۱۴۰۳ آذر ۱۳, سه‌شنبه

رضا شاح آپدیت شد!!!

تقدیم به تمامی زندانیان سیاسی پادشاهی‌خواه: خودتان را قربانی آزادی نکنید! 
من مبارزه (؟!!!) می‌کنم که یه روزی هم‌میهنان‌مون آزاد بشن.
ولی در نتیجه آزاد شدن خودم نمی‌خوام اولین قربانی این آزادی بشم.
من الان آزادم. من یک فرد آزاد هستم.
من به هیچ قیمتی حاضر نیستم که این آزادی که دارم رو از دست بدم به هر دلیلی که می‌خواد باشه.
والسلام، نامه تمام! 
توییت چند ساعت پیش حسین رونقی رو مقایسه کنید با مصاحبه رهبر خودخوانده دوران گذار: در حالی که حسین رونقی میگه «مسئله من نیستم» و «خواسته شخصی ندارم»، به نظر میاد مهمترین دغدغه پهلوی آزادی خودشه!!

جان پخشان عزیزی در خطر جدی است

پخشان عزیزی زندانی سیاسی کُرد و اهل مهاباد که سال گذشته در تهران بازداشت و هم‌اکنون در زندان اوین تهران محبوس است، با نوشتن نامه‌ای تحت عنوان " کتمان حقیقت و آلترناتیو آن"  که به دست‌ هه‌نگاو رسیده است روایت خود را از نحوه بازداشت و شکنجه‌ توسط نهادهای امنیتی بازگو و می‌نویسد: " بارها توسط بازجویان به دار کشیده شده‌ام".
کتمان حقیقت و آلترناتیو آن

تقلا برای زنده ماندن را از همان اوان کودکی با داستان‌ها و لالایی‌های مادری که سختی‌های‌ زندگی را تا به مغز استخوان کشیده بود و با صدای دلنشین‌اش که از معنای زندگی و آزادگی می‌گفت یاد گرفت و قد کشید.

مدت‌ها بود که برای ماندن و یافتن راهی برای بودن و فراتر از آن، چگونه بودن شب و روزنمی‌شناخت. در اوج گرمای تابستان با یورش حدود ۲۰ نفر و با شیوه‌ی ارعاب دولتی که به زعم خود تروریست گرفته‌اند (همان تروریستی که ارعاب در ملاء‌عام یکی از مبانی آن است!) و با دستانی از پشت بسته و سلاحی بر سر خود، نوجوان ۱۷ ساله ای که بعد از ۱۰ سال خاله‌اش را می‌دید و سه عضو دیگر خانواده اش به زمین خوابانیده می‌شود و سوار بر پشتشان و با لبخندی که نشانه‌ی اقتدار و پیروزی است. 

صحنه‌های کشتار و از هم پاشیدن هزاران خانواده کورد سوری جلوی چشمانش به مانند فیلمی تراژیک گذر می‌کند.

بین مرگ و زندگی مسابقه‌ای در جریان است. در ضعف شدید جسمانی دستانش را به دیوار سلول‌انفرادی گرفته بود تا نیفتد. دیوار همان سلولی که در سال ۸۸ نیز به همان اتهام ((کورد بودن)) و ((زن بودن))، در آن نگه‌اش داشته بودند.

صدای سرفه‌های پدرش که غده سرطانی‌اش تازه جراحی شده و یک بار سکته کرده از بند ۳ می‌شنود و نگران وضعیت روحی و جسمی دو عضو دیگر خانواده‌اش است.

در همان روز اول بازجوئی، پیشنهاد قضائی نشدن پرونده و فیصله‌ی همه چیز بی سر و صدا داده می‌شود!...

بارها در بازجویی به دار می‌کشیدنش. ۱۰ متر به قعر زمین فرو می‌بردنش و باز بیرون می‌آوردند و سرخورده و شکست خورده‌ی اجتماعی قلمدادش می‌کردند. حافظه تاریخی پر از وقوع این حادثه‌ است. از همان کودکی مهر تجزیه طلبی و جنس دوم خورده و به عنوان شهروند محسوب نگشته بود. ما برای اقتدار مرکزی، کوچکیم، عددی نیستیم ولی برای احکام، سنگین‌ترین و بزرگترین.

بار دیگر در بازجویی سرخوردگی اجتماعی و شکستش به او گوشزد می‌گردد.

یک انسان با جنسیتش (اولین‌ بعد‌‌ ادراکی‌اش)، با زبانش، فرهنگ و هنراش، مدیریتش و با آزادی وطرز زندگانی‌اش و به طور کلی ایدئولوژی‌اش انسان است. زمانی که هر کدام از این ابعاد زندگی سقط شد یا سِقط شد، دیگر جایی برای یک زندگی انسانی باقی نمی‌ماند. اگر اراده‌ی زن را به عنوان یک انسان دارای عزت نفس سِقط نمایی، دیگر جایی برای زندگی آزاد وجود ندارد و این به معنای افول از معیارهای انسانی- اخلاقی- سیاسی است، آنجا که زندگی با هویت خود، از معنا تهی می‌گردد، شکل تدافعی به خود می‌گیرد و زندگی به مرحله عصیان پا می‌گذارد.

بارها به صندلی کوبیده می‌شود. توهین‌ها، تحقیرها و تهدیدها در بدترین شرایط روحی و جسمانی که حاصل اعتصاب طولانی و ۵ ماه سلول انفرادی( دهشتناکترین شکنجه سفید) است و فشارهای هویتی و تاریخی، فضای اتاق را پر می‌کند. شکنجه‌هایی که قطره ی کوچکی از تاریخ است، مشت‌های گره کرده بازجو به عنوان دولتمرد که هر بار اقتدارش را به رخ می‌کشد، نعره‌ای که بازفریاد می‌شود، چرا کتمان حقیقت می‌کنی؟!

بزرگترین حقیقت اجتماعی، یعنی زن را، هویت‌اش را، کورد بودن، زندگی و آزادی را کتمان کرده‌اید، کدام حقیقت و کدام کتمان؟!

...اولین جنازه‌ای که دیده بود، خدیجه که توسط همسرش و برادرش دستانش گره زده و سوزانده شده بود. عهد کرده بود در دفاع از حقوق زنان دست نکشد. هزاران زن و کودکی که در حمله داعش، سرمردان را جلوی چشمانشان بریدند و به اسارت کشیدند و تجاوز کردند. فرهنگ تجاوزی که بر زن اعمال می‌شود، مادرانی که کودک به سینه‌هایشان، شیرشان خشک شده بود. کودکان پابرهنه‌ای که صدها تن‌شان، سینه بر سینه تخته سنگ‌های شنگال سپردند که در تمامی رسانه‌های جهان منعکس شد. جنایتی علیه بشریت که با نوشتن صدها جلد کتاب نمی توان کلیه زوایای آن را منعکس کرد.

 و در جایی دیگر در کوبانی و..... ده‌ها زنی و کودکانی که با حمله هوایی ترکیه به روژئاوا، جزغاله شدند، سوختند و در حمله داعش جنازه‌هایشان از هم متلاشی شد.

از خواب می‌پرد و توان بلند شدن ندارد بالا می‌آورد بالا آوردن تاریخی.

به زور بر صندلی جای گرفت، تهدیدها، تحقیرها باز از سر گرفته شد. چرا به سوریه رفتی؟ چرا به اروپا نرفتی؟!

...بایستی تفاوت‌های بومی را پذیرفت این به معنای تجزیه طلبی نیست.

