جان حمید حسیننژاد حیدرانلو در خطر است. ممکن است ظرف ۴۸ ساعت آینده اعدام شود.
از گـــلوی من، دستاتو بردار...
حسین رونقی: پخش اعترافات اجباری «حمید حسیننژاد حیدرانلو» چیزی جز پروندهسازی و توجیه جنایت پیش از وقوع نیست. اعتراف اجباری، نمونهای آشکار از نقض حقوق بشر و ابزاری تحقیرآمیز و غیرقانونی برای حذف مخالفان است. اعترافی که تحت فشار، شکنجه یا تهدید گرفته شود، هیچ اعتباری ندارد. اعتراف اجباری سالهاست بهعنوان ابزاری برای سرکوب حقیقت به کار گرفته میشود.
در زمان بازداشت آقای حسیننژاد، دختر خردسال او را به بهانهی ملاقات، ساعتها بازجویی کرده و آزار دادهاند تا بگوید پدرش در ترکیه از او جدا شده است. به یک کودک گفتهاند: «باید بگی بابات در ترکیه ازت جدا شده، اگه نگی بابات رو میکشیم» و «اگه این تهدیدها رو به خانوادهات بگی، بابات رو میکشیم».
آرش صادقی: وقتی سناریو ساختهشده دربارهی حمید حسیننژاد را میشنوم، یاد زانیار و لقمان مرادی میافتم؛ دو انسان شریفی که با هم همبند بودیم، و بیگناه، قربانی همان سناریوسازیهای نخنما و اعترافات اجباری شدند. همانطور که آن روزها میدانستیم این بچهها بیگناهاند، امروز هم هیچ تردیدی نیست که حمید فقط یک کولبر بوده، نه مسلح، نه خطرناک. فقط یک پدر بوده، یک نانآور...
ما زانیار و لقمان را از دست دادیم. نگذاریم حمید هم به آن لیست سیاه اضافه شود.
مادر حمید حسیننژاد حیدرانلو؛
ما همراە حمید رفتیم ترکیە، ساعت ١١ صبح رسیدیم و ساعت ١٧ عصر برگشتیم.
یکی از دوستان حمید را دیدیم و بە ما پول داد کە تحویل همسرش دهیم.
ساعت ورود و خروج ما معلوم است.
مدارک ما معلوم است کە آن ساعت ایران نبودیم...
یکی از اسنادی که در اختیار ههنگاو قرار گرفته است، عکسی از پاسپورت حمید حسیننژاد حیدرانلو است که در آن مهر خروج و ورود با تاریخ زده شده است. این در حالیست که جمهوری اسلامی ایران ادعا میکند؛ او در همان زمان در ایران با تیمی از اعضای حزب کارگران کُردستان همراه بوده و در عملیاتی که منجر به کشتهشدن ۸ نفر از نیروهای حکومتی شده نقش داشته است.
ههنگاو نسبت به اعدام قریب الوقوع حمید حسیننژاد حیدرانلو شدیدا اعلام نگرانی میکند و از همه میخواهد صدای نه به اعدام باشند.
آرش صادقی: آقای حمید حسیننژاد حیدرانلو، پیش از بازداشت کولبر بود؛ یعنی یکی از همان انسانهایی که برای لقمهای نان، جانشان را در مسیرهای مرزی جا میگذارند، بیآنکه نامی از آنها در خبرها بماند.امروز اما، نام او دیگر در سکوت گم نمیشود؛ چون نه فقط خودش در آستانهی اعدام است، که کل خانوادهاش زیر تیغ این بیعدالتی نفس میکشند.
برادری که طاقت نیاورد و خودکشی کرد.
همسری که در سرمای خیابان، جلوی زندان ایستاده و فریاد میزند: «سندتون کو؟ همسر من بیگناهه، میخواید بچههام رو یتیم کنید»
و کودکانی که هنوز معنای بی عدالتی را نمیدانند، اما با گریه میگویند: «بابای ما بیگناهه.»
وقتی یک حکم، بدون٬ ادله که فقط با "علم قاضی" صادر شده ، یک خانواده را تا این حد در هم میشکند، سوال این است که عدالت چیست؟«بابام کولبره نه قاتل هموطن»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر