۱۳۹۴ خرداد ۱۰, یکشنبه

خرید و فروش سگ و گربه در پرنده فروشی

هر دم از این فاضلاب اسلامی بوی گندی به مشام می رسد...
فقط در حکومت اسلامی: خرید و فروش فروش سگ و گربه در قفس٬ آنهم در روز روشن!!!
از تاربرگ دوست داران سگها - توی پرنده فروشی در کرج که مدتهاست فعاله تعداد زیادی سگ داره خرید و فروش میشه 
بد ماجرا اینکه سگها بشدت در عذاب هستند و کتک میخورن ، نون خشک کپک زده بهترین غذاشونه ، یکی از شاهدان تعریف میکنه که دو تا سگ بزرگ و کوچک رو باهم توی قفس انداخته که بزرگه کوچیکه رو گاز میگرفته و وقتی اعتراض کردن ، سگ بزرگه رو با مشت زده توی پوزش و کوچیکرو با طناب ... ظاهرن اوباش هستند و این شاهد نتونسته حرفشو به کرسی بشونه !!!
دو راه برای نجات این حیوانات وجود دارد:
۱- انجمن حمایت از حیوانات طبق معمول یکی از اون نامه های بی اثری که دنبالش رو هم نمی گیره بنویسه!!!
۲- نصفه شبی چند نفر برن قفل قفس ها رو بشکنن و سگ و گربه ها رو با خودشون ببرن...

شعر طنز جنجالی‌ای که از سایت روزنامه «قانون» حذف شد

شعر طنز «علی هدیه‌لو» در مورد مردم یارانه بگیر

دولت فقر، دولت تحریم
دولت بی‌اصول، بی‌تصمیم

بعد این دوره‌ی سیه‌روزی
می‌نمایند عده‌ای موذی

یاد آن دوره با چنان رشکی
می‌فشانند قطره‌ی اشکی

که چرا صد تومن گران شد نان؟
که چرا شد چنان، نگشت فلان

بس که این عده زار و مسکین‌اند
لنگ آن ۶۰ لیتر بنزین‌اند

فکر یارانه‌اند، کم نشود
مایه‌ی ازدیاد غم نشود

با چنین عده‌ی سبک‌مغزی
کی توان گفت نکته‌ی نغزی؟

این جماعت دچار کمبودند
لایق پرزیدنت محمودند

دوش دیدم که در خیابانی
برنوشته است پشت نیسانی:

گشت معلوم عاقبت بر من
جور «محمود»، به ز مهر «حسن»
این شعر و صفحه حاوی آن، (صفحه ۱۳) در حال حاضر، از وبسایت روزنامه قانون حذف شده است.

۱۳۹۴ خرداد ۴, دوشنبه

و اینک اندوه و تنهایی و دلتنگی و خاموشی...

گربه ی نرم و شیرین و مهربونم طاقت دوری برادرش رو نیاورد...
گربی٬ اینقدر دوست داشتنی و آروم و مهربون بود که دکتر حاضر شد ساعت ۹ شب به خونه مون بیاد تا او در آرامش خونه بخوابه.
هر بار که می رفتیم مطب٬ دکتر می گفت تا بحال گربه ای به این آرومی ندیده و هر بار طولانی و حتا اغراق آمیز ناز و بوسش می کرد.

این تنها دکتر نبود که دوستش داشت٬ هر بار که غریبه ای برای کارهای تعمیراتی خونه میامد یه ۵ دقیقه ای هم گربی رو ناز می کرد.
شبآهنگ و گربی عاشق هم بودن و بدون اغراق٬ گربی یک سوم عمرش رو تو بغل او خوابید. اینجور وقتها اگه صداش می کردم محلم نمیذاشت و خودشو بیشتر به شبآهنگ می چسبوند!
از همون شبی که ژولی دیگه خونه نیومد٬ لب به غذا نزد درحالیکه یک هفته بعدش قرار بود برای بار سوم عمل بشه و نباید ضعیف و لاغر میشد...
عاشق این بود که جاهای عجیب غریب بخوابه
ولی بیشتر از همه دوست داشت توی جعبه ای کوچیک بخوابه...
و همونجور که دوست داشت٬ گذاشتیمش توی یه جعبه خیلی کوچیک...
او را از دردی که می کشید راحت کردیم و دردی جانکاه و داغی سوزان بر دل خود گذاشتیم...
نخستین روز
یه ماهی بود که اسباب کشی کرده بودیم. به حمایت حیوانات شهرمون زنگ زدم برای یه گربه ولی هی می گفتن نداریم!!! تا بالاخره بار آخر گفتن که یه خانمی یه گربه ی سفید و قرمز داره و شماره اش رو داد. بی درنگ زنگ زدم و درباره گربه پرسیدم. 
گفت شش ماهشه و خیلی گربه ی شیرین و آروم و دوست داشتنی ای است. 
پرسیدم بیماره که یه همچین گربه ای را نمی خواهید؟
گفت نه٬ پسرم حساسیتش زیاد شده و سه تا گربه دیگه هم داریم که اونا رو هم می خوام بدم.
آدرس گرفتم و دردم رفتیم!
بیرون خونه٬ دم پنجره نیمرخ یه گربه ی سفید و سیاه و قرمزی رو دیدم که با شیطنت به پرده نگاه می کرد و می خواست از پرده بالا بره! به شبآهنگ گفتم: « حیف که این نیست! من اینو بدجوری می خوام!»
وقتی داخل خونه شدیم دو تا گربه ی بزرگ اومدن پهلومون. یه دونه قرمز و یه گربه ی گل باقالی. نازشون کردیم ولی دلم پهلوی اون گربه ای بود که دم پنجره دیده بودمش. به شبآهنک گفتم اینا نیستن چون خانمه گفته بود سفید و قرمز...
بعد از چند دقیقه خانمه اومد و من به گربه قرمزه اشاره کردم و پرسیدم اینه؟ گفت نه٬ اونی که دم پنجره نشسته!!! اینقدر خوشحال شدم که زودی رفتم بغلش کردم و گفتم اینو می خوام!

زن مهربونی بود و اصلن فکر این نبود که زودی گربه های خودش رو رد کنه. بهمون گفت اگه بچه گربه می خواین٬ همسایمون داره! تا اسم بچه گربه اومد٬ شبآهنگ بی تاب شد!!! رفتیم خونه ی همسایه. زن و مرد از هم جدا شده بودن٬ می خواستن هر چه زودتر از شر گربه ها راحت بشن و بهمین دلیل بود که اون خانم مهربون ترجیح می داد اول برای گربه های همسایه اش سرپرست پیدا کنه.
۴ تا بچه گربه دیدیم٬ اشاره کردم به یکی که اول از همه از رنگش خوشم اومده بود ولی گفت نه برای این دو تا و مادرش یک نفر پیدا شده. مونده بود دو تا بچه گربه ی سفید و خاکستری. یکیشون خاکستریش بیشتر بود و خواستم بغلش کنم ولی ترسید و فرار کرد پشت تلویزیون! خانمه اون یکی که خاکستریش کمتر بود رو برداشت و گذاشت تو دست شبآهنگ و اونم شروع کرد به لیسیدن انگشتش!!! شبآهنگ هم پاشو توی یه کفش کرد که من اینو می خوام!!! گفتم اون یکی خاکستریش بیشتره ها!!!
خلاصه به خانمه گفتم اینو می بریم.
خانمه هیچ ناراحت نشد و خوشحال بود که بهرحال یکی دیگه از گربه ها سرپرست پیدا کرده و گفت پس اون یکی رو نمی خواین؟ گفتم اون یکی که مال خودمه!!!
چون ماشین نداشتیم٬ گفت غروب گربه ها رو خودش میاره.
و ما فرصت کردیم بریم یه ظرف خاک و کمی غذا براشون بخریم.
غروب اومد٬ گربه ها رو آورد و گذاشت روی زمین. گربی یه لحظه سرگشته و هاج و واج شد که زودی بغلش کردم بوسیدمش و شبآهنگ هم ژولی رو... 
و از همون شب٬ چهارده سال و نیم٬ با عشق زندگی کردیم...
فقط هنوزم خودم رو نمی بخشم که چرا اون یکی برادرش رو نیاوردیم چون هنوز کسی رو برای اون پیدا نکرده بودن و می خواستن دو سه روزه اسباب کشی کنند و برادر ژولی رو هم نمی خواستن با خودشون ببرن...


۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۹, سه‌شنبه

دیدار عمومی از شفاخانه‌ی آناهیتا

روز جمعه ۲۵ اردیبهشت دیدار عمومی از شفاخانه‌ی آناهیتا با حضور دوستداران حیوانات و مسئولین استانی برگزار شد.
 آزاده محجوب٬ امید حیوانات دردمند و آزار دیده ایران
آزاده و همسرش - درود به بزرگواری و بزرگمنشی و جوانمردی تان
این انسان شریفی که گوشه دیوار ایستاده٬ دکتر رضا خانی (کلینیک آهو) هستن که بیشتر حیوانات پناهگاه رو درمان کرده. قیافه طلبکارها رو نداره ولی شفاخانه آناهیتا٬ کلی به ایشون بدهکاره!!!
شما اگر به رشت مسافرت می کنید یا در شهر رشت زندگی می کنید٬ می تونید به آنجا برید و بخشی از این بدهی را پرداخت کنید.
 حضور نماینده‌ی شورای اسلامی شهر رشت، معاون سیاسی-امنیتی فرماندار رشت، بخشدار مرکزی رشت و دهیار لاکان در مراسم
نام‌نویسی نیکوکاران
امیدوارم تنها به نام نویسی بسنده نکنند... 
«بینا» سگ کور شفاخانه که به دست یک نادان با اسید کور شده. البته این متنی بود که زیر تصویر نوشته شده بود. بنده واژه های بی شرف و بی همه چیز رو بیشتر برازنده می بینم!!!
«اسپیکر» که زیر وانت له شده بود و با جراحی و ماه‌ها مراقبت خوب شد.
«ماه پسر» که با بیماری شدید پوستی و پای دوتکه‌شده سه سال پیش به شفاخانه آمد.
«ماه پسر»٬ سه سال پیش٬ پس از عمل جراحی قطع پای چپ.
عکس‌ها: ابوذر بذری
ویدیوی بازدید عمومی از "شفاخانه حیوانات آناهیتا"
 این هم صفحه جدید شفاخانه‌ی آناهیتا که خوشبختانه هنوز سر و کله اون ۸۰۰۰ لایکی های صفحه حامیان حیوانات گیلان پیدا نشده تا با لوس بازی ها و تهمت ها٬ سوال های بیربط و لایک های خشک و خالی و دیگر حرف‌های حاشیه‌ای٬ حال آدمو بهم بزنن و وقت ارزشمند خانم محجوب را به پاسخ دادن به این چرندیات را تلف کنند.  
و... صد البته شماره حساب ها برای اینکه باز بهانه نداشته باشید و هی سوال نکنید: «لطفا شماره حسابتونو بزاريد!!!»
شماره کارت بانک ملی:
6037991876603246
شماره حساب بانک ملی:
0307298362009
شماره شبا بانک ملی:
IR620170000000307298362009
شماره کارت بانک پاسارگاد:
5022291023425257
شماره حساب بانک پاسارگاد:
15018000111540121
شماره شبا بانک پاسارگاد:
IR930570150180011154012101
همگی به نام آزاده محجوب گلرودباری.
رابط پناهگاه در اروپا:
دوستان مقیم اروپا،آمریکا،کانادا میتوانند برای آگاهی از نحوه کمک مالی و اهدا کالا با نمایندگان پناهگاه تماس بگیرند: 
کانادا: خانم رزا ذولحیات 
rose.zolhayat@gmail.com 
اروپا: خانم مینا پترسن
minna.petersen@hotmail.com 
آمریکا: خانم مرجانه سررشته دار
https://www.facebook.com/marjanehsarreshtehdar