سحر بهشتی: پدرم رفت و از بند ظلم و استبداد آزاد شد؛ تا آخرین لحظه نام ستار ورد زبانش بود
کلمه: او را در همان مزاری دفن کردهاند که دو سال پیش پسرش در آن آرمید. قبر دوطبقهای که مادر ستار میخواست در آن دفن شود، اما بار دیگر در این خصوصیترین تصمیم خانواده مظلوم بهشتی نیز دخالت شده و آنها را مجبور کردهاند پدر را در همان قبر دفن کنند.
سحر بهشتی، خواهر ستار، اما حتی حاضر نیست در این مصیبت، تسلیت و تسلا بشنود. او، همانند بسیاری از داغدیدگان سالهای دفاع مقدس، به خبرنگار کلمه میگوید: به من تسلیت نگویید، تبریک بگویید. پدرم از بند ظلم و استبداد آزاد شد.
ساعتی پس از برگزاری مراسم تدفین پدرش، با او گفتوگو کردهایم:
خانم بهشتی، از کلمه تماس می گیرم. تسلیت عرض می کنم …
به من تسلیت نگویید، به من تبریک بگویید. تبریک بگویید از این جهت که پدرم آزاد شد از بند ظلمها، آزاد شد از تمام استبدادها، آزاد شد از داغ و رنج نبودن ستار، آزاد شد چرا که هر لحظه نام ستار ورد زبانش بود تا آخرین لحظه، آزاد شد از دنیا. به من تبریک بگویید لطفا. من تسلیت را قبول ندارم، چرا که هر آدمی که از ظلمی نجات پیدا میکند، بهش میگویند. تبریک میگوییم بهت پدر! تو دوباره متولد شدی.
ما هم ظهر امروز خبردار شدیم. پدر شما چه ساعتی از دنیا رفتند؟ چه شد که همین امروز برنامه تدفین گذاشتید؟
بابا همین امروز ۷ اسفند فوت شدند. ساعت ۸ صبح به ما خبر دادند. من از شش ماه قبل مزار کنار آقا ستار را برای بابا رزرو کرده بودم، اما متاسفانه به محض اینکه فهمیدند بابا مرده، برگشتند گفتند که باید تنها و تنها یا روی مزار ستار دفنش کنید یا هیچ کجای دنیا پدرتان جایی ندارد و نمیتوانید هیچ کجا دفنش کنید.
یعنی قبر دوطبقهی ستار؟
بله، آرزوی قلبی مامان بود که روی مزار ستار دفن بشود. میخواست اینطوری به آرامش ابدی برسد، اما نگذاشتند. خیلی خب؛ باشه، عیبی ندارد.
برخی گفتهاند که پدر شما بیماری داشته. بیماری ایشان و علت آن چه بود؟
پدر من تا قبل از کشته شدن ستار صحیح و سالم بود. هیچ مشکلی نداشت. اما به محض اینکه سوم آقا ستار شد، بابا سکته کردند و دچار فراموشی شدند. گویی مغزشان در زمان مرگ ستار باقی مانده بود. ایشان در آخر عمرشان خیلی شکسته و فرتوت شده بود. پدری که آن هیکل را داشت، یک پوست و استخوان شده بود؛ فرتوت و پیر و شکسته. اما تا آخرین لحظه اسم ستار روی زبانش بود.
یعنی پدر شما کشته شدن ستار را متوجه شده بود؟
بله. پدر من زمانی که ستار را دفن میکردند، گفت: ستار، پسرم، اگر گناهکار بودی که به سزای عملت رسیدی، ولی اگر بی گناه بودی خدا را به بزرگی و عظمتش قسم میدهم، به حق خونت قسم میدهم که حق تو را از اینها بگیرد.
آقای زرتشت احمدی راغب در فیسبوک خود مینویسد: درود . امروز چه داستان شگفتی پیش آمد ، آماده رفتن به خانه بانو گوهر عشقی مادر گرامی ستار بهشتی بودم که تلفن زنگ زد و سحر گرامی خواهر ستار با ناله اندوهگینی گفت پدرم زندگی را بدرود گفت و زود خودت را برسان . سراسیمه براه افتادم و وارد خانه که شدم فضای سوگواری از در و دیوار فرو می ریخت ، مادر را در آغوش گرفتم و اندوهباد گفتم که تلفن سحر گرامی زنگ زد و همسرش که پیگیر کارهای مجوز و دفن بود خبر داد که با خاکسپاری پدر ستار در آرامگاهش مخالفت شده! مادر گفت که همجوار مزار ستار را ماه ها پیش برای پدرش خریداری کرده ایم و مزار ستار نیز سه طبقه است ودو طبقه نیز برای خواهر و مادرش است. به اداره اوقاف توسط حاکمیت فشار آوردند که نباید پدر ستار در محل خریداری شده برایش دفن شود و فقط اجازه دارند او را روی مزار ستار دفن کنند. غوغایی بود مادر پایداری و دخترش مخالف فشار و فرمان حکومت بودند اما دوستان با مشورت از آنان درخواست کردند که اجازه دهند پدر ستار بروی مزار پسرش به خاک سپرده شود . دستگاه دیکتاتوری مذهبی چقدر از نام و آرامگاه و مادر و پدر و خواهر و برادر ستار بهشتی وحشت دارد؟ مراسم خاکسپاری با حضور دوستان گرامی ساعت ۴ پایان یافت و گزارش های آن توسط دوستان منتشر میشود...
