۱۳۹۲ اسفند ۹, جمعه

در گیری جوان اعدامی در پای چوبه دار بر سر خواست دیدن مادر

هنر تماشای مراسم اعدام نزد مسلمانان است و بس!
ببینید در تاریکی نیمه شب٬ چندین بیشرف٬ برای تماشای مراسم مرگ آمده اند...
نوبت شما هم خواهد رسید!!!
دور نیست روزی که خانواده های این قربانیان حکومت اسلامی٬ برای تماشای مراسم اعدام شما بیایند...


فیلم دلخراش مرگ این جوان را در اینجا یا اینجا ببینید

۱۳۹۲ اسفند ۴, یکشنبه

پارلمان اوکراین به برکناری رئیس جمهور رای داد

یولیا تیموشنکو آزاد شد
کلمه: مقاومت مخالفان اوکراینی نتیجه داد. مخالفان دولت اوکراین آنقدر در خیابان ماندند تا به خواسته هایشان رسیدند. نخست وزیر سابقشان از زندان آزاد شد، قانون اساسی کشورشان به سال ۲۰۰۴ برگشت و ویکتور یانوکوویچ کاخ ریاست جمهوری را به مقصد نا معلومی ترک کرد.
مهمترین تیتر خبری رسانه های جهان روز شنبه ۲۲ فوریه، نام یولیا تیموشنکوست. براساس گزارش ها مخالفان کنترل ورودی های دفاتر دولتی در کیف، پایتخت را در دست گرفته اند.
گفته می شود که ویکتور یانکوویچ، رئیس جمهور هم در حال حاضر در شهر خارکوف در نزدیکی مرز روسیه است. پارلمان هم به آزادی یولیا تیموشنکو، نخست وزیر سابق و از مخالفان دولت رای داده است. تیموشنکو بیش از دو سال است که به اتهامات اقتصادی در زندان به سر می برد و بارها اعلام کرده که دلیل زندانی شدن او سیاسی است.
پس از کناره‌گیری رئیس پارلمان «الکساندر تورچینف» با ۲۸۸ رای موافق به عنوان رئیس جدید انتخاب شد. وی رئیس سابق نیروهای امنیتی اوکراین و متحد یولیا تیموشنکو، نخست‌وزیر سابق اوکراین است.
ناآرامی‌های اوکراین از ماه نوامبر و زمانی آغاز شد که ویکتور یانوکوویچ از امضای یک قرارداد تجاری با اتحادیه اروپا سر باز زد و به جای آن، به روسیه بیشتر نزدیک شد.
و ما هنوز اندر خم يك كوچه ايم...

۱۳۹۲ اسفند ۳, شنبه

درگیری محیطبانان در اطراف گرگان

متخلفان با ضربات کارد و تبر محیطبانان گلستانی را به شدت مجروح کردند
به گزارش سبزپرس، ساعت ١٧ امروز دو محیطبان استان گلستان در منطقه «نوهور» روستای «آهنگرمحله» در نزدیکی گرگان با گروهی هشت نفره از شکارچیان غیرمجاز روبرو شدند که فرمان محیطبانان برای توقف این گروه و کنترل مجوزهای لازم برای شکار، منجر به هجوم افراد این گروه به سوی محیطبانان شد. 
این دو محیطبان به نام های «محمد تمسکنی» و «مهدی مجنی پور» هدف ضربات کارد و تبر افراد مهاجم قرار گرفتند که پس از این درگیری، افراد مهاجم از محل متواری شدند. 

در این درگیری مهدی مجنی پور از ناحیه پیشانی و بازوی راست مورد اصابت چاقو و تبر قرار گرفت و محمد تمسکنی نیز علاوه بر پارگی ریه بر اثر اصابت ضربات کارد، از ناحیه صورت، بازو و هر دو کتف مجروح شد. 

هم اکنون این دو محیطبان در بیمارستان «پنجم آذر» شهر گرگان تحت عمل جراحی قرار گرفته اند و پزشکان حال این دو محیطبان را مساعد اعلام کرده اند. 

