۱۳۹۷ فروردین ۴, شنبه

نوروز

هر سال٬ با شور و شوق٬ از چند هفته به آغاز سال نو٬ سرگرم درست کردن تصویری برای شادباش نوروز میشدم. امسال با خودم گفتم چهل ساله که هی می گیم: «هر روزتان نوروز نوروزتان پیروز٬ زمستان ماندنی نیست٬ بهارتان خوش و شاد و سبز باد... ولی سال بسال دریغ از پارسال.
امسال با خودم فکر می کردم آخه به چه کسانی شادباش بگم؟
به خانواده جانباختگان راه آزادی؟
 به آنهایی که به خیابانها ریختند  فریاد اعتراض سر دادند و اینک گوشه ی زندانها عمر سپری میکنند؟ یا به اون خودفروشان و مزدورانی که بجای حمایت و همراهی با آنان٬ به هواداری از حکومت زور اسلامی در راهپیمایی ها شرکت کردند؟
به این سیاهی لشکرهای حکومت زور اسلامی که هیچکس داخل آدم حسابشون نمیکنه و اینو خودشون هم خوب می دونن؟
به خانواده های فراموش شدگان؟
  نوروز را به خواهران آن دو جوان زورگیری که بخاطر سرقت ۷۰ هزار تومان اعدام شدند شادباش بگویم؟
یا به آنهایی که از سر فشار و بدبختی اعضای بدنشون رو می فروشن؟
به آنهایی که از کار بیکار شدن یا ماه هاست حقوق نگرفتن؟
 یا به این زن جوان ایرانی که شش مرد زائر عراقی پس از بوسیدن طلاهای گور امام رضا٬ در ادامه آداب مخصوص زیارت او را برای کامجویی به سوئیت خود بردند؟
  به این پیرمرد زحمتکشِ سختی کشیده ای که بجای لذت از استراحت دوران بازنشستگی٬ برای گذران زندگی به انجام هر کار دشواری راضی است؟
به کودکان معتاد ایرانی شادباش بگم که عمو نوروز اومده؟
 به کودکان کار؟
یا به کودکان نرگس محمدی؟
به کارتن خواب ها؟
یا بیخانمان ها؟
به این دخترک نوروز را شادباش بگم؟
یا به این خانواده در کنار سفره شام شب عیدشون؟
اگر نوروزتان این چنین است امیدوارم که هر روزتان نوروز نباشد...