۱۳۹۱ مرداد ۷, شنبه

کرایه نام ایران در المپیک با ۴۰ هزار دلار توسط شرکت چینی

جرس: دبیر سابق انجمن صنایع نساجی با انتقاد شدید از چینی بودن لباسهای ورزشکاران ایران در المپیک گفت: یک شرکت چینی در ازای پرداخت تنها ۴۰ هزار دلار نام ایران را در بازیهای المپیک کرایه کرده و برای خود تبلیغ می‌کند.
به گزارش ایسنا، جمشید بصیری تهرانی با ابراز تاسف از عملکرد وزارت ورزش و جوانان در مورد ارائه سفارش ساخت لباسهای ورزشکاران ایران در المپیک به یک شرکت چینی گفت: این شرکت چینی در ازای پرداخت تنها ۴۰ هزار دلار به طرف ایرانی لباس ورزشکاران ما را دوخت که به عنوان لباس تمرینی ورزشکاران ایرانی استفاده می‌شود.
 او با طرح این سوال که آیا نام ایران تنها ۴۰ هزار دلار می‌ارزد و آیا نمی‌شد سفارش ساخت لباسهای ورزشکاران ایران را در المپیک به تولیدکنندگان داخلی داد؟ گفت: چین خودش بزرگترین خریدار ماشین‌آلات نساجی خارجی بوده و این در حالی است که از نام ایران برای تبلیغ در المپیک سوء استفاده کرده است.
 بصیری با بیان این‌که در ادوار گذشته المپیک نیز مسوولان ورزشی از این دست اشتباهات مرتکب شده‌اند، عنوان کرد: تبلیغ یک برند چینی در المپیک توسط کاروان ورزشی ایران بزرگترین توهین به ملت ایران است.
 براساس این گزارش این شرکت چینی که تا شش ماه قبل بزرگترین شرکت تولید پوشاک مارک آمریکایی نایک بود و بعد از قطع همکاری با این شرکت هم‌اکنون به صورت مستقل به فعالیتهای خود ادامه می‌دهد و با توافق صورت گرفته بین کمیته ملی المپیک و این شرکت چینی قرار شده ۱۰۰۰ دست کامل لباس و مبلغ ۴۰ هزار دلار بابت تهیه لباس تمريني كاروان ورزشي ايران در المپيك لندن از طرف اين توليدكننده به كميته پرداخت شود.

گامی بزرگ در راستای اجرایی شدن آرمان های شعار تولید ملی، حمايت از كار و سرمايه ايرانی!!! 

مبانی اقتصاد اسلامی

خمینی: «اقتصاد مال خر است. مردم ما برای اسلام انقلاب کرده‌اند نه خربزه»
علم الهدی امام جمعه مشهد: «اگر مرغ ندارید، اشکنه پیاز داغ بخورید»
صف خرید مرغ در بندر عباس

۱۳۹۱ تیر ۳۱, شنبه

از حیوانات بیاموزیم

هر روز، در زمانی معین، به انتظار او می نشیند...
او می آید و آنها به پیاده روی می روند.
هیچ نیازی به گفتگو نیست...
آنها با احساس درونی شان، ارزش های یکدیگر را در زندگی به رسمیت می شناسند و متناسب با آن عمل می کنند.
کاش در مورد انسانها هم به همین سادگی بود...

۱۳۹۱ تیر ۳۰, جمعه

احمدی‌نژاد برای عراقی‌ها به طور رایگان نیروگاه می‌سازد

پس از اینکه از پول مردم ایران، برای قبر مرده های ١٠٠٠ سال پیش عراق، گنبدها و درهای طلایی ساختند
و تصفیه خانه آب برای سر قبر طفلان مسلم فرستادند
و ساخت بیمارستان ١٨ طبقه ای در کربلای عراق را آغاز کردند
 اینک نوبت ساختن نیروگاه برق رایگان برای عراق شده !
و صد البته همین روز ها غرامت جنگی هم به عراق پرداخت خواهند کرد!!!
کلمه: به گزارش مهر، در حال حاضر حجم بدهی‌های وزارت نیرو به پیمانکاران و سازندگان بخش خصوصی از مرز پنج هزار میلیارد تومان گذشته است. در این میان، به منظور تکمیل و راه اندازی طرح‌های مهر ماندگار دولت فقط در صنعت برق و نیروگاه سازی به بیش از پنج هزار میلیارد تومان منابع مالی و اعتباری نیاز است.
با این وجود اخیرا مسئولان وزارت نیرو ساخت و تکمیل نیروگاه‌های برقآبی، حرارتی و حتی تاسیسات برقی رایگان را در کشورهای همسایه همچون پاکستان، تاجیکستان و عراق آغاز کرده اند.

۱۳۹۱ تیر ۲۵, یکشنبه

با کمک دستبند نارنجی ها انجام شد:

تیمار و رهاسازی موفق یک سارگپه پابلند

دیده بان حقوق حیوانات:  یگان امداد و نجات: با کمک دستبند نارنجی ها، حق پرواز آزاد به یک سارگپه پابلند بازگردانده شد.

چندی قبل یک سارگپه پابلند در شرایط مناسب جسمی توسط آقای میلاد قادری جهت رهاسازی به یگان امداد و نجات تحویل داده شد. قادری که این پرنده شکاری را از کودکی شهرستانی دریافت کرده بود گفت: «پرنده هنگام رویت کاملا کرکی و چند روزه بود. با توجه به اینکه امکان نگهداری آن توسط فرد همراهش قابل تصور نبود و به دلیل اصرار این فرد به نگهداری این حیوان نادر، در قبال تحویل گوشی گران قیمت موبایلم آن را دریافت کرده و به تهران آوردم.»

قادری پس از بزرگتر شدن این سارگپه و مشاهده پروازهایش، به پیشنهاد محمد محمدپور از بستگان نزدیکش تصمیم به رهاسازی پرنده در طبیعت می گیرد و پس از تماس با یگان امداد و نجات، پرنده را جهت رهاسازی تحویل می دهد.
معاینات سلامتی با توجه به نحوه تغذیه این حیوان، حاکی از شرایط جسمی مناسب و کمی اضافه وزن بود. در طول دوره تیمار، با استفاده از رژیم غذایی خاص، وزن پرنده به میزان قابل قبول برای یک پرنده شکاری رسید. همچنین به صورت موازی اعتماد پرنده از گونه بشر سلب و با تمهیدات خاص ترس از آدم به پرنده آموزش داده شد.
پس از کسب آمادگی لازم برای رهاسازی و چک کردن سلامت و توان پرواز، این پرنده در سفری ویژه در زیستگاه طبیعی مناسب رهاسازی شد.
تصاویر این پرواز زیبا تقدیم می شود به عزیزانی که در بازگرداندن حق پرواز آزاد به این پرنده نادر شریکند:
میلاد قادری،
محمد محمدپور،
رضا علی اصل،
Davina Eivazi،
پیام شهابی و بهمن محمدی از کمیته رهاسازی دیده بان
و …
دستبند نارنجی های عزیزی که دستبندشان به معنای تامین هزینه های تیمار، تغذیه، نگهداری و رهاسازی این پرنده زیباست.
با سپاس از تمامی دستبند نارنجی ها
پیروز و سرافراز باشید...