...تمامی فعالیت و تلاشم در راستای خدمت رسانی و ادای دین تاریخی نسبت به تجارب زیسته‌ام وسرکوب‌های تاریخی ام بوده که صد البته اعتقاد راسخ دارم به اینکه راه درست رسیدن به یک جامعه دموکراتیک نیز اساساً از اتخاذ شیوه‌ای دموکراتیک برای برساخت جامعه اخلاقی-سیاسی ای است که مردم خود مسائل اجتماعی را به مشورت می‌گذارند، دغدغه‌شان کنند و راه حل بیابند. مشارکت حداکثری مردم در حل مسائل جامعه انسجام اجتماعی و راه برون رفت از بحران خواهد بود و این عین زندگی با علم زن است که تحقق دموکراسی به تحقق آزادی منجر خواهد شد.

پخشان عزیزی

جولای۲۰۲۴
زندان اوین

متن کامل این نامه را در اینجا بخوانید

ابراهیم الله‌بخشی مبارز راه آزادی یا مزدور اطلاعاتی رژیم؟!

بخش نخست
ابراهیم الله‌بخشی را با اطلاع‌رسانی‌هایش درباره جاویدنام بهنام محجوبی شناختم. همراه با او اشک ریختم و از بهنام و خانواده‌اش نوشتم. 
روزی چندین بار سر می‌زدم ببینم توییت جدید زده؟ تا خیالم راحت بشه که حالش خوبه. وحشتناک نگران بودم که مبادا بازداشتش کنند و می‌ترسیدم٬ از اینکه همه جا می‌رفت و از چیزهایی که می‌نوشت.
تا اینکه توییت زد بخاطر امنیتی شدن جو مجبور شده از کرمان خارج بشه و چندی بعد هم خبر داد که از ایران خارج شده. کمی خیالم راحت شده بود.
من همچنان هر روز و هر ساعت توییت‌هایش را می‌خواندم...
کم‌کم توییت‌هاش دیگر به دلم نچسبید!
تا اینکه حدود یکسال بعد از رفتنش به ترکیه شروع کرد به تبلیغ برای اکانت دادبان و عجیب این بود که تنها کسی بود که اینقدر سنگ دادبان رو به سینه‌ش می‌زد! این گمان زده می‌شد که خودش آدمین یا یکی از آدمین‌هایش است!
از همان اوایل که تبلیغ دادبان رو دیدم بهشان اعتماد نکردم.
نمی‌فهمیدم روی چه حسابی مردم باید به آنها اعتماد کنند و تمام مشخصات خودشون رو بدن!؟
با شروع انقلاب ژینا گاهی سر می‌زدم ببینم چی نوشته. اخبار بخصوصی نداشت و تنها از تعداد کمی از جان‌باختگان٬ زندانیان و اعدام‌شدگان نام می‌برد و یاد می‌کرد. درواقع دست‌چین می‌کرد!!!
وقتی سطل‌عَن‌طلب‌ها شعار «زن زندگی آزادی» را آنطور مغرضانه و عامدانه با شعار «مرد میهن آبادی» به گُه کشیدن، نمی‌خواستم این شعار رو پوشش بدم. به نظرم شعاری بی‌معنی، مسخره و بی‌محتوا می‌آمد. یکجور لجبازی و بچه‌بازی بود. انگار که به مردونگی بعضی برخورده بود! 
ولی یکبار،  من هم نوشتم! دیدم دانشجویان شعار می‌دهند و آبراهام هم توییت زده. گفتم شاید من نمی‌فهمم و شعار پر معناییه!
کاربری به نام "بی‌بی‌ همستر - باربی" بود که کارهای تحقیقاتی انجام می‌داد. او پیش از آنکه توسط سطلی سپاهی‌ها تهدید به افشای هویت بشه و مجبور بشه که  برای اینکه امنیت دیگران به خطر نیافته بره، با جزییات دقیق زمانی و اسکرین‌شات منشأ شعار مرد، میهن، آبادی رو واکاوی کرده.
آبرام خان٬ بعد از تبلیغ شعار مرد میهن آبادی 
مانند همکارش٬ مزدور صادراتی علی کریمی٬ تصویر اون دست معروف رو هم گذاشت و با افتخار به اسپرم همایونی وکالت داد!!!  
که همین باعث شد آبراهام که در روز چندتا لایک بیشتر نمی‌گرفت فیو استار بشه!
اگه روزگاری افتخار اینو داشت که با اطلاع‌رسانی درباره جاویدنام بهنام محجوبی اسمش سر زبان‌ها بیفته٬ حالا کارش بجایی کشیده که شبکه‌ عَن‌وگُه (منوتو) عکسش رو بعنوان شخصیت مهمی که وکالت داده می‌ذاره!
کم‌کم دوستان هم‌مرامش را علنی کرد!
مزدوران صادراتی بدنام و مشکوکی که با آنها عکس می‌گرفت وقربون صدقه‌ی هم می‌رفتن!
کاکاش، مهدی حاجتی!!! دل بده قلوه ببر!
و صد البته ارتش سایبری سطلی سپاهی‌ها!!!
که تولدش را تبریک می‌گفتند!
از جمله این دوستان٬ «خداوندگار توییتر» است!!! 
کسی که حتا یک کلمه هم کمتر از گل به خامنه‌ای و دارودسته‌اش نگفته است
 و ادبیات خدایانه‌اش را تنها در مورد مخالفان جمهوری اسلامی بکار می‌برد!
 عدم هماهنگی بین دو مامور وزارت اطلاعاتی که در اکانت پرشین گاد مطلب می‌نویسند باعث شد توی فاصله ۱۲ ساعت دو نظر کاملا متفاوت پست کنند.
یکی از معروفترین مزدوران سایبری که گویا فراموش کرده بود تو کدوم اکانتش می‌نویسه!
معلوم شد همان مهدی حاجتی٬ مزدور صادراتی جمهوری اسلامی است که اتفاقن اسپرم همایونی هم دنبالش می‌فرمایند!!! 
صدای طبل رسوایی‌شون که بلند می‌شه، انگاری کک به تنبونشون افتاده بود. «پروردگار توییتر» دست به دامن همه مخلوقاتش می‌شه که کمکش کنند تا ثابت کنه که «پروردگار توییتر» همان حاجتیِ آدمیزاد نیست!
در اینجا بود که آبراهام الله‌بخشی٬ فرشته‌ی مقرب خدا فراخوانده می‌شود!
و خدا از آقای الله‌بخشی خواهش می‌کند که جریان رو به اطلاع مجید توکلی برساند!  
و تاکید و اصرار داشته باشه که ابرام، خداشو از نزدیک ندیده و «کاکا»ش هم نیست!
بگذریم از اینکه ابرام همچنان تاکید داره «پرشین گاد» دوستشه!!!