هم اکنون محیطبان مجنی پور به بخش مردان منتقل شده اما محیطبان تمسکنی به دلیل پارگی ریه و با نظر پزشک معالج در بخش آی سی یو بیمارستان بستری شده است. در لحظه تنظیم این خبر، این محیطبانان در وضعیت ریکاوری به سر می بردند. 


همکاران این محیطبانان می گویند که ضاربان شناسایی و جستجو برای دستگیری آنها ادامه دارد.
اون از وضعیت سربازان مان٬ اینم از وضع محیطبانان مان...
باز جای خوشبختی است که شکارچیان آسیبی ندیدند!!! وگرنه این محیطبانان را پس از بهبود و مرخص شدن از بیمارستان٬ روانه زندان و حکم اعدام برای آنها صادر می کردند!!!

۱۳۹۲ اسفند ۲, جمعه

حکم اعدام به اتهام توهین به پیامبر اسلام

کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران: "قوۀ قضاییۀ ایران باید حکم اعدام روح‌الله توانا را به جرم “سب النبی” به دلیل برخوردار نبودن از روند دادرسی و محاکمۀ عادلانه لغو کند و به روند رو به افزایش صدور و اجرای حکم اعدام برای جرائم گوناگون پایان دهد."
روح‌الله توانا، ۳۴ ساله، در مهر ماه ۱۳۹۰ توسط نیروهای ادارۀ اطلاعات شهر مشهد در منزلش دستگیر شد. بر اساس حکم دادگاه که مورد مطالعۀ کمپین قرار گرفته، ماموران وزارت اطلاعات یک نوار ویدیویی آقای توانا را که روی کامپیوتر شخصی وی بوده است ضبط کرده اند که در آن وی در حالیکه تحت تاثیر مشروبات الکلی بوده، ادعا می شود جمله ای گفته است که قاضی آن را توهین به پیامبر اسلام (“سب النبی”) تفسیر کرده است، که در قوانین ایران جرم محسوب می شود. اما همین قانون صراحتا اعلام می دارد که اگر متهم در حال مستی مرتکب جرم “سب النبی” شود، مجازات وی اعدام نیست.

هادی قائمی مدیر کمپین گفت: “شگفت انگیز است که در قرن بیست و یکم، قوۀ قضاییۀ ایران می خواهد مردی را برای گفتن یک عبارت غیر عمدی در فیلمی که خودش ضبط کرده و به صورت خصوصی نگهداری کرده به دار بیاویزد.” وی افزود: “اصرار قوه قضاییه برای صدور احکام اعدام تنها این شائبه را ایجاد می کند که این احکام سیاسی و برای مقابله با موج بین المللی اعتراض در خصوص روند فزآیندۀ اعدام ها در ایران است.”

پس از روی کار آمدن حسن روحانی به ریاست جمهوری، تعداد اعدام ها در کشور افزایش چشمگیری داشته است. تنها در ۳۰ بهمن، ۱۲ اعدام در شهرهای کرمان، قزوین، رشت، شیراز، رودبار وصومعه سرا انجام شده است. برخی از این اعدام ها در ملاء عام انجام شده است.


مادر روح الله توانا، فخری جمالی به کمپین گفت: “ما از همۀ مسولان درخواست عفو و بخشودگی کردیم.  بچه‌ام توبه کرده است. پسرم داخل زندان نامه ای نوشت و اظهار پشیمانی کرد، اما هیچ اتفاقی نیفتاده است. دست ما هیچ جا بند نیست. مفت مفت او را دارند اعدام می کنند.”

مادر روح الله توانا همچنین به کمپین گفت که خانوادۀ آنها یک نامه از پزشک قانونی دارند که تصریح می کند که فرزندش دچار اختلال شخصیت از نوع «ب» است و باید درمان شود.

روح الله توانا پس از دستگیری سه ماه و نیم در سلول انفرادی اداره اطلاعات شهر مشهد به سر می برد. او از اینکه ناسزا گفته است اظهار ندامت و پشیمانی کرده است. هم اکنون خانواده او هفته یک بار ملاقات کابینی و هر ۴۵ روز یک بار ملاقات حضوری دارند.


هادی قائمی گفت: “این یک بی حرمتی به کرامت انسانی است که برای یک فیلم که روح الله توانا در خانه اش ضبط کرده است و هیچکس حتی آن را تا زمانی که نیروهای وزارت اطلاعات به خانۀ او حمله کردند و منزل او را مورد تجسس قرار دادند ندیده بود، برای این فرد حکم اعدام صادر شود. اینکه این حکم در دادگاه تجدید نظر تنفیذ شده و در دیوان عالی کشور نیز تایید شده، نگرانی های جدی در مورد استقلال قوۀ قضاییۀ ایران و عدم وجود روند دادرسی عادلانه را افزایش میدهد.”
با این حساب باید نیم بیشتر مردم روی کره زمین را اعدام کنند!!!
طبق معمول سکوت کنید!
به زودی نوبت شما هم خواهد رسید!!!

خرید و فروش کودکان کار از صد هزار تا پنج میلیون تومان

خمینی دجال: ما علاوه بر اینکه زندگی مادی شما را می‌خواهیم مرفه بشـود، زندگی معنوی شما را هم می‌خواهیم مرفه باشد. شما به معنویات احتیاج دارید. معنویات ما را بردند اینها. دلخوش نباشید که مسکن فقط بسازیم، آب و برق را مجانی می‌کنیم برای طبقه مستمند، اتوبوس را مجانی می‌کنیم برای طبقه مستمند، دلخوش به این مقدار نباشید، معنویات شما را، روحیات شما را عظمت می‌دهیم.
اعتماد / سهیل سراییان
این گزارش شروعی ندارد. «مشتری دارد، او را تا دو و نیم میلیون تومان می‌خرند. برای چه تحویل شما بدهم؟» راحله سیزده سالش است، مادر مواد فروشش در زندان است و برادرش سرپرستی او را به عهده دارد. راحله شناسنامه ندارد. برادرش نمی‌خواهد او را تحویل موسسه خیریه دهد. «دو میلیون بده بچه را ببر هر جا که خواستی.»این گزارش نیست، روایت نبض کند کودکانی است که هرروز آنها را سر چهارراه‌ها یا مترو می‌بینیم. نه می‌توانند بخوانند نه می‌توانند بنویسند، تنها چیزی که از همان ابتدا آموزش دیده‌اند کار کردن است. آنها از صبح کار می‌کنند تا شب پدر و مادرهای جعلی یا پدر و مادرهای خودشان با خیال راحت مواد بکشند. کارگرانی که اگر خوب کار کنند، خریداران فراوانی دارند. قیمت این کودکان برده را می‌پرسم: «از صد هزارتا پنج میلیون.»
بردگی به جای عاشقی
اینجا دروازه غار است، ناف تهران. سوار مترو که شوی، کمتر از یک ساعت به ایستگاه شوش می‌رسی و چند قدم پیاده که بیایی جایی سردرمی‌آوری که انسانیت دود شده و به هوا رفته است. صبح‌ها خلوت و شب‌ها از زمین بچه می‌جوشد. نه عاشق می‌شوند نه کودکی می‌کنند. وقتی به سن دوازده، سیزده سالگی می‌رسند باید ازدواج کنند و بچه‌دار شوند، این چرخه زندگی کودکان برده است. راه دیگری مقابل پای آنها نیست، فکر می‌کنند حتما این صحیح‌ترین راه است. آنها را غربتی صدا می‌زنند. از لب خط تا دروازه غار خانه‌هایی را می‌بینی با حیاط‌هایی بزرگ و هشتی و اندرونی و بیرونی، در تمام این اتاق‌ها خانواده‌هایی زندگی می‌کنند با چند بچه. هر بچه سرمایه‌یی برای خانواده، برای این والدین فرزند بیشتر، زندگی بهتر است. مواد بیشتر است. نشئگی عمیق‌تر.
بیمارستانی شبیه به وال استریت
دختربچه ۱۴ ساله افغان سال پیش بچه‌دار شده بود، او حتی توان بلند کردن بچه را هم نداشت اما حالا بچه او پیش خودش نیست. نوزادش را سه میلیون تومان فروخته است. در این محله گروه دیگری نیز هستند کم‌تعداد‌تر از غربتی‌ها، به آنها فیوجی می‌گویند. اکثر مددکاران موسسات خیریه که با این خانواده‌ها سروکار دارند، خرید و فروش بچه یا بچه‌دار شدن برای درآمدزایی را ناشی از فقر فرهنگی در بین این گروه‌ها می‌دانند. اینجا با بچه تجارت می‌کنند، مواد می‌کشند، زندگی می‌کنند و دست آخر هم سرنوشت تلخ‌تری در انتظارشان است، اینجا هر اتفاقی می‌افتد.

مردی به نام خسرو وجود دارد. به بچه‌ها پول می‌دهد و بعد آنها را به هزار شکل دیگر به بردگی می‌گیرد. کودکان موظف هستند که آخر شب با مقدار مشخصی پول به خانه برگردنند، اگر پول کم آورده باشند، باید تن به کارهای دیگری دهند. ازدواج این بچه‌ها هیچ جایی ثبت نمی‌شود، نام‌شان جایی ثبت نمی‌شود. گویا روح هستند. برده‌هایی که فقط برای کار زاییده شده‌اند.

بیمارستان … در خیابان مولوی تهران است. بازاری برای خرید و فروش بچه درست مانند وال‌استریت، یکی از دانشجویان پزشکی که آنجا کار می‌کند، می‌گوید: «خانم‌هایی به این بیمارستان می‌آمدند و بچه‌دار می‌شدند و می‌رفتند، حتی برای شیردهی کودک خود صبر نمی‌کردند. خیلی عجیب به نظر می‌رسید. اما همین خانم دو هفته بعد می‌آمد و برگه‌یی را که دست مردی بود امضا و پول ناچیزی دریافت می‌کرد، سپس بچه را به او تحویل می‌داد. به همین سادگی. اینجا زنان معتاد هم می‌آیند برای زایمان، اما خرج دو، سه شب مصرف‌شان را می‌گیرند و کودک خود را می‌فروشند.»بیایید برگردیم به دروازه غار، کوچه‌های باریک با جوی‌هایی که خشک شده است، بوی زباله می‌آید. دیوار سفید بزرگی دور جایی شبیه به میدان را گرفته است، از سوختگی‌های کنارش می‌توان فهمید که اینجا خوابگاه کارتن‌خواب‌هاست، یکی از آنها در میان زباله‌ها به ظرف برنجی می‌رسد و آهسته آهسته شروع به خوردن آن می‌کند.
فروش کودک به هر قیمتی
غربتی‌ها گروهی هستند که اصل خرید و فروش بچه‌ها متعلق به این گروه است. گروه‌های دیگر سعی می‌کنند که بیشتر بچه‌دار شوند تا پول بیشتری به چنگ بیاورند. مادری فرزند خود را یک و نیم میلیون تومان فروخته است. هنگامی که باردار بوده، بیمارستان نرفته زیرا قرار این بوده است که به محض اینکه بچه‌دار شد، باید او را به خریدار بدهد. «نمی‌خواستی بچه‌ات را نگه داری؟: چرا اما به پولش نیاز داشتم.» تمام مکالمه همین قدر طول می‌کشد، آنقدر مطمئن پاسخ می‌دهد که دیگر جای سوالی باقی نمی‌گذارد. بین خودشان و بچه، همیشه خودشان را انتخاب می‌کنند. مادر دیگری قرار بوده با فروش بچه به قیمت دویست هزار تومان لااقل خرج چند شبش را به دست آورد. زمانی که او تازه مواد مصرف کرده بوده، خریدار می‌آید و بچه را می‌برد، نه پولی پرداخت می‌شود نه مادر چیزی یادش می‌آید. همه زندگی‌شان در پایپی شیشه‌یی خلاصه شده. پایپ هنوز در دستش هست. در حیاط خانه چند کودک بازی می‌کنند، کارگرانی که منتظر مشتری هستند، زمین یخ‌زده و آب سیاهی آنجا جریان دارد، بچه‌ها روی آنها سر می‌خورند و می‌خندند.

یکی از مددکاران اجتماعی محله می‌گوید: «موردی داشتیم که برای ساکت کردن نوزاد چهارماهه خودش به او متادون می‌داده و در کنار نوزاد شیشه مصرف می‌کردند که بچه دچار حمله‌های شدیدی شده بود. هرکاری می‌کردیم که بچه را از مادر بگیریم و او را درمان کنیم قبول نمی‌کرد، بعدا که با او صحبت کردیم به ما گفت بچه پنج میلیون تومان مشتری داشته است و اگر آن را به ما تحویل می‌داد مشتری بچه از دست می‌رفته، اما به خاطر حال بد کودک مجبور شد و او را به ما داد.»
کودکان اجاره‌یی
مسعود، مددکار اجتماعی و بلد محله است، او مسوول شناسایی دروازه غار و لب خط است، خانه‌یی را نشان می‌دهد که یک سال پیش توسط موسسه‌یی خیریه کشف شد و تعداد زیادی بچه را از آنجا نجات می‌دهند، می‌گوید: «سال پیش بود فکر می‌کنم که این خانه را پیدا کردیم، حدود ۴۰ تا ۵۰ بچه در این خانه بودند که هرروز صبح عده‌یی می‌آمدند و آنها را اجاره می‌کردند و دوباره آخر شب آنها را برمی‌گرداندند.»گروه دیگری هستند که در بارداری متوجه می‌شوند که نمی‌توانند از بچه نگهداری کنند و به همین خاطر دنبال خریداری برای فرزند خود می‌روند، اینها امن‌ترین مکان را یا خانه‌هایشان می‌دانند یا بیمارستان …، این دانشجوی پزشکی که در این بیمارستان کار می‌کند می‌گوید: «در روز حدود سه تا چهار تا از این موارد در بیمارستان داریم، شاید خیلی از آنها در قبال فروش بچه خود اصلا پولی نگیرند و خیلی از آنها کودکان خود را رها می‌کنند و می‌روند.»
از طرح ضربتی تا فقر فرهنگی
در لب خط مردها تا آخر شب قمار می‌کنند و زن‌ها کار، فرهنگ زندگی‌شان عجیب است، کودکان آنها هم گاهی اوقات وارد این بازی‌ها می‌شوند و از همان سنین کودکی دست به همه کاری می‌زنند. یکی دیگر از مددکاران اجتماعی می‌گوید اینها از بچه‌ها هر استفاده‌یی می‌کنند و این همان فقر فرهنگی شدیدی است که در میان آنها وجود دارد، با برخورد و طرح‌های ضربتی اینها جمع‌آوری نمی‌شوند، صرفا باید از طریق تغییر خود این بچه‌ها نگذاریم نسل جدیدی از آنها تربیت شود. این گزارش حتی پایانی هم ندارد، پایانی نیست بر مشکلات کودکانی که ناخواسته به دنیا می‌آیند و نمی‌دانند که چه کسانی هستند، بچه‌هایی که هنوز بچگی نکرده پدر شده‌اند، مادر شده‌اند. اما نه می‌دانند خودشان از کجا آمده‌اند نه بچه‌شان به کجا می‌رود. اینجا لب خط است، دروازه غار، اینجا ته خط است برای بچه‌هایی که معامله می‌شوند تا مادرشان بگوید: «فروختمش و پول زندگی را به دست آوردم / چاره‌یی دیگر نداشتم اگر نمی‌فروختم چه کار می‌کردم؟ / نمی‌توانستم نگهش دارم، آدم در خماری هر کاری می‌کند/» وقتی پول خوبی پیشنهاد می‌کنند دیگر به من چه که بدانم کجا می‌رود.
فرشاد، پسری که برای چندرغاز هر روز خرگوش می‌شود
فرشاد ۱۵ سال بیشتر ندارد و روزی ۱۲ ساعت به شکل خرگوش درمی‌آید تا نظر مردم را به یک فروشگاه اسباب‌بازی و لوازم کودک جلب کند. او برای این که بتواند به خرج خانواده ۵ نفره‌شان کمک کند، مجبور است از ساعت ۸ صبح تا ۸ شب کار کند و در ماه ۳۰۰ هزارتومان مزد می‌گیرد. 
در ایران ماده ۷۹ قانون کار، اشتغال کودکان زیر ۱۵ سال را ممنوع دانسته است. این قانون همچنین برای کار کودکان ۱۵ تا ۱۸ ساله نیز شرایط خاصی پیش‌بینی کرده است، اما این قانون عملا نادیده گرفته می‌شود.

۱۳۹۲ بهمن ۲۹, سه‌شنبه

جریمه قصاب روباه به دلیل جایگاه اجتماعی وی به ۱۰۰ هزار تومان تقلیل پیدا کرد!

بر اساس گفته برخی کارکنان محیط زیست استان کردستان، حکم ۹۱ روز حبس فردی که پس از زخمی کردن یک روباه آن را شکنجه و سر بریده بود و از این کار خود فیلم هم گرفته بود در دادگاه تجدید نظر به ۱۰۰هزار تومان جریمه تغییر کرد.
به گزارش خبرنگار ایران، این شکارچی از عمل خود فیلمی تهیه کرده بود که یکی از همیاران محیط زیست آن را در اختیار اداره محیط زیست سروآباد قرار داد.
پس از مشاهده فیلم، شکارچی غیرمجاز که از متخلفان سابقه دار بود، بلافاصله وی توسط مسوولین محیط زیست سروآباد شناسایی شد.
پس از مشاهده فیلم توسط قاضی پرونده و اعتراف متهم، وی طی حکم صادره از شعبه اول دادگاه عمومی سروآباد در هشتم مهر امسال، به تحمل ۹۱ روز حبس تعزیری محکوم شده بود.
گفته می شود این حکم در دادگاه تجدید نظر به دلیل شرایط متهم و جایگاه اجتماعی وی به ۱۰۰ هزار تومان تقلیل پیدا کرده !!!
وقتی سعید مرتضوی متهم اصلی جنایت کهریزک به دویست هزار تومان جریمه نقدی محکوم می شه٬ به این شکارچی بی شرف٬ جایزه هم باید می دادند!
تازه اگه  پنج تا جزء قران هم حفظ کرده بود٬ همین صد هزار تومن رو هم لازم نبود پرداخت کنه!!!
کاش یکی هم پیدا می شد و شکم این قاضی و اون شکارچی بی شرف و روانی را پاره می کرد٬ ما هم بخاطر جایگاه اجتماعی اش دستشو می بوسیدیم!

۱۳۹۲ بهمن ۲۸, دوشنبه

هفتمین نمایشگاه بین المللی خدمات و تجهیزات صنعت گردشگری و هتلداری

به شیوه حکومت آخوندی اسلامی
ای تف به اون نمایشگاه هاتون که همیشه باید همراه با آزار حیوانات باشه...

۱۳۹۲ بهمن ۲۶, شنبه

باغ وحش کپنهاگ بچه زرافه سالمی را کشت

خودخواهی و پستی٬ ریاکاری و بی رحمی انسان ها در برابر حیوانات٬ شرق و غرب ندارد.
به این می گن رعایت حقوق حیوانات در غرب!!! پست فطرت مثلن دامپزشک است.
با وجود اعتراضات جهانی و جمع آوری نزدیک به ۰۰۰؍۲۸ امضا
 باغ وحشی در دانمارک٬ بچه زرافه سالمی را تنها به این جرم که  ژن بسیار معمولی و فراوانی داشت٬ کشت و خوراک شیرها کرد.
ماریوس ۱۸ ماهه٬ در برابر چشمان بازدید کنندگان از جمله کودکان٬ با شلیک گلوله و نه مرگ آرام٬ کشته شد. مبادا که گوشت او آلوده شود. 
یاد اسبی افتادم که در کورس اسبدوانی پایش شکست و بجای درمانش٬ بلافاصله سرش را بریدند که گوشتش حرام نشود...
یک شوی باغ وحشی! انگار همه از دیدن این صحنه لذت می برند زیرا کسی زورشون نکرده بود تا مرگ غم انگیز این بچه زرافه بی دفاع را تماشا کنند.
همانند صحنه های تکه پاره کردن گوسفند قربانی در کشور خودمان٬ کودکان بسیار با احساس و مردم بسیار با فرهنگ دانمارک٬ همچنان ایستادند تا قاتل (دام پزشک) بدن بچه زرافه را تکه پاره کند و درون قفس شیرها بیندازد...
گویا تماشای مراسم کشتار و اعدام٬ تنها در ایران و کشورهای اسلامی نیست که تماشاچی دارد!
این در حالی است که دست کم سه باغ وحش دیگر ابراز تمایل کرده بودند تا این زرافه را تحویل بگیرند و تعداد زیادی از افراد نیز شخصا نگهداری از این زرافه را پذیرفته بودند. 
حتی فردی پیشنهاد ۰۰۰؍۵۰ یورو برای خریدن جان این بچه رزافه داده بود.
پارک حیوانات «Landgoed Hoenderdaell» در هلند٬ برای جلوگیری از کشته شدن ماریوس پیشنهاد داده بود که بچه زرافه را به آن ها بدهند ولی باغ وحش  کپنهاگ این پیشنهاد را به بهانه اینکه این پارک٬ بخشی از برنامه پرورش زرافه در اروپا  نیست رد کرد.
پارک «Hoenderdaell» حیوانات بسیاری را می پذیرد از جمله شیرها و ببرهایی که در سیرک ها استثمار می شدند.
پارک حیوانات «Yorkshire Wildlife Park» در بریتانیا نیز درخواست کرده بود که ماریوس را بجای کشتن به انها بدهند که باغ وحش کپنهاگ این پیشنهاد را هم رد کرد. 
سازمان حقوق حیوانات سوئد در بیانیه ای اظهار داشت: "این بر کسی پوشیده نیست که حیوانات اگر جایی برای آنها نباشد و یا ژن این حیوانات به اندازه کافی جالب توجه نباشد کشته می شوند"

به نظر این گروه پشتیبان حیوانات 
"تنها راه برای مقابله با این شیوه این است که دیگر کسی به باغ وحش ها نرود"

پس از کشتن ماریوس٬ خبر رسید که قرار است در باغ وحش دیگری به نام «Jyllands» باز هم در دانمارک٬ زرافه هفت ساله ای که اتفاقن او هم ماریوس نام دارد را به جرم بالا بودن سنش(؟!!!) بکشند. زیرا باغ وحش تصمیم گرفته که زرافه جوانتری را برای جفتگیری با زرافه نر باغ وحش بیاورد و در این صورت این زرافه «زیادی!!!» خواهد بود!
بار دیگر پشتیبانان حیوانات با براه انداختن یک پتیشن دیگر نسبت به این اقدام بی رحمانه باغ وحش های دانمارک٬ اعتراضات خود را بگوش مسوولان رساندند. بیش از ۰۰۰؍۱۲۵ نفر این پتیشن را امضا کردند و خوشبختانه بر اساس آخرین خبر٬ مدیر باغ وحش اعلام کرد که تصمیمی برای آوردن و جانشین کردن یک زرافه جوانتر ندارد و نداشته...
فیلم دلخراش کشتن بچه زرافه را در اینجا و اینجا و اینجا می توانید ببینید و باز هم دم از مقام والای انسانیت بزنید...