فیلم - مادر ستار بهشتی هنگام خاکسپاری پدر ستار - ۷ اسفند ۱۳۹۳
فیلم کوتاهِ "ضجه های یک مادرِ بی پناه"
کلمه: او را در همان مزاری دفن کردهاند که دو سال پیش پسرش در آن آرمید. قبر دوطبقهای که مادر ستار میخواست در آن دفن شود، اما بار دیگر در این خصوصیترین تصمیم خانواده مظلوم بهشتی نیز دخالت شده و آنها را مجبور کردهاند پدر را در همان قبر دفن کنند.
سحر بهشتی، خواهر ستار، اما حتی حاضر نیست در این مصیبت، تسلیت و تسلا بشنود. او، همانند بسیاری از داغدیدگان سالهای دفاع مقدس، به خبرنگار کلمه میگوید: به من تسلیت نگویید، تبریک بگویید. پدرم از بند ظلم و استبداد آزاد شد.
ساعتی پس از برگزاری مراسم تدفین پدرش، با او گفتوگو کردهایم:
خانم بهشتی، از کلمه تماس می گیرم. تسلیت عرض می کنم …
به من تسلیت نگویید، به من تبریک بگویید. تبریک بگویید از این جهت که پدرم آزاد شد از بند ظلمها، آزاد شد از تمام استبدادها، آزاد شد از داغ و رنج نبودن ستار، آزاد شد چرا که هر لحظه نام ستار ورد زبانش بود تا آخرین لحظه، آزاد شد از دنیا. به من تبریک بگویید لطفا. من تسلیت را قبول ندارم، چرا که هر آدمی که از ظلمی نجات پیدا میکند، بهش میگویند. تبریک میگوییم بهت پدر! تو دوباره متولد شدی.
ما هم ظهر امروز خبردار شدیم. پدر شما چه ساعتی از دنیا رفتند؟ چه شد که همین امروز برنامه تدفین گذاشتید؟
بابا همین امروز ۷ اسفند فوت شدند. ساعت ۸ صبح به ما خبر دادند. من از شش ماه قبل مزار کنار آقا ستار را برای بابا رزرو کرده بودم، اما متاسفانه به محض اینکه فهمیدند بابا مرده، برگشتند گفتند که باید تنها و تنها یا روی مزار ستار دفنش کنید یا هیچ کجای دنیا پدرتان جایی ندارد و نمیتوانید هیچ کجا دفنش کنید.
یعنی قبر دوطبقهی ستار؟
بله، آرزوی قلبی مامان بود که روی مزار ستار دفن بشود. میخواست اینطوری به آرامش ابدی برسد، اما نگذاشتند. خیلی خب؛ باشه، عیبی ندارد.
برخی گفتهاند که پدر شما بیماری داشته. بیماری ایشان و علت آن چه بود؟
پدر من تا قبل از کشته شدن ستار صحیح و سالم بود. هیچ مشکلی نداشت. اما به محض اینکه سوم آقا ستار شد، بابا سکته کردند و دچار فراموشی شدند. گویی مغزشان در زمان مرگ ستار باقی مانده بود. ایشان در آخر عمرشان خیلی شکسته و فرتوت شده بود. پدری که آن هیکل را داشت، یک پوست و استخوان شده بود؛ فرتوت و پیر و شکسته. اما تا آخرین لحظه اسم ستار روی زبانش بود.
یعنی پدر شما کشته شدن ستار را متوجه شده بود؟
بله. پدر من زمانی که ستار را دفن میکردند، گفت: ستار، پسرم، اگر گناهکار بودی که به سزای عملت رسیدی، ولی اگر بی گناه بودی خدا را به بزرگی و عظمتش قسم میدهم، به حق خونت قسم میدهم که حق تو را از اینها بگیرد.
آقای زرتشت احمدی راغب در فیسبوک خود مینویسد: درود . امروز چه داستان شگفتی پیش آمد ، آماده رفتن به خانه بانو گوهر عشقی مادر گرامی ستار بهشتی بودم که تلفن زنگ زد و سحر گرامی خواهر ستار با ناله اندوهگینی گفت پدرم زندگی را بدرود گفت و زود خودت را برسان . سراسیمه براه افتادم و وارد خانه که شدم فضای سوگواری از در و دیوار فرو می ریخت ، مادر را در آغوش گرفتم و اندوهباد گفتم که تلفن سحر گرامی زنگ زد و همسرش که پیگیر کارهای مجوز و دفن بود خبر داد که با خاکسپاری پدر ستار در آرامگاهش مخالفت شده! مادر گفت که همجوار مزار ستار را ماه ها پیش برای پدرش خریداری کرده ایم و مزار ستار نیز سه طبقه است ودو طبقه نیز برای خواهر و مادرش است. به اداره اوقاف توسط حاکمیت فشار آوردند که نباید پدر ستار در محل خریداری شده برایش دفن شود و فقط اجازه دارند او را روی مزار ستار دفن کنند. غوغایی بود مادر پایداری و دخترش مخالف فشار و فرمان حکومت بودند اما دوستان با مشورت از آنان درخواست کردند که اجازه دهند پدر ستار بروی مزار پسرش به خاک سپرده شود . دستگاه دیکتاتوری مذهبی چقدر از نام و آرامگاه و مادر و پدر و خواهر و برادر ستار بهشتی وحشت دارد؟ مراسم خاکسپاری با حضور دوستان گرامی ساعت ۴ پایان یافت و گزارش های آن توسط دوستان منتشر میشود...
فیلم - مادر ستار بهشتی هنگام خاکسپاری پدر ستار - ۷ اسفند ۱۳۹۳
فیلم کوتاهِ "ضجه های یک مادرِ بی پناه"
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر