هی حرفش را عوض کرده و در نهایت قاضی می‌گوید من حرف ایشان را آن تکه‌ای که گفته آقای رسایی زده را می‌پذیرم.»
رضا رسایی متولد سال ۱۳۶۷ در شهر صحنه استان کرمانشاه است. او لیسانس مدیریت بازرگانی دارد، اما پیش از بازداشت در حرفه «زنبورداری و فروش عسل» فعالیت می‌کرده است.
رضا رسایی که در «۱۱ سالگی پدرش را از دست داده و نان‌آور خانواده بوده»

ایشان مادر رضا رسایی‌ست که از همه‌ی ما کمک می‌خواهد.
در این ویدیو به زبان کردی می‌گوید: 
«خدایا به همه کمک کن به رضای منم کمک کن
آی جگرگوشم
آی داداشم آی پسرم»
صدای رضا باشیم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر