۱۳۸۹ خرداد ۸, شنبه

پیروزی برای قطب شمال - توقف حفاری های جدید...


WWF به شدت علیه برنامه شل برای شروع حفاری های جدید در اول ژوئیه مبارزه میکند.

واشنگتن،٢٧ ماه مه ٢٠١٠- اوباما، رئیس جمهور امریکا اعلام کرد حفاری هائی که قرار بود بزودی در اول جولای در قطب شمال اغاز شود، حداقل تا سال ٢٠١١ بتعویق افتاد.
بنیاد جهانی طبیعت ( World Wildlife Fund - WWF ) خواهان توقف حفاری های جدید دولت در دریاهای قطب شمال تا کسب تدابیر مناسب و اطمینان از امنیت و بدون خطر بودن این گونه عملیات حفاری است تا شکستی دیگر مانند فاجعه خلیج مکزیک بوجود نیاید.
WWF اعتقاد دارد که قبل ازاقدام به حفاری های جدید باید عوامل بوجود امدن فاجعه خلیج مکزیک شناسائی و اصلاح گردد.
بگفته Carter Roberts رئیس ومدیر ارشد اجرایی WWF این پیروزی مهمی برای اکوسیستم ضعیف و شکننده ی قطب شمال وجوامع الاسکای شمالی است.

۱۳۸۹ خرداد ۷, جمعه

ویدئوی زندانی شکنجه شده در زندان رجایی شهر کرج


خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران در سلسله انتشار اسناد خود با موضوع خودسری مسولان این زندان به انتشار ویدیویی دیگر اقدام نمود.
این ویدیو که در زندان رجایی شهر کرج ضبط و از طرقی که بنا به دلایل امنیتی از ذکر آن معذور هستیم به بیرون زندان منتقل شده است به شکنجه و ضرب و شتم چند زندانی توسط مسولان بند برخلاف تمامی اصول قانونی و انسانی می پردازد.
روز گذشته نیز این خبرگزاری ویدیویی از شهادت یک زندانی در خصوص شکنجه و تجاوز در این زندان منتشر کرده بود. این اسناد به خوبی بعنوان مشتی از خروار، گویای وضعیت وخیم زندانیان این زندان و بی توجهی مسولان سازمان زندان ها و قوه قضاییه نسبت به آنچه در زندان رجایی شهر کرج می گذرد است.
در رابطه با چینش مدیریتی این زندان نیز باید اشاره شود، ریاست سابق این زندان (م.ش) به دلیل قاچاق دختران ایرانی به کشورهای حاشیه خلیج فارس در سال ۸۲ بازداشت و محکوم شد (نامبرده هم اکنون بعنوان زندانی، مسول بسیج این زندان است)، همین طور مسول سابق حفاظت این زندان (ر.خادمی) نیز به دلیل ارتباط نامشرع با چند تن از زندانیان زن این زندان به محل دیگری تبعید شد. هم چنین باید اشاره کرد به پزشک و تنی از مسولان تعاون و مسولان بندها که به دلایلی چون روابط نامشروع و همینطور قاچاق مواد مخدر که در محدوده زمانی ۱۸ ماه اخیر بازداشت شده اند.
تعداد بسیاری از زندانیان محبوس در این زندان منجمله شاهدانی که در مقابل دوربین نشسته اند، برای حفظ امنیت و جان خود از تمامی سازمان های مدافع حقوق بشر استمداد طلبیده اند. آن ها امید دارند با افشاگری های خود علی رغم در خطر قرار گرفتن امنیت جانی، بتوانند بهبودی را در موضوع مدیریتی این زندان و رعایت حداقل حقوق خود شاهد شوند.
لینک در یوتیوب: http://www.youtube.com/watch?v=-H6_1CWUtA0
لینک مستقیم دانلود ویدئو: http://hra-news6.info/Video/002.mpg

سرنوشت همه زورگویان سقوط است


سخن از زبان ما میگوئی...

تو بمان


تا کی صبر و سکوت؟


۱۳۸۹ خرداد ۶, پنجشنبه

نگرانی شدید از وضعیت وخیم و اضطراری مجید توکلی


جــرس: در پی مخابرۀ آخرین گزارش ها از وضعیت وخیم جسمانیِ مجید توکلی، دانشجوی زندانی اعتصابی، شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل با ارسال نامه ای سرگشاده به گزارشگران ویژه سازمان ملل متحد، خواستار اقدامِ عملی آنان شد و همزمان زندانیان سیاسی اوین در حمایت از توکلی دست به اعتصاب غذا زدند. گروهی از دانشجویان دانشگاههای تهران و پلی تکنیک نیز، در واکنش به وضعیتِ ایجاد شده برای مجید توکلی، تهدید به تعطیلی کلاسها و تحریم امتحانات پایان ترم کردند.
مجید توکلی، عضو زندانی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی امیرکبیر، که از آذر ماه گذشته در بازداشت به سر می برد و چندی پیش به ۱۰۲ماه حبس تعزیری، پنج سال محرومیت از فعالیت سیاسی و نیز پنج سال ممنوعیت خروج از کشور محکوم شده، بامداد دوم خرداد، در پی نگاشتن نامه ای پیرامون وضعیت کنونی کشور و همچنین اعتراض به اظهارات نماینده دادستان در بازدید از زندان اوین، به سلول انفرادی منتقل گردید که همزمان دست به اعتصاب غذای خشک (کامل) زد.
بر اساس آخرین گزارشهای رسیده به جرس، وضعیت سلامتی مجید به شدت نگران کننده اعلام شده و با توجه به اینکه وی از بیماری ریه به شدت رنج می برد، دچار سرفه های خطرناکی گردیده و طبق اعتصاب، از خوردن آب نیز امتناع می کند.

۱۳۸۹ خرداد ۲, یکشنبه

یک خاطره...

عکس فوق تزئینی است
قصد توهین یا بی احترامی به کسی یا گروهی را ندارم ولی نمیدانم چرا هر گاه نام انجمن حمایت از حیوانات ایران را میشنوم، نا خوداگاه بیاد عمه ام میافتم.این خاطره ها مربوط به سالها پیش است...
عمه ام عضو انجمن حمایت از حیوانات بود(هست؟) البته نه این انجمن فعلی، بلکه انجمن حمایت از حیوانات زمان محمد رضا پهلوی.
عمه جانم! "پالتو پوست مینک" میپوشید و بقول معروف برای پز دادن به تالار رودکی ان زمان میرفت.
اگر گربه اش بچه دار میشد، بچه گربه ها "غیب" میشدند!
سگی داشت که ٢٤ ساعت به طنابی بطول یک متر بسته شده بود و از دلتنگی شبانه روز پارس میکرد و زوزه میکشید. اجازه نداشت در حیاط بزرگ خانه ازادانه بگردد، زیرا امکان داشت گلها را خراب کند.
به تنها کسی که اجازه ی نزدیک شدن و غذا دادن میداد مستخدم خانه بود. این دختر(ان زمان نوجوان) تنها کسی بود که اگر ارباب خانه، عمه جانم و بچه هایش لحظه ای فرصت نفس کشیدن بهش میدادند، سگ زبون بسته را برای گردش به بیرون میبرد.
این سگ بقدری از عمه ام متنفر بود که دو بار وقتی عمه ام نزدیکش رفت بشدت او را گاز گرفت، طوری که ما گوشت و استخوان دستش را دیدیم!
البته این تقصیر سگ بینوا نبود،عمه ام از حسودی اینکه چرا "سگ او" فقط به مستخدم خانه محبت میکند، میخواست جلوی ما سگ را نوازش کند و بما ثابت کند که سگ او را هم دوست دارد!
متاسفانه عمه ی حیوان دوست من متوجه نشد که چرا سگ او را دوست ندارد، و خود را سرچشمه ی این "وحشیگری" نمیدانست.
اندکی بعد از این جریان "سگ وفادار" به محبت مستخدم را به عنوان سگ هار و نافرمان به انجمن حمایت از حیوانات (یا نمیدانم کجا) بردند تا در انجا سزای این نافرمانی اش را با مرگش بدهند...
دنباله ی دیروز
...فکر کردم ماجرای حیوان دوستی عمه ام را کامل کنم و سرگذشت اخرین سگ او را هم بنویسم.
بعد از ان سگ، یک سگ دیگر هم اورد: کوچکتر و خیلی ارام.
عمه جانم! این بار از تجربیاتش استفاده کرد و سگ را در حیاط خانه نبست بلکه او را در بالکن خانه که هیچ نرده و حصاری نداشت "ازاد!"رها کرد.باقی ماجرا را خودتان میتوانید حدس بزنید...
سگ کوچک و بی تجربه از بالکن پرید پائین و کمرش شکست و معلول شد.
بعد از مدتی هم دیگر نبود... میگفتند که باز هم از بالکن پریده پائین و زیر ماشین رفته. راست یا دروغش را نمیدانم، شاید هم دیگر حوصله ی یک سگ علیل را نداشتند و ...

قابل توجه انجمن حمایت از حیوانات ایران

انجمن حمایت از حیوانات کشور هلند برای جلوگیری از ازدیاد نسل گربه های ولگرد روشی بنام:
(TNR-methode( Trap, Neuter, Return دارد. این روش در سه مرحله انجام میشود: بدام انداختن، خنثی کردن و بازگرداندن.
در سال ٢٠٠٩، گروههای مختلف این انجمن موفق شدند، ٩,٥٠٠ گربه ی ولگرد را بجای از بین بردن و کشتن با عمل جراحی عقیم و نازا کنند و پس از بهبودی به محل خود باز گردانند.
شاید...انجمن حمایت از حیوانات ایران هم بتواند گامی هر چند کوچک در ایجاد چنین پروژه و طرحهائی بر دارد.
شاید... این روش مفیدی برای تمرین دانشجویان رشته ی دامپزشکی باشد، به این شرط که پس از عمل جراحی و نازا کردن گربه ها انها را بجای تکه پاره کردن دیگر اعضای بدنشان، به محل زندگیشان باز گردانند.
شاید... با اجرای این روش تعداد ان ٢٠٠٠ (تو بخوان ٤٠) گربه ی دانشگاه الزهرا هم کمتر شود و دهان بعضی تنگ نظر را که حق زندگی برای هیچ جنبنده ای بجز خودشان قائل نیستند را ببندد.
در پایان چقدر بجا و شایسته است اگر انجمن حمایت از حیوانات ایران هم مانند اغلب سازمانهای مشابه اش در جهان، گزارش سالانه ی انجمن را منتشر میکرد و در ان شرحی از گزارشات و وضعیت مالی، فعالیت های انجام شده و چشم انداز یا پیش نمایشی از اهداف و فعالیت های سال جاری را در معرض دید همگان "بخصوص اعضای" این انجمن قرار میداد.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۹, چهارشنبه

پیروزی شیرین در مبارزات تبلیغاتی علیه شکلات کیت کت "Kit Kat"

سرانجام پس از دو ماه مبارزات تبلیغاتی علیه کارخانه شکلات سازی نستله " Nestlé " توسط صلح سبز "Greenpeace" این کارخانه تصمیم گرفت از خریداری روغن نخلی که حاصل از قطع درختان جنگل های بارانی اندونزی است خود داری نماید.
دو ماه پیش صلح سبز"Greenpeace" مبارزات تبلیغاتی را علیه کارخانه شکلات سازی نستله اغاز کرد.دلیل این اعتراضات خرید روغن نخلهائی بود که این شرکت جهت تولید محصولات خود از نخل کاران اندونزی میخرید. کاشتن این نخلها به بهای نابودی جنگلهای بارانی اندونزی و محیط زیست حیوانات بخصوص اورانگوتان میباشد.قسمت اعظم این پیروزی را باید ممنون صد ها هزار ایمیل ،تماس تلفنی و کارتهای اعتراضی امیزی بود که مردم سراسر جهان به کارخانه نستله فرستادند و یا با فرستادن پیام از طریق توئیتر، فیس بوک و...
خواستن توانستن است

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۶, یکشنبه

با وجود فاجعه خلیج مکزیک کمپانی نفتی شل حفاریهای جدیدی را در قطب شمال اغاز میکند.

فاجعه نشت نفت خلیج مکزیک را شاید بتوان بعنوان بزرگترین فاجعه محیط زیستی تاریخ امریکا قلمداد کرد، تهدیدی ویران کننده برای طبیعت و حیات وحش، شرکتهای ماهیگیری و اقتصاد منطقه.
به همین دلیل ، پرزیدنت اوباما اعلام کرده است که اجازه حفاریهای جدید را تا تحقیق و بررسی کامل در رابطه با علل فاجعه خلیج مکزیک را نخواهد داد.

با وجود این، دستورات و رهنمودهای رئيس جمهور شامل" راه گریزهائی" است که اجازه میدهد حفاریهای جدید دریائی تابستان امسال آغاز بکار کند.
در حالیکه نفت همچنان به خلیج مکزیک روان است،کمپانی نفتی شل در حال اعزام "ناوگانی از کشتی" به ساحل آلاسکا است تا از (اول ژوئیه) اقدام به شروع عملیات حفاری جدید در دریا کند. این عملیات با توجه به خصوصیات منطقه قطب شمال امریکا (طوفانهای سخت، ابهای یخ زده ودوره های طولانی تاریکی) بسیار خطرناک است.اگر نشتی خارج از فصل تابستان روی دهد، تمیز کردن ان بدلیل یخ دریا تا چند ماه امکان پذیر نیست واین خطر بزرگی است برای حیوانات قطبی بخصوص نهنگ قطبی که نسلش در حال انقراض است و... مردم بومی منطقه که زندگی و معاششان وا بسته به ماهیگیری است.
همراه با بنیاد جهانی طبیعت (WWF) با امضا کردن این petition از پرزیدنت اوباما بخواهیم که دستور توقف حفاری های جدید کمپانی شل را صادر کند و مصرانه از آنها بخواهیم هر گونه توسعه نفت و گاز در Beaufort آلاسکا و دریاها ی Chukchi را به تعویق بیاندازند.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۵, شنبه

شیری بنام کریستین


در سال ١٩٦٩ یک جوان استرالیائی به نام" John Rendall" و دوستش" Ace Bourke " توله شیری از یک شرکت فروش حیوانات در لندن، میخرند . این کار در ان سالها غیر قانونی نبود (در ایران کماکان قانونی است، زیرا قانونی بر علیه ان وجود ندارد).
کریستین در زیرزمین یک مبل فروشی نگهداشته میشد. توله شیر دوست داشتنی، مورد علاقه ی همه بود، در رستوران محلی غذا میخورد و در محوطه ی گورستان میدوید و بازی میکرد، اما بسرعت رشد میکرد...
یک ملاقات تصادفی با"Bill Travers" و"Virginia McKenna" منجر به یک زندگی جدید برای کریستین میشود. او امکان زندگی در یک محوطه محصور را پیدا میکند و در کاروان میخوابد.
پس از ان در سال ١٩٧١ به کنیا، خانه ی اجدادی خود، پرواز میکند و با کمک"George Adamson" (معروف به پدر شیرها) به محیط وحش باز میگردد.
نزدیک یکسال بعد یعنی در سال ١٩٧٢، John و Ace تصمیم میگیرند برای تجدید دیدار با کریستین به کنیا بروند...

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۳, پنجشنبه

خبرگزاری هرانا - به دنبال انتشار فراخوان نهادها، تشکلات مدنی، احزاب و شخصیتهای سیاسی کرد مبنی بر اعتصاب عمومی به نشانه اعتراض به اعدام های نوزده اردی بهشت، و تلاش برای توقف روند اجرای حکم اعدام فعالین سیاسی و مدنی بازمانده، برای امروز پنج شنبه مورخ 23 اردی ماه بهشت ماه، اکثر شهرهای کردستان در اعتصاب هستند.

فیلمها - اعتصاب سراسری کردستان ۲۳ اردیبهشت

فیلمها - اعتصاب سراسری کردستان ۲۳ اردیبهشت

باز هم شاهکاری از اشرف مخلوقات با قدرت تفکرش!

همه ساله در سراسر جهان سازمانهای حمایت از حیوانات شاهد نمونه های بسیاری از حیوان ازاری و ستم و خشونت بی معنی به حیوانات میباشند.
مثالی ازهزارها:

توله سگی را مثلا! برای نگهداری از ان و استفاده از دوستی بی توقع و بیدریغش میاورند.

قلاده ای به گردنش مي‏اندازند با زنجیری کوتاه که امکان کوچکترین حرکت را از او سلب میکند.
توله سگ رشد میکند و بزرگ و بزرگتر میشود...

نگهدارنده مهربان زحمت جایگزین کردن قلاده کوچک شده را با قلاده ای مناسب بخود نمیدهد.
تصاویر را ملاحظه نمائید:





ایا این است پاس وفاداری سگ؟

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۲, چهارشنبه

برای او که یک ملت بود؛ یادنامه ای برای فرزاد و علی و فرهاد/ مجید توکلی

خبرگزاری هرانا - مجید توکلی، فعال دانشجویی دربند با نگاشتن نامه ای از زندان اوین، یاد و خاطره زندانیان عقیدتی اعدام شده، فرزاد کمانگر، علی حیدریان و فرهاد وکیلی را گرامی داشته است، متن این نامه به نقل از خبرگزاری هرانا عیناْ در پی می آید.
اعلام کرده بودند که علی اعزام به ۲۰۹ است. تلفن های سالن آن ها قطع بود. رفتم از سالن خودم تماس بگیرم ولی تلفن های آنجا هم قطع بود. بالا که برگشتم فرزاد گفت که اعلام کرده اند او هم اعزام به ۲۰۹ است (و دروغ بود و به ۲۴۰ منتقل شدند).

این اعزام عصر شنبه همه ی ما را نگران کرده بود؛ معمولا اعزام برای اعدام های سیاسی عصر شنبه بوده است. ناراحتی دیوانه کننده ای سراسر وجودمان را فرا گرفته بود ولی فرزاد می گفت چیزی نیست و احتمالا چند سوال می خواهند بپرسند. او می دانست ولی مثل همیشه چنان پرروحیه بود که اصلا به روی خودش نمی آورد. باورکردنی نبود؛ تا چند دقیقه قبل با هم در کتابخانه بودیم. علی هم که والیبال را نیمه کاره رها کرده بود و سر و رویش را شسته بود و داشت آماده می شد. خیلی سخت و دردناک بود؛ معمولا همین ساعت هر روز، علی پس از ورزش می آمد تا با هم فیزیک بخوانیم. می خواست یکی دو درس باقیمانده از دیپلمش را در خرداد امتحان دهد و برای کنکور خودش را آماده کند. با آن روحیه کسی باور نمی کرد که او حکم اعدام داشته باشد. اگر در مورد علی می پذیرفتند، فرزاد به هیچ وجه قابل باور نبود. او هم برای امتحانات دانشگاه خودش را آماده می کرد. ماجرای نامزدی و ازدواجش هم بی نظیر بود. در مقابل این همه روحیه و انرژی آن دختری که ازدواج با یک اعدامی را می پذیرفت، احساس حقارت تمام وجودم را فرا می گیرد.این اولین باری نبود که این چنین دوستان را دیده بودم...
ادامه نامه را اینجا بخوانید:

سومین جشنواره برترینهای حوزه های علمیه خواهران

خواهر و مادر شيرين علم‌هولی بازداشت شدند

خبرگزاری هرانا - صبح امروز سه شنبه 21 اردی بهشت ماه، خواهر و مادر شيرين علم هولی، از فعالین سياسی کرد اعدام شده در نوزده اردی بهشت ماه، در منزل شان در ماکو توسط ماموران امنيتی بازداشت شدند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، اين در حالی است که آنها از اعدام شيرين تا عصر ديروز اطلاعی نداشتند.



نامه ای از شیرین علم هولی، زندانی محکوم به اعدام : من گروگانم

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۱, سه‌شنبه

باور


باور نمی کند دل من مرگ خویش را
نه نه من این یقین را باور نمی کنم
تا همدم من است نفسهای زندگی
من با خیال مرگ دمی سر نمی کنم
آخر چگونه گل خس و خاشاک می شود؟
آخر چگونه این همه رویای نو نهال
نگشوده گل هنوز
ننشسته در بهار
می پژمرد به جان من و خاک می شود ؟
در من چه وعده هاست
در من چه هجرهاست
در من چه دستها به دعا مانده روز و شب
اینها چه می شود ؟
آخر چگونه این همه عشاق بی شمار
آواره از دیار
یک روز بی صدا
در کوره راه ها همه خاموش می شوند ؟
باور کنم که دخترکان سفید بخت
بی وصل و نامراد
بالای بامها و کنار دریچه ها
چشم انتظار یار سیه پوش می شوند ؟
باور کنم که عشق نهان می شود به گور
بی آنکه سر کشد گل عصیانی اش ز خاک
باور کنم که دل
روزی نمی تپد
نفرین برین دروغ دروغ هراسناک
پل می کشد به ساحل اینده شعر من
تا رهروان سرخوشی از آن گذر کنند
پیغام من به بوسه لبها و دستها
پرواز می کند
باشد که عاشقان به چنین پیک آشتی
یک ره نظر کننند
در کاوش پیاپی لبها و دستهاست
کاین نقش آدمی
بر لوحه زمان
جاوید می شود
این ذره ذره گرمی خاموش وار ما
یک روز بی گمان
سر می زند جایی و خورشید می شود
تا دوست داری ام
تا دوست دارمت
تا اشک ما به گونه هم می چکد ز مهر
تا هست در زمانه یکی جان دوستدار
کی مرگ می تواند
نام مرا بروبد از یاد روزگار ؟
بسیار گل که از کف من برده است باد
اما من غمین
گلهای یاد کس را پرپر نمی کنم
من مرگ هیچ عزیزی را
باور نمی کنم
می ریزد عاقبت
یک روز برگ من
یک روز چشم من هم در خواب می شود
زین خواب چشم هیچ کسی را گریز نیست
اما درون باغ
همواره عطر باور من در هوا پر است
سیاوش کسرائی

۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

دانشگاه شهید بهشتی ،عزا عزا است امروز, احمدی دروغ گو مهمان ما است امروز

فیلم - دانشگاه شهید بهشتی ،عزا عزا است امروز, احمدی دروغ گو مهمان ما است امروز

صلی علی محمد قاتل ملت آمد

امروز دانشجويان دانشگاه ملی ایران (دانشگاه شهید بهشتي) در اعتراض به ورود احمدي نژاد فرياد ميزدند: صلي علي محمد قاتل ملت آمد
فیلم اعتراضات:
فیلم١ فیلم ٢
به گزارش خبرنگار آژانس ايران خبـــــــر دانشجويان دانشگاه ملي ( بهشتي ) در اعتراض به ورود احمدي نژاد به دانشگاهشان شعار ميدادند :
ما اهل كوفه نيستيم نيمه راه بايستيم
دانشجوي باغيرت حمايت حمايت
ديكتاتور حيا كن دانشگاه رو رها كن
احمدي نژاد در تالار ابوريحان سخنراني كرد ودرساعت 1300 درحالي كه با اعتراض عمومي دانشجويان روبرو بود دانشگاه را ترك كرد .

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه

بیاد تمامی شهدای راه ازادی

شعری از سیاوش کسرائی
آرش کمانگیر

برف می بارد،
برف می بارد به روی خار و خاراسنگ
کوهها خاموش.
دره ها دلتنگ
راه ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ
بر نمی شد گر ز بام کلبه های دودی
یا که سوسوی چراغی گر پیامی مان نمی آورد
رد پا ها گر نمی افتاد، روی جاده های لغزان
ما چه می کردیم در کولک دل آشفته دمسرد ؟

آنک، آنک، کلبه ای روشن،
روی تپه، روبروی من.
در گشودندم،
مهربانی ها نمودندم
زود دانستم، که دور از داستان خشم برف و سوز
در کنار شعله آتش،
قصه می گوید برای بچه های خود عمو نوروز

"گفته بودم زندگی زیباست.
گفته و ناگفته ای بس نکته ها کاینجاست.
آسمان باز
آفتاب زر،
باغهای گل
دشت های بی در و پیکر،

سر برون آوردن گل از درون برف،
تاب نرم رقص ماهی در بلور آب،
بوی خاک عطر باران خورده در کهسار،
خواب گندمزارها در چشمه مهتاب،
آمدن، رفتن، دویدن
عشق ورزیدن،
غم انسان نشستن،
پا به پای شادمانی های مردم پای کوبیدن،

کار کردن: کار کردن،
آرمیدن،
چشم انداز بیابانهای خشک و تشنه را دیدن،
جرعه هایی از سبوی تازه آب پک نوشیدن

گوسفندان را سحرگاهان به سوی کوه راندن
همنفس با بلبلان کوهی آواره ،خواندن
در تله افتاده آهوبچگان را شیر دادن
نیمروز خستگی را در پناه دره ماندن

گاه گاهی،
زیر سقف این سفالین بامهای مه گرفته،
قصه های در هم غم را ز نم نم های باران شنیدن
بی تکان گهواره رنگین کمان را.
در کنار بام دیدن،

یا شب برفی،
پیش آتش ها نشستن.
دل به رویاهای دامنگیر و گرم شعله بستن.

آری: آری. زندگی زیباست.
زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست
گر بیفروزیش، رقص شعله اش در هر کران پیداست.
ورنه: خاموش است و خاموشی گناه ماست."

پیر مرد آرام و با لبخند:
کنده ای در کوره افسرده جان افکند،
چشم هایش در سیاهی های کومه جست و جو می کرد!
زیر لب آهسته با خود گفتگو می کرد

- "زندگی را شعله باید برفروزنده،
شعله ها را هیمه سوزنده
جنگل هستی تو، ای انسان!
جنگل، ای روییده آزاده
بی دریغ افکنده روی کوهها دامان،
آشیان ها بر سر انگشتان تو جاوید،
چشمه ها در سایبان های تو جوشنده.
آفتاب و باد و باران بر سرت افشان،
جان تو خدمتگر آتش،.
سر بلند و سبز باش، ای جنگل انسان!

زندگانی شعله می خواهد. صدا سر داد عمو نوروز
- "شعله ها را هیمه باید روشنی افروز
کودکانم، داستان ما ،ز" آرش" بود.
او به جان خدمتگزار باغ آتش بود.
روزگاری بود.
روزگار تلخ و تاری بود،
بخت ما چون روی بدخواهان ما تیره،
دشمنان بر جان ما چیره،
شهر سیلی خورده هذیان داشت.
بر زبان بس داستانهای پریشان داشت.
زندگی سرد و سیه چون سنگ
روز بدنامی،
روزگار ننگ.
غیرت اندر بندهای بندگی پیچان،
عشق در بیماری دلمردگی بیجان

فصل ها فصل زمستان شد.
صحنه گلگشت ها گم شد نشستن در شبستان شد
در شبستان های خاموشی
می تراوید از گل اندیشه ها عطر فراموشی.

ترس بود و بالهای مرگ،
کس نمی جنبید چون بر شاخه برگ از برگ
سنگر آزادگان خاموش،
خیمه گاه دشمنان پر جوش.

مرزهای ملک،
همچو سر حدات دامنگستر اندیشه، بیسامان
برجهای شهر،
همچو باروهای دل، بشکسته و ویران.
دشمنان بگذشته از سر حد و از بارو.

هیچ سینه کینه ای در بر نمی اندوخت،
هیچ دل مهری نمیورزید.
هیچ کس دستی به سوی کس نمی آورد.
هیچ کس در روی دیگر کس نمی خندید
باغهای آرزو بی برگ،
آسمان اشک ها پر بار.
گر مرو آزادگان دربند،
روسپی نامردان در کار.

انجمن ها کرد دشمن،
رایزن ها گرد هم آورد دشمن،
تا به تدبیری که در ناپاک دل دارند:
هم به دست ما شکست ما بر اندیشند،
نازک اندیشانشان، بی شرم،
که مباداشان دگر روزبهی در چشم،
یافتند آخر فسونی را که می جستند.

چشم ها با وحشتی در چشمخانه هر طرف را جست و جو می کرد،
وین خبر را هر دهانی زیر گوشی بازگو می کرد،
"آخرین فرمان،
آخرین تحقیر...
"مرز را پرواز تیری می دهد سامان!
"گر به نزدیکی فرود اید،
"خانه هامان تنگ،
"آرزومان کور.
"ور بپرد دور،
"تا کجا ؟ تا چند ؟
"آه!.. کو بازوی پولادین و کو سر پنجه ایمان ؟ "
هر دهانی این خبر را بازگو می کرد
چشم ها، بی گفت و گویی، هر طرف را جست و جو می کرد."

پیر مرد، اندوهگین، دستی به دیگر دست می سایید
از میان دره های دور، گرگی خسته می نالید.
برف روی برف می بارید
باد بالش را به پشت شیشه می مالید

-"صبح می آمد."
پیر مرد آرام کرد آغاز.
-"پیش روی لشکر دشمن سپاه دوست،
دشت نه، دریایی از سرباز...

آسمان الماس اخترهای خود را داده بود از دست
بی نفس می شد سیاهی دردهان صبح،
باد پر می ریخت روی دشت باز دامن البرز.
لشکر ایرانیان در اضطرابی سخت درد آور،
دو دو و سه سه به پچ پچ گرد یکدیگر؟
کودکان بر بام،
دختران بنشسته بر روزن،
مادران غمگین کنار در،
کم کمک در اوج آمد پچ پچ خفته.
خلق، چون بحری بر آشفته،
به جوش آمد،
خروشان شد،
به موج افتاد،
برش بگرفت ومردی چون صدف
از سینه بیرون داد.

"منم آرش!-
چنین آغاز کرد آن مرد با دشمن،
"منم آرش، سپاهی مردی آزاده.
"به تنها تیر ترکش آزمون تلختان را
"اینک آماده.

"مجوییدم نسب
"فرزند رنج و کار،
"گریزان چون شهاب از شب،
"چو صبح آماده دیدار.

"مبارک باد آن جامه که اندر رزم پوشندش
"گوارا باد آن باده که اندر فتح نوشندش.
"شما را باده و جامه
"گوارا و مبارک باد.

"دلم را در میان دست می گیرم،
و می افشارمش در چنگ،
"دل، این جام پر از کین پر از خون را،
"دل، این بی تاب خشم آهنگ...

"که تا نوشم به نام فتحتان در بزم،
"که تا بکوبم به جام قلبتان در رزم،
"که جام کینه از سنگ است.
"به بزم ما، و رزم ما سبو و سنگ را چنگ است.

"در این پیکار،
"در این کار،
"دل خلقی است در مشتم.
"امید مردمی خاموش هم پشتم.

"کمان کهکشان در دست
"کمانداری کمانگیرم،
"شهاب تیزرو تیرم.
"ستیغ سر بلند کوه ماوایم.
"به چشم آفتاب تازه رس جایم.
"مرا تیر است آتش پر،
"مرا باد است فرمانبر،
"و لیکن چاره را امروز زور و پهلوانی نیست
"رهایی با تن پولاد و نیروی جوانی نیست
"در این میدان،
"بر این پیکان هستی سوز سامان ساز،
پری از جان بباید تا فرو ننشیند از پرواز

پس آنگه سر به سوی اسمان بر کرد،
به آهنگی دگر گفتار دیگر کرد.

"درود، ای واپسین صبح، ای سحر بدرود!
"که با آرش ترا این آخرین دیداد خواهد بود
"به صبح راستین سوگند!
"بهپنهان آفتاب مهربار پک بین سوگند!
"که آرش جان خود در تیر خواهد کرد!
"پس آنگه بی درنگی خواهدش افکند :

"زمین می داند این را، آسمان ها نیز
"که تن بی عیب و جان پک است.
"نه نیرنگی به کار من، نه افسونی،
"نه ترسی در سرم، نه در دلم باک است"
درنگ آورد و یک دم شد به لب خاموش
نفس در سینه های بی تاب می زد جوش

"ز پیشم مرگ،
"نقابی سهمگین بر چهره، می اید.
"به هر گام هراس افکن،
"مرا با دیده خونبار می پاید.
"به بال کرکسان گرد سرم پرواز می گیرد
"به راهم می نشیند، راه می بندد،
"به رویم سرد می خندد،
"به کوه و دره می ریزد، طنین زهرخندش را
"و بازش باز میگیرد.

"دلم از مرگ بیزار است
"که مرگ اهرمن خو آدمی خوار است
"ولی آن دم که ز اندوهان روان زندگی تار است
"ولی آن دم که نیکی و بدی را گاه پیکاراست
"فرو رفتن به کام مرگ شیرین است.
"همان بایسته آزادگی این است.

"هزاران چشم گویا و لب خاموش،
"مرا پیک امید خویش می داند.
"هزاران دست لرزان و دل پر جوش
"گهی می گیردم گه پیش می راند.
"پیش می ایم.
"دل و جان را به زیور های انسانی می آرایم
"به نیرویی که دارد زندگی در چشم و در لبخند
"نقاب از چهره ترس آفرین مرگ خواهم کند"

نیایش را، دو زانو بر زمین بنهاد.
"به سوی قله ها دستان ز هم بگشاد،

"برآ، ای آفتاب، ای توشه امید!
"برآ ای خوشه خورشید!
"تو جوشان چشمه ای، من تشنه ای بی تاب
"برآ، سر ریز کن، تا جان شود سیراب

"چو پا در کام مرگی تند خو دارم ،
""چو در دل جنگ با اهریمنی پرخاش جو دارم،

"به موج روشنایی شست و شو خواهم،
ز گلبرگ تو، ای زرینه گل: من رنگ و بو خواهم
"شما ای قله های سرکش خاموش،
"که پیشانی به تندرهای سهم انگیز می سایید،
"که بر ایوان شب دارید چشم انداز رویایی
که سیمین پایه های روز زرین را به روی شانه می کوبید
"که ابر ‌آتشین را در پناه خویش می گیرید

"غرور و سربلندی هم شما را باد!
"امیدم را برافرازید،
"چو پرچم ها که از باد سحرگاهان به سر دارید .
"غرورم را نگه دارید
"به سان آن پلنگانی که در کوه و کمر دارید."

زمین خاموش بود و آسمان خاموش
تو گویی این جهان را بود با گفتار آرش گوش
به یال کوه ها لغزید کم کم پنجه خورشید،
هزاران نیزه زرین به چشم آسمان پاشید.

نظر افکند آرش سوی شهر آرام،
کودکان بر بام،
دختران بنشسته بر روزن،
مادران غمگین کنار در:
مردها در راه.
سرود بی کلامی، با غمی جانکاه،
ز چشمان برهمی شد با نسیم صبحدم همراه

کدامین نغمه می ریزد:
کدام آهنگ ایا می تواند ساخت
طنین گام های استواری را که سوی نیستی مردانه می رفتند ؟
طنین گامهایی را که آگاهانه می رفتند ؟

دشمنانش در سکوتی ریشخند آمیز،
راه وا کردند.
کودکان از بامها او را صدا کردند.
مادران او را دعا کردند.
پیر مردان چشم گرداندند
دختران، بفشرده گردن بندها در مشت،
همره او قدرت عشق و وفا کردند
آرش، اما همچنان خاموش،
از شکاف دامن البرز بالا رفت.
وز پی او،
پرده های اشک پی در پی فرود آمد."

بست یک دم چشم هایش را عمو نوروز!
خنده بر لب، غرقه در رویا.
کودکان با دیدگان خسته وپی جو:
در شگفت از پهلوانی ها
شعله های کوره در پرواز.
باد درغوغا.

-"شامگاهان:
راه جویانی که می جستند، آرش را به روی قله ها، پی گیر،
باز گردیدند.
بی نشان از پیکر آرش،
با کمان و ترکشی بی تیر.

آری، آری جان خود در تیر کرد آرش.
کار صد ها صد هزاران تیغه شمشیر کرد آرش
تیر آرش را سوارانی که می راندند بر جیحون
به دیگر نیمروزی از پی آن روز.
نشسته بر تناور ساق گردویی فرو دیدند
و آنجا را از آن پس،
مرز ایرانشهر و توران بازنامیدند.
آفتاب،
درگریز بی شتاب خویش
سالها بر بام دنیا پکشان سر زد.
ماهتاب،
بی نصیب از شبروی هایش همه خاموش
در دل هر کوی و هر برزن
سر به هر ایوان و هر در زد،

آفتاب و ماه را در گشت،
سالها بگذشت.
سالها و باز:
در تمام پهنه البرز:
وین سراسر قله مغموم و خاموشی که می بینید
وندرون دره های برف آلودی که می دانید
رهگذرهایی که شب در راه می مانند
نام آرش را پیاپی در دل کهسار می خوانند
و نیاز خویش می خواهند

با دهان سنگهای کوه، آرش می دهد پاسخ!
می کندشان از فراز و از نشیب جادهها آگاه
می دهد امید.
می نماید راه."

در برون کلبه می بارد.
برف می بارد به روی خار و خارا سنگ
کوه ها خاموش،
دره ها دلتنگ،
راهها چشم انتظاری کاروانی با صدای زنگ
کودکان دیری است در خوابند،
در خوابست عمو نوروز،
می گذارم کنده ای هیزم در آتشدان
شعله بالا می رود، پر سوز،
به امید ازادی و پیروزی

با قطع تلفن ها، فرزاد کمانگر و چهار زندانی سیاسی در اوین اعدام شدند


خبرگزاری هرانا - مسولان زندان اوین با قطع تلفن های این زندان از دو روز گذشته اقدام به اجرای حکم اعدام زندانیان سیاسی فرزاد كمانگر فرزند باقي، علي حيدريان فرزند احد، فرهاد وكيلي فرزند محمد سعيد، شيرين علم‌هولي فرزند خدر و مهدي اسلاميان فرزند محمد نمودند.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا این احکام در حالی به اجرا درآمد که پرونده سه تن از متهمان این پرونده در مرحله بازنگری (اعمال ماده ۱۸) قرار داشت و همچنین هیچ یک از وکلا و خانواده ها در جریان اجرای این احکام قرار نگرفتند.گزارشات تکمیلی در این رابطه منتشر خواهد شد.

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۸, شنبه

انسان و انسانیت

ما انسانها در گفتار و نوشتار روزمره مان مدام از این گونه کلمات استفاده میکنیم: غیر انسانی،وحشیانه، حیوان صفت، بدور ازانسانیت، ددمنش، درنده خوی و...
ایا تا بحال دیده یا شنیده اید که یک فیل (وحشی) دست و پای گورخری را با شاخه های درخت بهم بپیچد؟ یا شیری(درنده) ماری را گره بزند؟ یا ...
اما از این اشرف مخلوقات هیچ چیز بعید نیست. به تصاویر توجه نمائید:انسانی! دست و پا و بدن گربه ای بی ازار و بیدفاع را با نوار چسب داکت بهم بسته و در گوشه ای رها میکند.
حالا یکی به من بگوید این کلمات: غیر انسانی،وحشیانه، حیوان صفت، بدور ازانسانیت، ددمنش، درنده خوی و... چه معنائی میدهند؟

۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۶, پنجشنبه

در ایران، در اسپانیا...

نمیگویم ایرانی ها حق و حقوقی برای حیوانات قائل هستند و میدانم اغلب ایرانی ها حیوانات را دوست ندارند(چرایش را نمیدانم) اما این را میدانم که یک موی جشن های ایرانی ها میارزد به هزارها جشن اروپا و امریکا!
بطور مثال ما ایرانیها جشن چهارشنبه سوری داریم. با افروختن و پريدن از روی آتش شادی میکنیم، گرما وروشنی اتش دلهایمان را سرشار از شور زندگی میکند...
دراسپانیا هم جشن اتشی دارند بنام:"Toro de Fuego"(گاو در اتش).به تصاویر نگاه کنید، اوج شقاوت و بیرحمی کشورهای باصطلاح پیشرفته و متمدن را ببینید:
گلوله ای (سیاه رنگ و چسبنده تشکیل شده از قیر و تربانتین) را به شاخ گاو میچسبانند و انرا اتش میزنند و گاو را در خیابان رها میکنند. از گاو نر کاری بجز دویدن در میدان بر نمیاید، گاهی سر خود به دیوار میکوباند (به امید خاموش کردن اتش) و این خود حاصلی جز درد بیشتر ندارد.رنج و عذاب این گاوها غیر قابل تصور است.
سوختن شاخ چند ساعت بطول میکشد تا سرانجام اتش به سر و چشمان برسد...
واین همه در حالیکه مردم با شادی وشعف بدور گاو میرقصند.



در صورت تمایل برای امضا کردن دادخواست (petition) علیه این سنت... (کلمه مناسبی که اوج نفرت و انزجارم را برساند پیدا نمیکنم) به این سایت بروید