استفاده از علمای حوزه برای ورود به عرصه فقه پزشکی

خانم ها و آقایون پزشک و متخصص! بساط خودتون رو جمع کنید که دیگر به وجود شما نیازی نیست!!!
محققی، معاون آموزش وزیر بهداشت درگفت‌وگو باخبرنگار ایلنا گفت: فقه پزشکی در سطوح حوزوی و پزشکی موضوعیت دارد، ازهمین رو باید احکام دین در رابطه با بیماران، تشخیص، درمان و پیشگیری از بیماری‌ها مورد توجه قرار گیرد و دراین زمینه نیازمند متخصصان صاحب نظری است تا این موضوعات را پیش ببرند.

وی در پاسخ به این سوال که آیا از علمای حوزه در پیشبرد فقه پزشکی استفاده خواهیدکرد، افزود: به طورحتم فقه پزشکی رشته‌ای است که ظرفیت اصلی آن در حوزه وجود دارد.
البته استفاده از احکام دین اسلام برای بهبود و درمان بیماران موضوع تازه ای نیست!

یکی از این روش ها کشتن حیوانات می باشد که نه تنها بیماری های مختلفی را درمان می کند بلکه برای پیش گیری از بیماری ها هم استفاده می شود!
در فقه پزشکی، حتی مرده های هزار سال پیش هم از درون گورشان شفا می بخشند و با مالیدن دست به طلاهایی که از جیب خودتان دزدیده شده و صرف تزیین این گورها شده، شفا می یابید!!!
البته از دعانویسی در اسلام نیز نباید غافل شوید! زیرا نوشتن یک آیه قران، جای هر پزشک و متخصص و داروعمل می کند و  هم درد و مرضتان شفا می یابد و هم ازدواج می کنید، صاحب فرزند می شوید و... خلاصه نونتون تو روغن می شه!
فقه پزشکی و یکی از شیوه های درمان بیماری بد حجابی!
روش دیگر بوییدن جای پای امام چهاردهم و مالیدن آن به صورت می باشد!
ناگفته نماند این شیوه بسیار کارآیی دارد زیرا نه تنها  شفا می یابید بلکه هم اجر معنوی می برید و هم اجر مادی!!!
البته برای ورود به بیمارستان عظما باید کارت عضویت در بسیج مستضعفین به همراه داشته باشید!
و یا به ملاقات عظما بروید تا با کشیدن دست ( کدوم یکی اش رو نمی دونم!) دردتان، در یک چشم بهم زدن بهبود یابد!
البته بنا به روایت یک سردار نیروی انتظامی : "مقام معظم رهبری دو معجزه دارد؛ يکی کلامی و ديگری عملی که معجزه عملی ايشان را من به خوبی احساس کردم  و در معجزه کلامی هر حرفی که ايشان بيان می‌کنند، صحت دارد و اتفاق می‌افتد."

مانند زمانی که میرحسین موسوی رییس جمهور می شود و ایشان می فرمایند: نه! احمدی باید رییس جمهور بشه!!!

۱۳۹۱ تیر ۲۴, شنبه

مدیر اجرایی صلح سبز، جایگزین مدیر دفتر شرکت شل در آمستردام شد

صبح دیروز، فعالان صلح سبز هلند، (Greenpeace) در اعتراض به حفاری های جدید شل (Shell) در قطب شمال، با مسدود کردن درب ورودی دفتر مرکزی شل (Shell) مانع ورود کارکنان به داخل آن شدند.
سیلویا برن (Sylvia Borren) مدیر اجرایی صلح سبز هلند در حرکتی نمادین بر روی صندلی (Peter Voser) مدیر اجرایی شل در هلند نشست و بعنوان مدیر جدید شل، پیام داد:
"نخستین حرکت من بعنوان مدیر اجرایی جدید شل، بسیار سرنوشت ساز و موثر است: حفاری های نفتی قطب شمال باید متوقف شود. احتمال نشت نفت در این منطقه ی شکننده بسیار زیاد است.

در عین حال طرح های خود "ما" آشکار می سازد که ما قادر به پاک سازی لکه های نشت نفت از اقیانوس قطب شمال نیستیم.
به همین سبب من ناوگان حفاری خود را در آلاسکا، به عقب نشینی فرا می خوانم.
از امروز به بعد ما میلیاردها دلار سرمایه خود را صرف ایجاد انرژی های تجدید پذیر می کنیم، از نیروی باد گرفته تا انرژی خورشیدی.
صلح سبز بدون هیچ هزینه ای، دانش انتقال از سوخت های فسیلی را به انرژی تجدید پذیر، در اختیار می گذارد."
واقعیت تاسف بار این است که شل به بهای نابودی قطب شمال و بخطر انداختن آینده ما، تنها به فکر سودجویی و کسب درآمد می باشد.

به همین سبب ٧٠ تن از فعالان صلح سبز با مسدود کردن درب ورودی دفتر مرکزی شل مانع ورود کارکنان به این محل شدند.
دقایقی بعد با هجوم کارکنان شل، صلح سبز محاصره را برداشت تا کارمندان بتوانند سر کار خود حاضر شوند. ولی ٩ نفر از فعالان صلح سبز همچنان با در دست داشتن پرچمی که بر آن نوشته شده بود: شل را متوقف سازید، قطب شمال را نجات دهید، در بالای ساختمان مستقر بودند.
و سیلویا برن (Sylvia Borren) در حالیکه همچنان رهبری را در دفتر مدیر اجرایی شل در دست داشت، پیتر فوسر(Peter Voser) مدیر اجرایی شل در هلند را به مناظره ای علنی  با حضور مدیر اجرایی صلح بین الملل، کومی نایدو (Kumi Naidoo) دعوت کرد.
ساعاتی بعد، پلیس، مدیر اجرایی صلح سبز و دیگر فعالان را که با زنجیر  خود را به درب ورودی متصل کرده بودند، بازداشت کرد.
هر چند اعتراضات امروز با بازداشت فعالان صلح سبز پایان یافت ولی مبارزات صلح سبز یرای متوقف کردن حفاری های نفتی در قطب شمال، همچنان ادامه دارد. تا این لحظه بیش از ٨٠٠,٠٠٠ نفر از سراسر جهان، از جمله: پل مک کارتنی (Paul McCartney)، پنه لوپه کروز (Penelope Cruz) و جود لا (Jude Law) با شرکت در کمپین یک میلیون امضا، حمایت خود را برای حفاظت از قطب شمال اعلام کرده اند.
صلح سبز، هر زمان که تعداد امضاها به یک میلیون رسید، آنها را بر روی پرچمی، برای آینده، در اعماق اقیانوس، در بالاترین نقطه جهان، مستقر خواهد کرد.

برای نجات قطب شمال از نابودی امضا کنید!
در این رابطه بخوانید: قطب شمال آب می شود
فیلم خرس بی خانمان در لندن
فیلم مسدود کردن درب ورودی دفتر شل
لازم به توضیح است که عصر همین روز مدیر و دیگر فعالان صلح سبز آزاد شدند.

البته بدون اینکه مانند معترضان به خشک شدن دریاچه ارومیه  در شهرهای ارومیه و تبریز، حکم شلاق و زندان برای آنها صادر شود...

۱۳۹۱ تیر ۲۲, پنجشنبه

شلیک مرگبار و بی‌دلیل مأمور پلیس به یک نوجوان در جنوب تهران

صحنه ای از حکومت ناب محمدی و نظام ولایت فقیه
علی ١٦ سال بیشتر نداشت و با مینی‌موتوری که به تازگی خریده بود همراه دوستش راهی فلکه چهارم خزانه شد. از ترس همراه نداشتن مدارک موتور و نداشتن گواهینامه به دوستش گفت می‌خواهد آنجا را ترک کند اما خیلی دیر شده بود و مأمور موتوری خود را به علی رساند... مأمور پلیس در برابر علی ١٦ ساله ایستاد و با بیان این که پسربچه مشروبات الکلی خورده است وی را بازخواست کرد. «علی» گفت که مست نیست و هنوز حرف‌هایش تمام نشده بود که مأمور وی را به عقب هل داد و این پسربچه و موتورش روی زمین افتادند...
کلمه: روزنامه ایران در گزارشی از حادثه شلیک بی دلیل مامور پلیس به یک نوجوان در جنوب تهران، نوشت:
بازپرس جنایی تهران دستور داد تا ماجرای شلیک شتابزده پلیس به پسر ۱۶ ساله موشکافانه تحت بررسی‌‌‌های ویژه قرار گیرد. تیمی از بازرسی کل ناجا مأموریت دارد تا پس از تحقیقات میدانی، شنیدن ادعا‌‌های پلیس تیرانداز و شاهدان حادثه به بررسی‌‌‌های اسلحه‌شناسی پرداخته و نقاط کور پرونده را فاش کند. روز نیمه شعبان در حالی که مراسم جشن در حسینیه قمربنی‌هاشم فلکه اول خزانه تماشاچیان زیادی داشت حادثه تلخی رقم خورد و پسر ۱۶ ساله‌ای به نام «علی قاسمی» از پای در آمد.
با مرگ این پسر نوجوان در بیمارستان آیت‌الله کاشانی ماجرای آن به بازپرس رسولی از شعبه ۵ دادسرای امور جنایی تهران مخابره شد و دستور تحقیقات ویژه از سوی این مقام قضایی صادر شد. پلیس تیرانداز که استوار موتورسوار کلانتری ۱۶۰ خزانه بود به همراه گروهی از دوستان قربانی حادثه دستگیر شدند و تحقیقات قضایی آغاز شد.
این در حالی بود که شاهدان این حادثه غم‌انگیز نیز با نوشته‌‌‌هایی آنچه دیده بودند را به مقامهای پلیس و بازپرس رسولی تحویل دادند که می‌تواند گره‌های کور‌‌ تحقیقات را باز کند.
نیمه شعبان همه خیابان‌‌ها غرق نور بودند و کوچک و بزرگ برای شب جشن ثانیه‌شماری می‌کردند. علی ۱۶ سال بیشتر نداشت و با مینی‌موتوری که به تازگی خریده بود همراه دوستش راهی فلکه چهارم خزانه شد.
جمعیت زیادی بود. در ۱۰۰ متری حسینیه قمربنی‌هاشم و در حاشیه میدان روی موتورش نشست. هیاهویی به پا بود تا این که مأمور موتوری کلانتری ۱۶۰ خزانه سررسید. «علی» از ترس همراه نداشتن مدارک موتور و نداشتن گواهینامه به دوستش گفت می‌خواهد آنجا را ترک کند اما خیلی دیر شده بود و مأمور موتوری خود را به علی رساند. علی و دوستش ترسیده بودند، موتور خاموش بود و نمی‌توانستند فرار کنند، آنجا محله‌شان بود و همه آنها را می‌شناختند.
مأمور پلیس در برابر علی ۱۶ ساله ایستاد و با بیان این که پسربچه مشروبات الکلی خورده است وی را بازخواست کرد. «علی» گفت که مست نیست و هنوز حرف‌هایش تمام نشده بود که مأمور وی را به عقب هل داد و این پسربچه و موتورش روی زمین افتادند.
وقتی دوستان و بچه محل‌‌های «علی» برای هواخواهی به سمت وی دویدند مأمور پلیس اسلحه‌اش را به دست گرفت و ۲ تیر هوایی شلیک کرد. همه بهت زده شدند. «علی» باز وحشت‌زده اصرار کرد که گناهی ندارد و مست نیست و از مأمور خواست دست از سرش بردارد. همه دیدند مأمور تپانچه‌اش را به نزدیک علی برد، هیچ کس فکر نمی‌کرد گلوله‌ای شلیک شود، اما صدای انفجار همه را سر جایشان خشک کرد.
دیگر جشنی در کار نبود، علی ناله‌کنان روی زمین افتاد و خون اطرافش را رنگی کرد.
این‌‌ها ادعا‌های کسانی است که سوگند می‌خورند با چشمان خود چنین صحنه باورنکردنی را دیده‌اند و هنوز شوکه هستند.
تیم خبرنگاری شوک پس از این که ماجرای شلیک پلیس به یک شرور انتشار یافت با تماس‌‌های زیادی از سوی خوانندگان که همگی از اهالی خزانه بودند به تحقیقات میدانی دست زدند تا جزئیات این شلیک مرموز را فاش کنند.
اگر قدمی در خزانه بزنید تصویر پسربچه‌ای را می‌بینید که اعلامیه‌ مرگش روی شیشه همه مغازه‌‌ها نصب شده است و تصاویر بزرگ روی حجله‌‌ها نشان می‌دهد همه عزادار هستند.
همین کافی است که بدانید علی ۱۶ ساله نمی‌توانسته شرور بوده باشد و اهالی و همسایه‌‌ها داغدار مرگ این پسر، آن هم دو ماه بعد از مرگ پدر صاحبنامش هستند.
هر لحظه با شنیدن گفته‌‌های اهالی خزانه بیشتر شوکه می‌شوید، همه پلیس را دوست دارند و مأموران را زحمتکش می‌دانند حتی تأکید دارند امنیت را مدیون تلاش‌های مأموران پلیس می‌دانند اما همه از دست عامل تیراندازی مرگبار در محله‌شان گله‌مندند و اصرار دارند این مأمور فاصله زیادی با بدنه اصلی پلیس داشته است.
اما این سؤال ذهن همه را درگیر کرده است که آیا کسی جوابگوی شلیک بی‌دلیل این مأمور است؟!
گفت و گو با بازپرس پرونده
بازپرس رسولی از شعبه پنجم دادسرای امور جنایی تهران با بیان اینکه پلیس تیرانداز در اختیار بازرسی ناجا است به خبرنگار شوک گفت: تحقیقات نشان می‌دهد که شب حادثه مأموران کلانتری ۱۶۰ خزانه از طریق پلیس ۱۱۰ مطلع شدند که چند تن از اراذل و اوباش منطقه اقدام به شکستن شیشه خودروهای پارک شده در خیابان کرده‌اند.
وی افزود: بلافاصله چند موتور گشت پلیس برای بررسی این پرونده وارد عمل شدند. همزمان گشت موتوری پلیس به سه پسر جوان که سرنشینان یک موتور بودند، دستور ایست داد. اما سرنشینان موتور بدون هیچگونه توجهی به اخطارهای پیاپی پلیس با سرعت زیاد پا به فرار می‌گذارند.
سرانجام پس از مسافت زیادی تعقیب و گریز، موتور استوار کلانتری دچار نقص فنی می‌شود، مأمور به ناچار برای ادامه تعقیب سه جوان از یک بسیجی موتورسوار کمک گرفته و به تعقیب آنان می‌پردازد. به ناچار برای متوقف کردن موتوسیکلت آنها اقدام به شلیک ۳ تیر هوایی می‌کند که در این میان دو تن از سرنشینان زمینگیر شده و سرنشین موتور که باز هم قصد فرار از محل را دارد، اما مأمور با پا ضربه‌ای به موتور وی می‌زند و مانع فرارش می‌شود، در این میان پسر جوان باز هم برای فرار با مأمور کلانتری گلاویز می‌شود و در حالی که استوار پلیس تپانچه‌اش در دستش بود، وی مچ پلیس را گرفته و ناگهان یک تیر شلیک شده و به صورت جوان اصابت می‌کند.
ادعای دوست قربانی در بازپرسی
یکی از دو سرنشین موتوسیکلت که شاهد این ماجرای خونین بود در بازجویی‌ها گفت: آن شب در پارک اندیشه نشسته بودم که یکی از دوستانم به من اطلاع داد مأموران پلیس در تعقیب من هستند. بلافاصله به پسرخاله‌ام زنگ زدم و خواستم که با موتور دوستش علی به دنبالم بیاید تا به خانه بروم.
دقایقی بعد پسر خاله‌ام به همراه علی آمدند و سوار موتوسیکلت آنان شدم که همزمان گشت موتوری پلیس از راه رسید و ما با سرعت زیاد فرار کردیم.
در بین مسیر از علی خواستم که توقف کند اما چون موتوسیکلتش را تازه خریده بود گفت نمی‌خواهد مأموران موتورش را بگیرند به خاطر همین فراری شدیم.
بازجویی از پلیس تیرانداز
استوار پلیس نیز در بازجویی‌ها گفت: وقتی به ما گزارش دادند که تعدادی اراذل و اوباش اقدام به شکستن شیشه خودروهای پارک شده در خیابان کرده‌اند، از آنجا که مشخصات ظاهری یکی از سرنشینان موتور سیکلت مشابهت زیادی با این مظنون داشت به تعقیب آنان پرداختم، هر چه اخطار ایست دادم آنها بی‌توجه به سرعت مارپیچ خود ادامه دادند، سرانجام برای متوقف کردن مظنون اقدام به تیراندازی هوایی کردم که در این میان دو تن از مظنونان زمینگیر شدند، اما سرنشین موتوسیکلت – قربانی – باز هم قصد فرار داشت که با پا موتوسیکلتش را به سمت زمین هل دادم و در این میان با هم گلاویز شدیم و ناگهان تیری از اسلحه‌ام شلیک و به صورت پسر جوان اصابت کرد.
شلیک از فاصله ۲۰ سانتی
بازپرس رسولی به خبرنگار شوک گفت: شلیک گلوله از فاصله ۲۰ سانتیمتری بوده و بررسی‌های اولیه نشان می‌دهد که قربانی حادثه شرور نبوده و انگار دوستش تحت تعقیب بوده است.
وی درخصوص اینکه شاهدان زیادی در محل تیراندازی بوده‌اند و داستان متفاوتی را بیان می‌کنند که نشان می دهد هیچ تعقیب و گریزی در کار نبوده و علی در حال تماشای جشن نیمه شعبان بود که پلیس به بهانه بوی الکل به آنان گیر داده است، گفت: ما هنوز قاطعانه اظهار نظر نمی‌کنیم در حال حاضر همه داشته‌هایمان فقط ادعاهایی است که شنیده‌ایم، مأمور پلیس ادعاهای خودش را مطرح کرده، دوستان قربانی حادثه نیز همین طور، شاهدان حادثه نیز حرف‌هایی گفته‌اند و خواهند گفت که همگی بررسی می‌شوند و با رسیدن به واقعیت نتیجه‌گیری خواهیم کرد.
بازپرس جنایی تهران در پایان گفت: چیزی که ثابت شده شلیک از فاصله ۲۰ سانتی است و بقیه بررسی ها در اختیارتیم زبده‌ای از بازرسی ناجا قرار گرفته و آنان پس از تحقیقات کارشناسانه نتایج را در اختیار من قرار می‌دهند و مطمئن باشید مقصر به اندازه جرمش مجازات خواهد شد.
گفت‌وگو با شاهدان
یک زن که صدایش گرفته و همسایه روبه‌رویی محل جنایت است به خبرنگار شوک گفت: «خودم دیدم که مأمور بی‌دلیل این پسر را که آرام روی مینی‌موتورش نشسته بود هل داد و بعد ۲ تیر هوایی شلیک کرد وقتی دوستان «علی» به سمت آنان رفتند اسلحه را روی گردن «علی» گذاشت و صدای شلیک را که شنیدم سر جایم خشکم زد.
یکی از دوستان علی نیز گفت: «دوستم نه اهل مشروب بود و نه خلاف می‌کرد.
مینی‌موتور خریده بود تا مادرش را به خاطر این که پاهایش درد می‌کرد و قادر به حرکت نبود جابه‌جا کند و مرتب به بیمارستان ببرد.
مأمور به وی گفت چرا مشروب خوردی وی نپذیرفت، مأمور وی را هل داد و این حادثه رخ داد».
بخشی شوهر عمه «علی» نیز با بیان اینکه خودش شاهد این حادثه نبود، گفت: «چیزهایی که شنیده‌ام از یک نفر نبوده و همه، ماجرا را مشابه تعریف می‌کنند. مطمئن هستم دروغی در کار نیست، نظریه پزشکی قانونی هم نشان داده هیچ الکلی در خون «علی» نبوده است و واقعاً نمی‌دانیم این پلیس چرا وی را کشته است.»
وی با بیان اینکه مأمور پلیس عذاب‌وجدان گرفته و مرتب خواستار بخشش است، گفت: مادر «علی» پس از مرگ شوهرش تنها همین پسر را داشت که آن را هم از دست داد و همه بهت‌زده هستیم. پسر جوانی که وی نیز شاهد حادثه بود، گفت: «نمی‌دانم چرا مأمور پلیس چنین رفتاری کرد وقتی گلوله شلیک شد تماشاچیان با دیدن واکنش‌های مأمور به پلیس ۱۱۰ زنگ زدند، اما وی با بی سیم می‌گفت که خودش در صحنه است و همه چیز تحت کنترل وی است جالب‌تر اینکه اورژانس نیز با همین ادعاها حاضر نشد تا اینکه «علی» را پس از خونریزی زیادی داخل وانت پلیس انداختند و به بیمارستان آیت الله کاشانی بردند که کار از کار گذشته بود.»
وقتی خبرنگار شوک سراغ مادر «علی» رفت و دید وی برای خاکسپاری پسر یکی‌یکدانه‌اش به شهرستان محلات رفته است با دوست صمیمی پدر خانواده به گفت‌وگو نشست.
شاگردا که بغض در گلو دارد، گفت: ساعت ۱۲ نیمه‌شب نیمه‌شعبان بود که مادر «علی» با دلشوره خاصی به من زنگ زد. هنوز از پسرش خبری نداشت، می‌گفت «علی» می‌داند من از تنهایی می‌ترسم و دیر به خانه نمی‌آید و موبایلش هم خاموش است.
من هم نگران شدم یک ساعت بعد بود که انگار به خانه‌شان زنگ زده و گفته بودند «علی» در بیمارستان آیت‌الله کاشانی است. من سراغ مادرش رفتم و با هم به بیمارستان رفتیم، باور نمی‌کردیم که با جسد «علی» روبه‌رو شویم.
وی افزود: «همه کسانی‌که صحنه را دیده‌اند استشهادی جمع کرده و تحویل پلیس و دادسرا داده‌اند، شکی نداریم که «علی» بی‌گناه کشته شده و تا آنجایی که من می‌دانم پلیس حتی اجازه شلیک به قاتل، دزد مسلح و هر مجرم دیگری را اگر وی فرار نکند یا مقابله‌ای نداشته باشد، ندارد.»
همین! یک نفر دیگر را هم کشتند و کسی حتی یک آخ هم نمی گوید...

«كارگر» فحش نيست

وقتی کارگردان چاپلوس و نفرت انگیز، نادان و دزد، مفتخور و ریاکار مورد علاقه رهبر جلادان، کلمه "کارگر" را بعنوان فحش بکار میبرد

ایلنا: فرج‌الله سلحشور كه در ايام فراغت از ساخت سريال‌های ميلياردی – و يا توأمان - به گفتن سخنان جنجال‌ برانگيز و بعضا توهين آميز اشتغال دارد، در تازه‌ترين اظهار نظر به زعم خود برای تحقير يكی از مجريان سابق تلويزيون او را به كارگر بودن «متهم» كرده است.

در خبری كه خبرگزاری فارس منتشر كرده است، او در ديدار با زهره سادات لاجوردی مدیر آموزش مرکز امور زنان و خانواده ریاست جمهوری گفته است: «...مثلا سردار رادان در بحث حجاب و عفاف کار می‌کند اما کسی مثل فرزاد حسنی او را تخریب می‌کند. این امر هم به دلیل این است که به هنرمند مشتبه شده که او ملاک جامعه است و کسی هم نیست که به او بگوید تو به اندازه یک کارگر هستی.»
به گزارش ايلنا، هرچند نمی‌توان انكار كرد كه استفاده از «كارگر» يا «عمله» به مثابه فحش توسط سطحی‌ترين افراد اجتماع متداول است، اما خارج شدن اين ادبيات از حيطه كوچه و بازار و رسيدن پای آن به رسانه‌های عمومی موضوعی نيست كه بتوان با آرزوی واهی ارتقاء آگاهی لمپن‌ها از جايگاه نيروی مولد جامعه به سادگی از آن عبور كرد.

توهين سلحشور به كارگران آنچنان زشت و نفرت‌انگيز هست كه برای محكوم كردنش – همچون او – نياز به پنهان شدن پشت اعتقادات مذهبی نباشد اما نكته قابل تامل در اين توهين آنجاست كه سلحشور سال‌هاست كه با استفاده از بودجه عمومی كشور كه حاصل كار همين كارگران است فيلم‌ها و سريال‌هايی با مفاهيم مذهبی مي‌سازد. حال آنكه مي‌دانيم دست كارگر در مكتب اسلام لايق بوسه پيامبر دانسته می‌شود و در احاديث و روايات اسلامی بر شأن كارگر تاكيد شده است. رسوا شدن اين تناقض در اظهارات اخير سلحشور مي‌تواند معياری برای سنجش ميزان اعتقاد او به آنچه سال‌ها در پس‌شان سنگر گرفته بود، باشد.

حکم اعدام صفیه غفوری زن بی گناه شیرازی امروز صبح اجرا شد

محمد مصطفایی: متاسفانه علی رغم بی گناه بودن صفیه غفوری و اینکه قاتل اصلی پرونده وی شخص دیگری بود بنا به قانون قبلیه که توسط دستگاه قضایی صادر شده بود،از زندان شیراز خبر رسید که این زن بی پناه اعدام شد.

جزییات مراحل دادرسی، متجاوزین به این زن، نقش مراجع قضایی و فرماندار و استاندار در این پرونده وعلت اعدام و پافشاری بر اعدام موضوعاتی است که نیاز به بررسی دارند.
فقط در حال حاضر می توانم بگویم متاسفم ....
روز گذشته، قرار بود صفیه غفوری اعدام شود. ایشان را به بهانه ملاقات، از سلوش فرا خواندند. او با هیچ کس از دوستانش در زندان خداحافظی نکرد. دادستان شیراز که تاکید بسیاری در خصوص اجرای حکم اعدام داشت، دستور می دهد که صفیه اعدام شود. تمام مراحل اعدام آماده بود، صفیه را به پای چوبه دار بردند او به شدت گریه می کرد و در آن لحظه برای اولین بار بود که گفت من قاتل نیستم و قاتل اصلی فرد دیگری است که من بازیچه وی شدم. من بی گناهم خواهش می کنم به حرف های من گوش کنید. او آنقدر التماس کرد که مسول اجرای حکم دلش به رحم آمد و حکم اعدام را متوقف کرد.

آقای بحرینی مسول اجرای حکم، تمایلی به اجرای حکم نداشت. او هم می دانست که صفیه بی گناه است. صفیه به سلول خود بازگردانده شد. تمام اتفاقاتی که در زمان اجرای حکم افتاده بود را به دوستانش توضیح داد.
علی رغم اینکه آقای بحرینی تمایلی به اجرای حکم نداشت. تلفن های بسیاری از جانب افراد مختلف به ایشان شد و در نهایت از جانب دادستان شیراز دستور داده شد که در اولین فرصت صفیه اعدام شود.
آقای بحرینی تاکید کرد که برای اجرای دوباره حکم نیاز به تشریفات خاصی است که باید حتما رعایت شود. اما با برخورد شدید مقامات قضایی و تهدید مامورین وزارت اطلاعات شیراز مواجه شد.
از لحاظ قانونی زمانی که محکوم به اعدام در زمان اجرای حکم اعلام کند که شخص دیگری گناهکار است و قتل را او انجام نداده است، مرجع قضایی مکلف است که به این موضوع رسیدگی کند و مهم تر اینکه می بایست تمام مراحل و تشریفات اجرای حکم طبق آیین اجرای احکام قصاص و اعدام اعمال شود که در این پرونده هیچکدام از مقررات اجرای حکم اعمال نشد. نه پزشکی در مراسم اجرای حکم حاضر بود و نه مراسم مذهبی صورت گرفت.
صبح امروز که در ایران روز پنج شنبه روز تعطیل محسوب می شود و دستگاه قضایی در این روز کار نمی کند، صفیه را مجدد از سلولش فرا می خوانند. صفیه به هیچ عنوان گمان نمی کند که امروز که روز تعطیل است اعدامش کنند.
او را به محل اجرای حکم می برند. صفیه با دیدن طناب دار از حال می رود. او از نظر جسمانی وضعیت خوبی نداشت و اگر پزشک در محل حاضر بود هرگز اجازه اجرای حکم را نمی داد. صفیه نیمی ساعتی از حال رفته بود که به هوش می آید و باز شروع به گریه و ناله می کند و التماس می کند که او را اعدام نکنند.
دو نفر از سربازان زندان دستان او را می گیرند و با زور به بالای چارپایه دار می برند و دستان و پاهای صفیه و چشمانش را می بندند و بعد از مدت کوتاهی همه جا برای صفیه تاریک می شود و جان می دهد.
روز سه شنبه در وبسایت شخصی خود موضوعاتی را در خصوص پرونده صفیه مطرح کردم از جمله اینکه به صفیه در زندان تجاوز شده بود و مجبور شد جنین چهار ماهه خود را سقط کند.
بعد از اینکه این موضوع را مطرح کردم، چندین نفر از اهالی روستایی که صفیه در آنجا زندگی می کرد با از طریق ایمیل تماس گرفتند و متفق القول بودند که صفیه قاتل اصلی پرونده نیست و شخصی به نام علامی نژاد که داماد امام جمعه آن محل بود قاتل اصلی است. علامی نژاد در بانکی در همان منطقه مشغول به کار بود که با چرب زبانی توانست صفیه را جذب خود کند. او با وعده و وعیده هایی که به صفیه داد او را به خود نزدیک کرد. رحمیه ۱۴ ساله (مقتول) متوجه این ارتباط می شود و به دلیل قبلیه ای بودن محل زندگی صفیه، علامی نژاد نقشه قتل صفیه را می کشد. او صفیه را ترغیب می کند که رحمیه را به بهانه فلیمبرداری به خانه ببرد. در روز وقوع جرم علامی نژاد، رحیمیه را به قتل می رساند و از محل وقوع جرم فرار می کند. اهالی محل که متوجه غیبت رحیمیه شده بودند موضوع را به پلیس اطلاع می دهند. صفیه از ترس انگشتر ازدواج خود را به دستان رحمیه می کند و خانه را به آتش می کشد و در هنگام فرار بازداشت می شود.
اهالی محل در روز وقوع قتل علامی نژاد را دیده بودند که با خودروی خود، پیش از آتش زدن محل وقوع جرم در اطراف خانه صفیه تردد می کند و قصد داشته است که جسد را از خانه صفیه خارج کند.
بعد از بازداشت صفیه مسایلی دیگری مطرح می شود. فرماندار بدون مجوز قانونی به بازداشتگاه می رود و به صفیه می گوید که اگر قتل را به گردن بگیرد، رضایت خانواده مقتول را جلب خواهد کرد و تاکید می کند که نامی از علامی نژاد داماد امام جمعه برده نشود.
صفیه در حالی که گریه می کرد، می پذیرد که نامی از او در هیچ جا به میان نبرد.
اما وعده و وعیدهای فرماندار و دیگر کسانی که با صفیه ملاقات کرده بودند، صرفا برای این بود که پای علامی نژاد از این پرونده بیرون کشیده شود. و این طور هم شد. علامی نژاد پس از مدت کوتاهی از زندان آزاد می شود.
اما خانواده صفیه می دانستند که قاتل اصلی علامی نژاد است به همین دلیل چند نفر از اعضای قبیله، مامور می شوند که علامی نژاد را به قتل برسانند. آنها با اسلحه به علامی نژاد حمله می کنند و گویا هفت گلوله به بدن علامی نژاد اصابت می کند اما به قتل نمی رسد.
برادر کوچک صفیه نیز مامور می شود با خود اسلحه ای به زندان ببرد و صفیه را به قتل برساند. او در یک ملاقات حضوری اسلحه که شبیه خودکار بود و تنها می توانست یک گلوله شلیک کند را با خود به زندان می برد و در هنگام ملاقات یک تیر به بدن صفیه شلیک می کند. اما گلوله به قلبش اصابت نمی کند و صفیه زنده می ماند.
بعد از این ماجرا برادر صفیه عذاب وجدان می گیرد و دچار ناراحتی روحی و روانی می شود.

صدور قرار ممنوع الخروجی برای همسر و فرزند ۱۳ ساله نسرین ستوده

کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران: شعبه دوم دادیاری دادسرای شهیدمقدس تهران (جنب زندان اوین) با ارسال نامه های جداگانه به رضا خندان همسر ومهراوه دختر نسرین ستوده وکیل دادگستری، آنها را ممنوع الخروج کرد. مهراوه خندان فرزند آقای خندان تنها ۱۲ سال ونیم دارد و مشخص نیست که به چه دلیل فرزند نسرین ستوده با چنین محرومیتی مواجه شده است. این اولین بار است برای فرزند نوجوان یک زندانی سیاسی قرار ممنوع الخروجی صادر می شود.
تاریخ «برگ احضار متهم» ۳۱ خرداد ماه است ودر آن گفته شده که چنانچه اعتراضی به قرارممنوع الخروجی وجود دارد ضرف مدت بیست رو از تاریخ ابلاغ کتبا به شعبه دادیاری اعلام شود.

کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران ضمن ابراز تاسف از دور جدیدی از فشار بر خانواده های زندانیان عقیدتی حکم ممنوع الخروجی برای رضا خندان و دختر نوجوان وی را بخش دیگری ازاعمال فشارروانی بر روی زندانیان سیاسی دربند ارزیابی می کند. هیچ دلیلی در برگه احضاریه ای که برای مهراوه ورضا خندان صادر شده است برای صدور این قرار ذکر نشده است.
رضا خندان به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت که دریافت چنین قراری کاملا بی مقدمه بود: « نه فکرش را می کردیم نه سفری در پیش داشتیم و به نظرم هدف از این کار بیشتر از بین بردن تعادل روحی و ذهنی خانواده و وارد کردن یک شوک روحی به کل اعضای خانواده است.» او افزود: « مهراوه زیر ۱۳ سال دارد واگر جرمی مرتکب شده باشد در صلاحیت دادسرای سیاسی وامنیتی نیست که رسیدگی کند چون همین جوری که کسی را ممنوع الخروج نمی کنند. ابتدا باید اتهامی در انجا مطرح شود وسپس با استناد به آن اتهام فرد تحت پیگرد حقوقی وقضایی قراربگیرد و سپس قرار ممنوع الخروجی برایش صادر شود تا به اتهام مطرح شده که ما هم از آن بی خبریم رسیدگی شود.» رضا خندان همچنین افزود: « صدور قرار ممنوع الخروجی وارسال برگه احضار متهم برای دختر ۱۲ ونیم ساله ام در حالی صورت گرفته است که به اتهامات کودکان و نوجوانان در دادگاه های ویژه اطفال رسیدگی می شود.»

تجمع اعتراضی "سازمان گزارشگران بدون مرز" نسبت به وضعیت روزنامه نگاران ایرانی

گزارش‌گران بدون مرز: در نهمین سالروز قتل زهرا کاظمی در ایران، جان ده‌ها روزنامه‌نگار و وب‌نگار زندانی در خطر استساعت ١٤ و ٣٠ دقیقه‌ی سه‌شنبه ٢٠ تیرماه ١٣٩١ ده‌ها تن از فعالان گزارش‌گران بدون مرز و رزونامه‌نگاران تبعیدی ایران در برابر دفتر شرکت دولتی ایران ایر در خیابان شانزه لیزه پاریس، تجمعی را در اعتراض به بازداشت خودسرانه و شکنجه روزنامه‌نگاران و وب‌نگاران در ایران که برخی از آنها جان خود را از دست داده و برخی دیگر در خطر مرگ قرار دارند، برگزار کردند.
در این حرکت اعتراضی،پنج نفر از اعضای گزارش‌گران بدون مرز که هم‌چون زندانی با بدنی زخمی از شلاق و اثار شکنجه، چشم‌بند زده و با زنجیر بر دست و پا، در برابر نمادهای رسانه‌ای ( دوربین فیلم برداری، قلم و کاغد، رادیو و روزنامه ) وضعیت امروز روزنامه‌نگاران ایران را تصویر کردند. معترضان پلاکاردهایی با شعارهای " آزادی برای روزنامه‌نگاران ایران"، " نه به شکنجه و انفرادی" و " در ایران ٣٣ روزنامه‌نگار ١٩ وب‌نگار زندانی هستند"، در دست داشتند.

٢٠ تیرماه ١٣٩١ نهمین سالگرد قتل زهرا (زیبا) کاظمی خبرنگار ایرانی‌تبار کانادايی در پی شکنجه اعمال شده از سوی مسئولان قضایی در زندان اوین است. گزارش‌گران بدون مرز مصونیت از مجازات در ایران و بی‌رحمی دستگاه قضایی علیه روزنامه‌نگاران زندانی را محکوم می‌کند و خواهان توجه بیشتر جامعه جهانی به وضعیت زندانیان در ایران است. گزارش‌گران بدون مرز هشدار می‌دهد که در شرایط کنونی زندانیان دیگری نیز ممکن است به فهرست قربانیان کشته شده از سوی شکنجه‌گران اضافه شوند.

« ما نگران جان روزنامه‌نگاران و وب‌نگاران زندانی در ایران هستیم. بسیاری از آنها که بیمار و از نظر روحی و جسمی به شدت ضعیف شده‌اند، امروز یا در همان مکان و یا در همان شرایطی بسر می‌برند، که منجر به قتل زهرا کاظمی شد. ما جامعه جهانی را به ویژه به وضعیت این پنج زندانی، محمدصدیق کبودوند، بهمن احمدی امویی، آرش هنرور شجاعی و محمد سلیمانی نیا، نرگس محمدی، که نمونه‌‌وار شرایط زندانیان ایران هستند، فرا می‌خوانیم. ما خواهان آزادی بدون قید و شرط همه‌ی فعالان عرصه‌ی اطلاع رسانی هستیم که تنها برای استفاده از حق آزادی بیان خود بازداشت شده‌اند.»

محمد صدیق کبودوند، سردبیر هفته‌نامه توقیف شده‌ی پیام مردم کردستان، بیش از ٤٠ روز است که در اعتراض به تصمیم مقامات قضایی در ممانعت از دیدار با فرزندش که بیمار و در بیمارستانی در تهران بستری است، در اعتصاب غذا بسر می‌برد. این روزنامه‌نگار که از تیر ماه ١٣٨٦ بازداشت شده است، برای تاسیس سازمانی در دفاع از حقوق بشر در کردستان به یازده سال زندان محکوم شده است. وی از بیماری‌های متعددی از جمله عارضه قلبی رنج می‌برد و در وضعیت نگران کننده‌ای بسر می‌برد. این روزنامه‌نگار یکی از قربانیان سخت‌گیری‌های بی‌رحمانه‌ی مسوولان قضایی است. دستگاه قضایی درخواست‌های مکرر وی برای معالجه و مرخصی را نظام‌مند رد می‌کند.

بهمن احمدی امویی روزنامه‌نگار زندانی که از تاریخ ٣٠ خرداد ١٣٨٨ در زندان بسر می‌برد، در تاریخ ٢٢ خرداد ١٣٩١ در پی شرکت در مراسمی که زندانیان سیاسی بند ٣٥٠ زندان اوین، به یاد همبند به قتل رسیده شان هدی صابر برگزار کرده بودند، به زندان رجایی شهر منتقل شده است. زندان رجایی شهر یکی از بدترین زندان‌های ایران از نظر خشونت و شکنجه و حتا قتل زندانیان است. روزنامه‌نگار روزنامه‌ی توقیف شده‌ی سرمایه، یکی از نمونه‌های آزارهای قضایی مسئولان زندان است، وی در تاریخ ٢٧ خرداد به دادگاه انقلاب برده شد و در بازگشت، در یکی از سلول‌های انفرادی زندان رجایی شهر نگاهداری می‌شود. خانواده تاکنون موفق به ملاقات با وی نشده‌اند و هیچ خبری از وضعیت سلامت او ندارند.

محمد صادق (آرش) هنرور شجاعی، روحانی وبلاگ نویس، از تاریخ ٦ ابان ١٣٨٩ در زندانی است. یک سال پس از زندانی شدنش از سوی دادگاه ویژه روحانیت به چهارسال زندان، هشتصد هزار تومان جریمه نقدی و ٥٠ ضربه شلاق محکوم شد. اتهام وی نوشته‌های وبلاگش و نوشتن در وبلاگی "کفرامیز" اعلام شده است، اما این وب‌نگار این اتهام را رد کرده است. وی در اعتراض به شرایط بازداشت خود از ده روز پیش دست به اعتصاب غذا زده است. خانواده‌ی وی به شدت نگران وضعیت سلامت او هستند که تاکنون چندین بار دچار حمله‌‌ی عصبی شده است، و مسئولان زندان از رساندن داروهای لازم به او خوداری می‌کنند.

محمد سلیمانی‌نیا مدیر سایت یو ٢٤ ، در تاریخ ١٠ تیرماه ١٣٩١ دوباره دستگیر شد. این وب‌نگار در تاریخ ٢٠ دی ماه ١٣٩٠ پس از احضار به دادگاه انقلاب کرج بازداشت شده بود، در تاریخ ٢ خرداد ١٣٩١ با سپردن ٤٠ میلیون وثیقه به شکل موقت آزاد شد. مقامات قضایی از دادن هر گونه اطلاعات در باره‌ی علت بازداشت دوباره‌ و محل بازداشت این وب‌نگار به خانواده خوداری می‌کنند. امری که باعث نگرانی شدید خانواده شده است.

نرگس محمدی، روزنامه‌نگار و سخن‌گوی کانون مدافعان حقوق بشر در تاریخ ٢ اردیبهشت ١٣٩١، در زنجان بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. وی پیش از این در تاریخ ٢٠ خرداد تا ١١ تیرماه ١٣٨٩ را در زندان اوین بسر برده بود. که در مدت بازداشت بر اثر فشارهای بازجویی دچار فلج عضلانی شد. وی که به شدت بیمار و تا کنون چندین بار در زندان دچار عارضه شده است، برای "اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور، عضویت در کانون مدافعان حقوق بشر و فعالیت تبلیغی علیه نظام جمهوری اسلامی ایران»، به شش سال زندان محکوم شده است. در تاریخ ٢٧ اردیبهشت ماه، نرگس محمدی را به زندان شهر زنجان منتقل کرده‌اند. با وجود حدت یافتن بیماری وی رئیس زندان به دستور وزارت اطلاعات تا روز گذشته اجازه‌ی انتقال او را به بیمارستان نمی‌داد. نرگس محمدی در تاریخ ١٩ تیرماه به بیمارستان ولی عصر شهر زنجان منتقل شد. ما خواهان آزادی وی و عدم بازگشتش به زندان هستیم.

رژیم ایران نمونه‌ای استثنایی در مصونیت از مجازات در جهان است

زهرا (زیبا) کاظمی خبرنگار ایرانی‌تبار کانادايی در دوم تير ماه ١٣٨٢ در حين عکس‌برداری از تجمع خانواده‌های زندانيان در مقابل زندان اوين بازداشت شد. اين روزنامه‌نگار در مدت بازداشت مورد ضرب و شتم قرار گرفت و در اثر ضربات وارده در ٢٠ تير ماه در بيمارستان نظامي بقية‌الله اعظم جان سپرد. پس از تلاش اوليه در پنهان کردن علت واقعی مرگ وی، مقامات رسمي ايران در ٢٥ تير اعلام کردند که زهرا کاظمي در اثر " ضربه ی مغزی " در گذشته است. پيکر زهرا کاظمي با تعجيل بسيار چهارشنبه اول مرداد ماه ١٣٨٢ بر خلاف خواست پسرش استفان هاشميان که در کانادا اقامت دائم دارد، در شيراز به خاک سپرده شد. مادر زهرا کاظمي اعلام کرده بود که از سوی مقامات رسمی ايران شديدا تحت فشار قرار گرفته بود تا موافقت کند دخترش در ايران به خاک سپرده شود. از همان فردای خاکسپاری، استفان هاشميان تنها فرزند زهرا کاظمي خواهان نبش قبر و انتقال پيکر مادر خود به کانادا است.
وکلای خانواده زهرا کاظمی در ایران بارها به روند رسيدگي پرونده از سوی دستگاه قضايی انتقاد کرده‌اند. در هیچ کدام از دادگاه‌های برگزار شده به وکلا اجازه داده نشد تا برای روشن شدن حقايق شاهدان خود را که برخی از آنها مسئولان بلند پايه دستگاه قضايی بودند به دادگاه دعوت کنند، از جمله این متهمان، سعيد مرتضوی دادستان عمومي و انقلاب تهران که شخصا در بازجويی از زهرا کاظمی شرکت و بنا به گفته‌ی بسياری از شاهدان در ماجرای قتل وی دخالت مستقيم داشته است. این متهم به قتل در پناه حمایت دو دشمن آزادی اطلاع رسانی در ایران، آیت‌الله خامنه‌ای و محمود احمدی‌نژاد، بهره‌مند از مصونیت کامل، نه تنها مجازات نشده است که ارتقا مقام هم یافته است.وی اخیرا به مدیرعامل صندوق تامین اجتماعی منسوب شده است.
گزارش‌گران بدون مرز از دادخواهی استفان هاشمی علیه مسوولان جمهوری اسلامی ایران در کانادا حمایت می‌کند. فرزند زهرا کاظمی برای بازداشت، شکنجه و قتل مادر خود خواهان دریافت خسارت مادی و معنوی شده است. کانادا و اتحادیه اروپا برای پایان دادن به مصونیت از مجازات باید فعالانه از دادخواست موجه وکلا و خانواده زهرا کاظمی حمایت کنند.

هدی صابر، همکار مجله توقیف شده‌ی ايران فردا در تاریخ ١٢ مرداد ماه ١٣٨٩ برای سومین بار در کمتر از ده سال، بازداشت و روانه زندان شده بود. وی پیش از این به همراه دو همکار دیگرش رضا علیجانی و تقی رحمانی در ٢٥ خرداد ماه ١٣٨٢ بازداشت و به مدت سه ماه در سلول انفرادی نگاهداری شده بود. در ارديبهشت ١٣٨٣ به پنج سال و نيم سال زندان محکوم شده بود. که این حکم سپس به هشت ماه تقلیل یافت. وی همچنین در ٨ بهمن ١٣٧٩ نیز بازداشت و تا ٢١ اسفندماه ١٣٨١ را در زندان گذارنده بود. هدی صابر در تاریخ ١٢ خرداد در اعتراض به قتل هاله سحابی دست به اعتصاب غذا زده بود. روز جمعه ٢٠ خرداد ١٣٩٠ هدی صابر با تاخیر بسیار و چندین ساعت پس از تحمل درد به بیمارستان انتقال داده شده است. متاسفانه تلاش پزشکان به نتیجه نرسید و این زندانی سیاسی نیز بر اثر اهمال ‌مقامات زندان در روز شنبه ٢١ خرداد جان باخت. مقامات مسئول قضایی خبر انتقال به بیمارستان و درگذشت هدی صابر را به خانواده اطلاع نداده‌ بودند.

٦٤ تن از همبندان این روزنامه‌نگار در بند ٣٥٠ زندان اوین یک روز پس از مرگ وی با انتشار نامه‌ای اعلام کردند که " ما شهادت می‌دهیم هدی صابر در هشتمین روز اعتصاب غذای خود دچار درد در ناحیه سینه و اختلال در سیستم گوارشی شد که در ساعت چهار بامداد جمعه ۲۰ خردادماه برای نخستین بار به بهداری مستقر در زندان اوین جنب بند ۳۵۰ منتقل شد، اما دو ساعت بعد در حالی که از درد به خود می پیچید به بند بازگردانده شد و از صدای فریاد او هم اتاقی هایش بیدار شده و دور او حلقه زدند در این هنگام صابر گفت :«در بهداری نه تنها هیچ رسیدگی به وضعیتم نشد بلکه مورد ضرب و شتم و توهین قرار گرفته ام و توسط مامورانی در لباس پرسنل بهداری از اتاق درمان بیرون انداخته شده ام. ما شهادت می‌دهیم هدی صابر که از درد به شدت می لرزید و به خود می پیچید در اتاق یک بند ۳۵۰ با صدای بلند اعلام کرد که: «از دست آنها شکایت خواهم کرد. "
هاله سحابی، روزنامه‌نگار و فعال حقوق زنان، در تاریخ ١١ خرداد ١٣٩٠ به هنگام بدرقۀ پیکر پدرش عزت‌اله سحابی، یکی از رجال سرشناس ایران، که دو روز پیشتر به مرگ طبیعی در گذشته بود، مورد حمله‌ی ماموران امنیتی ایران قرار گرفت و بنا بر اطلاعات بدست آمده از شاهدان حاضر در صحنه، وی بر اثر ضربه‌های وارد شده از سوی یکی از ماموران اطلاعاتی کشته شده است. تا این لحظه مقامات رسمی جمهوری اسلامی هیچ اقدامی برای بررسی چگونگی مرگ وی انجام نداده‌اند. برخی مقامات مسئول در رسانه‌های دولتی مرگ وی را به علت "ایست قلبی" اعلام کردند. پیکر هاله سحابی با اعمال فشار از سوی مقامات امنیتی شبانه بدون بررسی علل مرگ وی به خاک سپرده شد.

در تاریخ ٢٢ تیر ماه پیکر علیرضا افتخاری، ٢٩ ساله به خانواده‌اش تحویل داد شد. وی که از روزنامه‌نگاران روزنامه ابرار اقتصادی بود که به مدت ٥ سال با این روزنامه همکاری داشته است. تاریخ درگدشت وی ٢٥ خرداد و علت مرگ ضربه و خونریزی مغزی اعلام شده است. سه سال پس از مرگ وی، چگونگی کشته شدن این روزنامه نگار مشخص نشده است. اینگونه نام وی نیز به لیست روزنامه‌نگاران به قتل رسیده اضافه شده است.

تا کنون عاملان و آمران اصلی مرگ روزنامه‌نگاران کشته شده در جنایات سیاسی موسوم به "قتل‌های زنجیره‌ای"، محمد مختاری، محمد جعفر پوینده، مجید شریف و پیروز دوانی در سال ١٣٧٧، معرفی و مجازات نشده‌اند. مقامات ایران تاکنون در باره چگونگی کشته شدن آیفر سرچه، خبرنگار خبرگزاری فرات در تیر ماه ١٣٨٥ در مرز ترکیه و ایران، سکوت کرده اند. آيفر سرچه، روزنامه نگار و فعال سياسی کرد تبعه ترکيه اواسط تير ١٣٨٥ جهت تهيه گزارشی برای خبرگزاری کردی فرات به مناطق کردنشين استان آذربايجان غربی در نواحی مرزی ايران و ترکيه رفته بوده و موضوع گزارش او خودکشی زنان کرد در اين ناحيه بوده است. وی به هنگام بازگشت به قتل رسیده است.
هنوز تحقیق و بررسی جدی در باره چگونگی مرگ امید رضا میرصیافی نیز انجام نگرفته است. ٨ اسفند ماه ١٣٨٧ ساعت ١٢ ظهر امیدرضا میرصیافی در زندان دچار افت شدید فشار خون شده و به درمانگاه اندرزگاه شماه ٧ زندان اوین منتقل می‌شود. وی سپس به بهداری زندان اوین و در آنجا سه ساعت طول می‌کشد تا به بیمارستان لقمان حکیم منتقل شود. یک ساعت بعد پزشکی قانونی مرگ امیدرضا میرصیافی را به علت " مسومیت دارویی " در اثر خوردن ٥٠ قرص ( پراپرانولول) ثبت می‌کند. روز بعد پیکر وی به خانواده برای خاکسپاری تحویل داده می‌شود، اما علیرغم درخواست خانواده و وکیل وی، کالبد شکافی مستقل انجام نمی‌شود. ٢٩ اسفند پیکر امیدرضا میرصیافی در گورستان بهشت زهرا به خاک سپرده می‌شود. درپی شکایت خانواده از مسئولان زندان اوین در آذر ماه ١٣٨٨ کمیسیونی دولتی پرونده پزشکی را بررسی و نظر پزشک قانونی را تائید می‌کند.