۱۴۰۴ آذر ۸, شنبه

رسوایی لوکیشن‌ها و شاح‌زاده‌ای که طرفداراش نه خط سفید دارن و نه رباتن!

پیدایش کشوری به نام غرب آسیا!
 با هزاران شهروند دزد و بی‌شرف و خائن و خودفروش و جاسوس و بی‌همه‌چیز!!!
دو روزه از هر کی می‌پرسی بچه کجایی می‌گه بچه West Asia هستم!
دراینکه مسوولان و وابستگان حکومت، آخوندهای ریزودرشت، بسیجی‌ها و مزدوران ارتش سایبری و خلاصه حامیان رژیم از رانت سیم‌کارت سفید یا اینترنت بدون فیلتر برخورداربودند شک و تردیدی نبود و کشف تازه‌ای هم نیست فقط بصورت رسمی رسوا شدند و آبرویشان رفت!!!
مصاحبه‌ی وحیده کریمی دبیر مزدور گروه سیاست روزنامه شرق با فاطمه مهاجرانی، مسلمان راستین و سخنگوی دولت پزشکیان:
خط شما سفید نیست؟ نخیر من فیلتر شکن می‌خرم پسرم و عروسم زحمتش‌رو می‌کشن!
لوکیشن گیت همه چیز رو مشخص کرد!!!
کاملیا انتخابی، مزدور دوجانبه‌ی سطلی سپاهی:
به روز رسانی توییتر(ایکس) استفاده گسترده حمله کنندگان به خاندان پهلوی از سیم کارتهای حکومتی!!!
اینم از کسی که طرفداراش نه خط سفید دارن و نه رباتن؟!!!
بشمار!!!
گویا برای حفظ آبروی نداشته، سیم کارت سفیدشون رو پس گرفتن!!!
این مزدور نفرت‌انگیز یه وقتی کارش این بود نام کاریکاتوریست‌ها رو از زیر کارشون پاک کنه و اسم خودشو بزاره!!!
حجت‌الله کلاشی، یکی از کسانیکه رضا پهلوی برای مخالفت با ورودش به منشور همبستگی، منشور رو ترک کرد؛ با سیم‌کارت سفید مزدوریش مثل آب اماله از این ور به اون ور می‌ره!!!
حجت کلاشی: "اگر بعد از ج.ا مشخص شود هر گونه همکاری با جناحین ج.ا داشته ام مرا به جرم خیانت اعدام کنید"
تو خود حدیث مفصل، بخوان از این مجمل...

۱۴۰۴ آذر ۷, جمعه

شهریار شمس، مزدور اطلاعاتی با سیم‌کارت خونی

دست از جان شُسته‌‌‌ای، با کون گُهی که نشُسته!
این توییت را یادتان باشد... زمان همه چیز رو مشخص می‌کند!!!
لوکیشن گیت اما زودتر همه چیز رو مشخص کرد!!!
بیچاره شهریار شمس این مزدور خودفروخته که گُه‌گیجه گرفته و آخرین تلاش‌های بی‌نتیجه‌اش برای حفظ آبروی نداشته‌!!!
حسین رونقی: افرادی که از «اینترنت طبقاتی» و «سیم‌کارت‌ سفید» بهره‌مندند و همزمان ژست وطن‌دوستی و دغدغه‌مندی بابت فیلترینگ می‌گیرند، کارگزاران مورد اعتماد جمهوری اسلامی‌اند؛ نیروهای مورد نیاز حاکمیت و دستگاه امنیتی آن که به‌واسطه همین اعتماد، به عنوان شهروند ویژه و خودی، از رانت اطلاعاتی برخوردارند و در سانسور، محدودسازی و سرکوب آزادی‌ ملت ایران نقش‌آفرینی می‌کنند.
رسوایی ماجرای سیم‌کارت‌های سفید تنها بخش کوچکی از دامنه نفوذ دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی را آشکار کرده است. امروز، بیش از هر زمان دیگری، ضروری است که نیروهای سیاسی وادار به شفافیت، پاسخ‌گویی و مسئولیت‌پذیری شوند. نیروهایی که در پروژه‌های امنیتی، تخریب اپوزیسیون و اقدامات ضد ملی با این افراد همکاری کرده‌اند و در عین حال خود را چهره‌ای ملی‌گرا و وطن‌دوست معرفی می‌کنند، دیر یا زود رسواتر از گذشته خواهند شد؛ زیرا تاریخ خائنان را فراموش نمی‌کند.

۱۴۰۴ آذر ۵, چهارشنبه

به یاد دکتر غلامحسین ساعدی

فعال و زندانی سیاسی، نمایشنامه‌نویس، نویسنده و شاعر نامدار ایرانی
رضا پهلوی دزد و مفت‌خور و خائن: زندانیان سیاسی در زمان پدرم افرادی مانند علی خامنه‌ای بودند.
بخشی از گفت‌وگو با شعبان‌علی صابری پسرخوانده غلامحسین ساعدی
ساعدی چقدر توی زندان ماند؟
یک سال یا یک سال و نیم توی زندان بودند. می‌رفتیم به عموی غلامحسین، که توی ساواک بود، می‌گفتیم: خب، تو که عمویش هستی می‌شود از طریق تو کمک کنیم و خبری بگیریم. عموشان که یک روز خانه دکتر ساعدی آمده بود، گفت: شما به این خدمت‌کاری که دارید اینقدر مطمئن نباشید، این ممکن است ساواکی باشد، ممکن است جاسوس باشد، شما این را حساب نکنید که مثلا مثل بچه خودتان است. پدر و مادر ساعدی گفتند: شما خیال‌تان راحت باشد، ما بهش می‌رسیم؛ نگو که برعکس بهش جواب می‌دادند. (با خنده.) بعد از مدتی به ما گفتند زندان اوین، بیایید ملاقاتش. اوین نه، قزل‌قلعه. اولین‌بار آنجا من را بردند دیدنش. من و دکتر اکبر و خواهرش با پدر و مادرش بودیم. رفتیم آنجا، ولی من را راه ندادند بروم تو. گفتند اگر از فامیل درجه‌یک باشید، می‌توانید بروید تو وگرنه نمی‌شود. ما هم رفتیم گوشه دیوار نشسته بودیم. غلامحسین گفته بود حالا که شما این را راه ندادید تو، من هم اصلا نمی‌خواهم کسی را ببینم. بعد از چند دقیقه، صدایم کردند که «صابری» بیاید. 
من که رفتم پدر مادرش ملاقات کرده بودند. من رفتم بغلش کنم در گوشم یواشکی گفت: فشارم نده! بدنم همه جاش زخمیه. یک دست کت‌وشلوار بهش پوشانده بودند و یک پیراهن نخی هم تنش بود. گفت: فشارم نده، یواش روبوسی کنیم. ما هم یواش روبوسی کردیم و برگشتیم. بعد منتقلش کردند زندان اوین.
 زندان اوین که می‌رفتیم، هر هفته دو برابر قبل، برایش کتاب می‌بردیم. زندانبان می‌گفت تو همه این کتاب‌ها را مگر می‌خوانی که هر هفته باز برایت این‌همه کتاب می‌آورند. ساعدی گفت: خب، مساله‌ای نیست، تو حالا هر کدام را می‌خواهی باز کن، برایت توضیح بدهم. ظهور سقوط را باز می‌کند می‌گوید: صفحه فلان را برایم توضیح بده. توضیح که می‌دهد، زندانبان دهنش باز می‌ماند. (با خنده.) یک روز هم تاریخ طبری را بردیم خواند و بعد که دوباره رفتیم، زندانبان گفت: نه، من باز شک دارم یکی بتواند یک هفته‌ای این را تمام کند. گفت: مساله‌ای نیست شما هر صفحه را می‌گویید من توضیح بدهم. هر صفحه‌ای را باز می‌کرد می‌گفت فلان جا را توضیح بده، توضیح می‌داد. این زندانبان هم از دکتر غلامحسین خیلی خوشش آمده بود. وقتی می‌رفتیم ملاقات چند جعبه برایش شیرینی می‌بردیم؛ غلامحسین می‌گفت: شب‌ها که تنها هستم، ـ طرف‌های اوین هم موش زیاد دارد ـ شیرینی‌ها را خُرد می‌کنم می‌ریزم جلو موش‌ها بخورند (با خنده.)
مدتی گذشت. از زندان که آزاد شد، آمد. حمام بود که من رفتم پاهاش را دیدم: کلا این ناخن‌های انگشت‌هاش را کشیده بودند. واقعا من نمی‌دانم چه حکومتی بود که مردم را اینجوری زجر می‌داد...

۱۴۰۴ آذر ۴, سه‌شنبه

ریدم به اون جشن و اعتقادات‌ و شکرگزاری‌تون!

اونا بوقلمون می‌کُشن تا کوفت کنن؛ 
چینی‌ها، سگ و هر موجود رونده و خزنده و چرنده و پرنده‌ای رو، اسپانیایی‌ها گاوهای نر رو، دانمارکی‌های جزایر فارو دُلفین‌ها رو، بیشتر ایرانیان ماهی قرمز و مسلمونا هم گاو و گوسفند و شتر و آهو و اسب و الاغ رو می کُشند.
سالانه، تنها در جشن شکرگزاری، حدود ۴۶ میلیون بوقلمون کشته می‌شوند که ۸ میلیون از این بوقلمون‌ها دور ریخته می‌شوند.
فیلم‌ها را ببینید و افتخار کنید به داشتن عنوان اشرف مخلوقات!!!
ایشون با هموطن شکنجه‌گرش اختلاف نظر داره!
پسا پس، کشته شدن فجیعانه‌ی میلیون‌ها بوقلمون هم برای شما  مبارک باشه دوست انسان‌دوستِ برانداز!!!
۴۶ میلیون هم کشته شدن...