این را هم بخوانید:
شلر حقانی: اگر خواندن نسخه منتشر شده در «پرشین‌گاد» برایتان سخت است، نسخه جیبی آن به قلم «مهدی حاجتی» را اینجا می‌گذارم.

ادامه دارد
بزودی بخش دوم: میلاد، مزدور معروف اطلاعاتی: جناب آقای الله‌بخشی در جریانند!

۱۴۰۳ آذر ۱۲, دوشنبه

جان محراب عبدالله‌زاده در خطر است

گمنامان را در سکوت و بی‌خبری٬ شکنجه می‌کنند و می‌کُشند...
بر اساس گزارش هه‌نگاو، تابستان امسال، محراب عبدالله‌زاده جوان ۲۶ ساله کُرد و اهل ارومیه توسط شعبه یکم دادگاه انقلاب ارومیه به ریاست نجف‌زاده از بابت اتهام "بغی" به اعدام محکوم شده است. وی مهرماه ۱۴۰۱ و در جریان جنبش انقلابی بازداشت شده بود.

در پرونده محراب عبدالله‌زاده، قتل یکی از اعضای بسیج به وی نسبت داده شده و به اتهام "بغی" توسط شعبه یکم  دادگاه انقلاب ارومیه محاکمه و حکم اعدام اواخر شهریور ماه امسال در زندان مرکزی ارومیه رسماً به ایشان ابلاغ شده است.
 محراب عبدالله زاده پاییز ۱۴۰۱ و در جریان جنبش ژن ژیان ئازادی توسط نیروهای امنیتی نظام ربوده و به یکی از بازداشتگاه‌های این نهادها در ارومیه منتقل شد. وی پس از چند ماه شکنجه و بازجویی به زندان مرکزی ارومیه منتقل شده و حدوداً دو هفته پیش به بند سیاسی این زندان منتقل شده است.

بر اساس گزارش هه‌نگاو، تابستان امسال، محراب عبدالله‌زاده جوان ۲۶ ساله کُرد و اهل ارومیه توسط شعبه یکم دادگاه انقلاب ارومیه به ریاست نجف‌زاده از بابت اتهام "بغی" به اعدام محکوم شده است. وی مهرماه ۱۴۰۱ و در جریان جنبش انقلابی بازداشت شده بود.

پسر ایران از زندان آزاد شد.

به امید آزادی همه‌ی اسیران در بند ضحاک
حسین عزیز تو هم اعتصابت را بشکن
توماج فریاده کَفِ خیابونه ...
شیر علی مردونه ایرانمونه ...
حیف که نیستی تا ببینی توماج‌مون آزاد شد...

۱۴۰۳ آذر ۱۱, یکشنبه

روشنک٬ شیرزن ایران را اول شلاق زدند سپس آزادش کردند

بالاخره تونستن مسلمان‌مون کنن و روانه‌ی بهشت!
روشنک مولایی، شیرزنی که در مقابل آزار جنسی یک مرد موتورسوار، از خود دفاع کرده بود٬ پیش از آزاد شدن شلاق خورد!

عدالتی که نصیب روشنک شد
روشنک مولایی شهروند اهل تبریز است. او هم‌زمان با خیزش سراسری در واکنش به قتل مهسا امینی٬ بازداشت و به «اجتماع و تبانی علیه امنیت داخلی، تبلیغ علیه نظام، توهین به خامنه‌ای و حضور در معابر عمومی بدون حجاب شرعی» متهم شده بود. 
روشنک خودش با پوشش اختیاری می‌ره تو خیابون پر از مزدوران عرزشی و راه می‌ره و فیلم می‌گیره حالا این مزدور بدنام اطلاعاتی می‌خواد تقصیرها روبجای آخوندهای دزد و جنایتکار و فاسد بندازه گردن مسیح!!!
براستی که جاکش‌تر از شما مزدوران خودفروش همانا خودتان هستید.
حالا فهمیدین فرق می‌کنه کدوم بی‌شرفِ بی‌عرضه‌ای رییس جمهور باشه!
از روز شنبه بابات واسه حجاب جریمه ت میکنه و حسابت رو خالی میکنه، هر کی مزاحمت بشه بابات حسابتو میرسه...
ریدم به هیکل خودت و بابات و کل اسلام!
از چندش گذشته! منتظریم رسیدن محموله تیرهای چراغ برق هستیم!
متن کامل [شونصد صفحه‌ای!] قانون جنجالی عفاف و حجاب
ج‌ا من اگر ۱۶۵میلیون پول داشتم می‌رفتم از بازار سیاه دارو(که ساخت دست خودت هست)داروی سرطان مادرم رو تهیه می‌کردم!
داروی تولید ایران،نایاب در داروخانه به قیمت۲۰میلیون و پر در بازار سیاه با قیمت بالای۱۰۰میلیون!
ج‌ا اومدی جیب‌ کی رو بزنی؟
ما جز جان هیچ نداریم،با همان مبارزه می‌کنیم!
اسمش هست «لایو ایران نیوز» ولی برای اینکه مجبور نشه درباره خبر قانون عفاف و حجاب بنویسه و از توییت دو روز پیشش عذرخواهی کنه داره اخبار سوریه رو لحظه‌ای گزارش می‌کنه! 
طبق مسموعات پیشنهاد میکنم تا زمان پیدا شدن شناسنامه صاحب این پیج بهش اعتماد نکنید!!