۱۴۰۱ بهمن ۱۰, دوشنبه

«کوچه» دیگر رها نیست...

یه حُسنی که این کمپین من وکالت می‌دهم و نمی‌دهم داره اینه که باعث شد پته‌ی خیلی‌ها رو آب بیفته!
مسیح علی‌نژاد٬ پیش از آغاز خیزش انقلابی ٬۱۴۰۱ از نظر کانال کوچه٬ حرکاتش جسورانه و خطرناک بود٬ پیام‌های دلیرانه می‌فرستاد و سخنرانی‌هایش آتشین بود!
پس از ائتلاف اپوزیسیون خارج‌نشینان که از نظر «کوچه»٬ اتحادی بود که «مردم؟!» برای نجات ایران منتظرش بودند و مسیح علی‌نژاد همان کسی بود که به قلب خامنه‌ای شلیک کرده بود و حامد اسماعیلیون گلادیاتوری بود که انتقام سخت خود را از جمهوری اسلامی گرفت!
بگذریم از اینکه از دید بنده ائتلافی نبود که بتواند در راه آزادی ایران قدمی بردارد ولی بخاطر اینکه تفرقه‌اندازی نکرده باشم سکوت کردم.
اما! اما حالا که با وجود انتظار جادوگری که نام و توییت‌هایش تقریبن در تمام ویدیوهای کوچه٬ بی مناسبت و با مناسبت٬ بارها و بارها برده و دیده می‌شود
و چلچله‌ی مهاجری 
که سپاسگزار نیروی انتظامی در سرکوب دراویش بوده 
و حالا خبر آمدن بهار را می‌خواد بده و با جملات بسیار تاثیرگذارش مردم را دعوت به وکالت دادن به رضا پهلوی کرده!
مسیح علی‌نژاد که هنوز به «شاهزاده» وکالت نداده٬ یهویی شد تجزیه‌طلب!
آنهم به استناد کاربران بسیار مشکوکی که بیشتر بجای سلطنت‌طلب افراطی بنظر میاد از عرزشی‌های سایبری باشند که دشمن اصلی‌ و مشترک‌شان نه جمهوری اسلامی بلکه فعالان سیاسی و مخالفان حکومت هستند.
حالا که مسیح ‌علی‌نژاد وکالت نداده٬ «کوچه» یهو یادش آمده که مسیح علی‌نژاد دو ماه پیش در سخنرانی بزرگداشت فاجعه سرنگونی هواپیمای اوکراینی٬ سرنگونی ایران را به اشتباه بجای سرنگونی جمهوری اسلامی بکار برد و یکبار دیگر در ششم بهمن این جمله را تکرار کرد. بگذریم از اینکه جمله سرنگونی ایران هیچ معنایی نداره! مگه ایران هم سرنگون میتونه بشه؟!
کاملن مشخص است منظور مسیح علی‌نژاد سرنگونی جمهوری اسلامی بوده و برای کسی که هر روز یک مصاحبه و سخنرانی دارد اینگونه اشتباه لفظی پیش می‌آید. از دید کوچه اینگونه اشتباهت لفظی بهانه ای طلایی بدست طرفدادان حکومت می‌دهد ولی از قرار گردانندگان کوچه بیشتر از این بهانه‌ی طلایی استفاده کرده‌اند برای گرفتن انتقام وکالت ندادن مسیح علی‌نژاد!
 من ممکن است در بعضی موارد با مسیح علی‌نژاد اختلافاتی داشته باشم ولی می‌بینم در این دوران سخت و حساس٬ یکی از فعال‌ترین و پرکارترین مخالفان جمهوری اسلامی است و در این شرایط که اتحاد تا سرنگونی شعار مردم ایران است٬ همانگونه که خودِ «کوچه» نیز بارها گفته و البته خودش عمل نمی‌کند! «ایجاد تفرقه و پرت کردن افکار عمومی حملات به مسیح علی‌نژاد بسیار گسترده شده طبیعی است که او اشتباهاتی داشته باشد اما هجوم برخی افراد و اکانت‌ها برای استفاده از اشتباهات او و ترور سیاسی‌اش طبیعی بنظر نمی‌رسد.»
و: «آیا طرح این مسائل در این شرایط که کودکان و نوجوانان در داخل کشور خون می‌دهند٬ آب به آسیاب جمهوری اسلامی ریختن و کمک به طولانی شدن عمر آن نیست؟»
درد دل سام رجبی را هم بشنوید
حیف شد! رسانه خبری تحلیلی کوچه رو دوست داشتم و هر از گاهی هم یه پیوندی هم به بعضی ویدیوهاش می‌دادم. برنامه‌هاش امیدبخش بود و صدای گرم و دلچسب گوینده‌اش بسیار دل‌نشین...

۱۴۰۱ بهمن ۷, جمعه

هان ای دل عبرت‌بین از دیده عبر کن!

بخش دوم

اسهال‌طلبان و یبوست‌گرایان٬ نایاکی‌ها و مزدوران آخوند‌پرست٬ مسوولان مملکتی٬ بسیجی‌ها و ماموران خونخوارِ نیروهای انتظامی٬ شکنجه‌گران و عرزشی‌های همیشه در صحنه و... تماشاگران خاموشِ پشت پنجره‌ها بخوانند!
به سراغ شما نیز خواهند آمد!
«یادگار امام» در اسفندماه سال ۱۳۷۳ ناگهان دچار بیماری زمینه‌ای شد!
احمد خمینی دوران تبعید پدرش را بیشتر در قم و لبنان گذراند. او گهگاه نیز برای دیدار با والدینش به عراق می‌رفت. گذرنامه و مجوز سفر او با وساطت امیرعباس هویدا صادر شده بود.
پس از انقلاب٬ او مسوول انتقال دستورهای پدرش به مراکز ذی‌ربط بود.
اخبار جنگ از طریق احمد به خمینی می‌رسید و علاوه بر آن، ابلاغ پیام‌های سرّی و علنی خمینی در رابطه با امور نظامی و ارتباط با شورای عالی دفاع و فرماندهان نظامی و شرکت در جلسات شورا و برنامه‌ریزی ملاقاتِ رزمندگان ارتشی و سپاهی و بسیجی با فرمانده کل قوا از دیگر مسوولیت‌های او بود. او در تمام ملاقات‌های خمینی حضور داشت.
به عبارتی ریش و قیچی را به او سپرده بود!
آیت‌الله منتظری در دیدار مردادماه ۶۷ هیئت مرگ هم به آن‌ها می‌گوید: «شخص احمد آقا، پسر آقای خمینی هم از سه چهار سال قبل می‌گفت مجاهدین، از روزنامه‌خوانش و مجله‌خوانش و اعلامیه‌خوانش، همه باید اعدام بشوند.» او همچنین در کتاب خاطرات خود دو نامه‌ خمینی برای اجرای اعدام‌ها را دستخط احمد خمینی می‌داند.
احمد خمينی بعدها و در نامه‌ای به عمويش اين اتهام را تکذيب کرد و گفت که اين نامه را پدرش اما هنگام قدم زدن نوشته بود!
جايگاه احمد خمينی در جمهوری اسلامی پس از مرگ پدرش، هرگز مانند قبل نشد. پس از آنکه رویای کاخ رهبری شدنش فروریخت٬ به جايی پرت در بيابان‌های مابين تهران و قم می‌رود و به کشاورزی و باغداری مشغول می‌شود.
پس از مدتی، انتقادات تند و علنی احمد خمينی از شرايط کشور آغاز می‌شود.
او با مسئولان وزارت اطلاعات ديدار و از اينکه «امروز هم خون مستضعفين را سرمايه داران بزرگ و کوچک می‌مکند» ابراز تاسف می‌کند؛ از اينکه «يک عده سرمايه‌دار زالوصفت به اين بهانه که اقتصاد دولتی مضر است، به حال خود رها شده و به جان اين ملت افتاده‌اند».
چهار روز قبل از مرگ، آخرين مصاحبه احمد خمينی منتشر می‌شود. احمد خمينی با انتقاد از «گسترش فساد اداری و رشوه‌خواری در ادارات و موسسات دولتی و اتخاذ تصميمات نابخردانه درباره ذخاير ارزی مملکت»، ريشه اين مشکلات را مسئولان کشور عنوان می‌کند. چرا همه مشکلات و نارسايی‌ها را به گردن آمريکا و ديگران می‌اندازيم. آيا اختلاس از بيت‌المال نيز به آمريکا مربوط می‌شود؟».
بعد از مرگ ناگهانی احمد خمینی که بر اساس اعلام منابع دولتی، بر اثر سکته قلبی اعلام  شد، شایعاتی در مورد طبیعی نبودن مرگ وی وجود داشت، تا بعد از ماجرای قتل‌های زنجیره‌ای پاییز ۱۳۷۷ و اعترافات سعید امامی.
سعید امامی٬ عامل اصلی قتل‌های زنجیره‌ای در برگه‌های بازجویی‌اش نوشته بود: 
ما فقط به آقایان اخبار و اطلاعات می‌رساندیم و بعد هم منتظر دستور می‌ماندیم. مثلاً وقتی باخبر شدیم که حاج احمدآقا در جلسات خصوصی به مسئولان نظام و حتی به ولایت امر اهانت می‌کند. آنرا ارجاع دادیم و بلافاصله دستور آمد که همه رفت و آمدهای ایشان را زیر نظر بگیرید و از مکالمات و ملاقات‌های ایشان نوار تهیه کنید. ما هم بمدت یکسال همین کار را کردیم. متأسفانه حاج احمدآقا به راه یک طرفه بدی وارد شده بود که برگشت نداشت. 
وقتی دستور حذف حاج احمد آقا را آقای فلاحیان به من ابلاغ کرد مضطرب شدم و حتی به تردید فرو رفتم. دو روز بعد همراه با آقای فلاحیان به دیدار آیت‌الله مصباح رفتیم، آقایان محسنی اژه‌ای و بادامچیان هم آنجا بودند البته بعداً حاج آقا خوشوقت هم از بیت آمدند آنجا و نظر جمع بر این بود که نباید به کسانی که با ولی امر مسلمین خصومت می‌کنند، رحم کرد…» 
سعید امامی یا سعید اسلامی٬ مامور بلندپایه‌ی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی و از معاونین علی فلاحیان از زمان وزارتش بود. او عامل اصلی قتل‌های زنجیره‌ای دانسته می‌شود.
او ۷ سال سمت معاونت امنیتی وزارت اطلاعات را داشت. پس از فاش‌ شدن قتل‌های زنجیره‌ای زندانی شد. در بازجویی‌های اولیه، سعید امامی برخی مسائل را بیان کرده بود و از ترس اینکه مبادا اطلاعات او به بیرون درز کند، او را در زندان به قتل رساندند. منابع رسمی در زندان اعلام کردند او با خوردن داروی نظافت خودش را کشت!
در اسناد بازجویی سعید امامی که بعداً منتشر شد آمده‌است: «من از آغاز انقلاب تا به امروز سرباز گوش به فرمان نظام مقدس اسلامی و مقام ولایت بوده و هستم، هیچگاه بدون کسب اجازه یا بدون دستور مقامات عالی نظام کاری انجام نداده‌ام. حکم اعدام داریوش فروهر و پروانه اسکندری را به روال معمول همیشگی حجت‌الاسلام علی فلاحیان به من داد.
با قتل شاپور بختیار، عبدالرحمن برومند، روابط دو کشور به شدت تیره شد. امامی در بلژیک به همراه اسلحه و مهمات دستگیر شد. هاشمی رفسنجانی تنها به توبیخ امامی بسنده کرد و او در معاونت وزارت اطلاعات باقی ماند. 
با سعید امامی٬ این خدمت‌گزار صدیق اسلام آشنا شوید:
 سال ۱۳۷۴ سعید امامی طی سخنرانی در دانشگاه همدان می‌گوید که «… تهاجم فرهنگی در حال حاضر ریشه‌ها را نشانه گرفته‌است. ما دلایل بزرگی برای این حرف داریم. علت اصلی گسترش آن، وحشت از اسلام است. تفکراتی که ما با آن روبرو هستیم عبارتند از: ۱- تفکرات لائیسم. ۲- تفکرات مسیحیت. ۳- تفکرات اسلام آمریکایی. ۴- تفکرات یهودیت. منافقین، اسلامشان آمریکایی است. آنها می‌خواهند ریشه آخوند را بزنند. تفکر لائیسم می‌خواهد بنیان فکری ما را به هم بزند.»

 در این سخنرانی، سعید امامی به افرادی همچون، داریوش فروهر، فرج سرکوهی، احسان یارشاطر، داریوش شایگان، عبدالکریم سروش، عباس معروفی، سعیدی سیرجانی و چند نفر دیگر اشاره می‌کند.

وی همچنین در همین سخنرانی، کشتار شش میلیون یهودی در هولوکاست را غیرواقعی و دروغ خواند. وی گفت که «دوستان نازیست و نئونازیست»اش به او گفته‌اند که تعداد کشته شدگان یهودی نهایتاً ۲۵۰ هزار نفر بوده‌ است.

او از دراویش به عنوان یکی از گروهک‌های چهارگانه‌ی خطرناک برای نظام نام برده بود که از تفکرات وحشتناک برخوردارند، دارند رشد می‌کنند و به گفته‌ی وزارت اطلاعات در آن زمان عده‌ای از آنان را به همین دلیل دستگیر کردند.
بازداشت و زندان٬ اخراج از کار و دانشگاه٬ تخریب خانه‌ها و شکنجه و اعدام دراویش همچنان ادامه دارد...
سعید امامی روابط نزدیکی با «بیت‌رهبری» و شخص خامنه‌ای و مجتبی داشت و «سعید‌جان» خوانده می‌شد. وی به تصدیق همسرش فهمیه دری نوگورانی در سال ۱۳۶۹ به مدت دوماه در کنار مجتبی خامنه‌ای و همسرش حضور داشت که برای درمان ناباروری همسر مجتبی خامنه‌ای، در لندن به سر می‌بردند... به حدی که خود آقا مجتبی٬ پسر آقا (داماد آقای حداد عادل) و مادر خانم‌شان شیفته‌ی اخلاق سعید شده بودند که حتی تا قبل از دستگیری سعید هم مرتبا خود آقا مجتبی زنگ می‌زدند به سعید که چرا نمی‌آیی و با ما رفت و آمد نمی‌کنی؟...»
دقایقی از جریان جلسه‌ بازجویی وزارت اطلاعات از همسر «سعید‌جان» امامی
سعید امامی٬ عامل اصلی قتل‌های‌ زنجیره‌ای (خدمتگزار صدیق اسلام) را کشتند و دست‌ آخر یه لقب شهید هم بهش دادند!
رادیو فردا- مرگ‌های مشکوک؛ آیا «احمد آقا» را کشتند؟
صفحه آخر- احمد خمینی و قاتلان او را بهتر بشناسیم
صفحه آخر- قتل های زنجیره ای پاییز ۷۷ را بهتر بشناسیم
این هم بخشی از جلسه‌ بازجویی وزارت اطلاعات از همسر «سعیدجان» امامی، متهم پرونده قتل‌های زنجیره‌ای

۱۴۰۱ بهمن ۶, پنجشنبه

علی کریمی و «هیاهوی» ما و «شما» و اونا!!!

علی کریمی درباره هشتگ من وکالت میدهم نوشته: اگر قرار است شکل نظام آینده به رفراندوم گذاشته شود و «شما» یقین دارید که «مردم ایران» هرگز به نظام مشروطه رای نمی‌دهند و مشروطه‌خواهان در اقلیتند، پس این همه «هیاهو» برای وکالت دادن اقلیت مشروطه‌خواه هیچ دلیل موجهی ندارد جز ترس شما از نتیجه رفراندوم.
این «شما» جزو «مردم ایران» نیستند؟!
کاربری بنام موژی نوشته: خوشبحالتون که میشینید به بعد از جمهوری‌اسلامی و نوع حکومت فکر می‌کنید.
من هرکاری میکنم فکر و مغزم، از سقوط جمهوری‌اسلامی جلوتر نمیره
جناب کریمی بهتر نیست بجای تبلیغ برای هشتگ من وکالت می‌دهم کمی روی هشتگ سپاه جلادان رو تروریستی اعلام کنید٬ تبلیغ کنید؟! 
از بازداشتی‌های زیر شکنجه و مبارزانی که حکم اعدام گرفته‌اند بنویسید؟
از امید و اتحاد و همبستگی؟
از اعتراضات و اعتصابات؟
تا بلکه اون بیش از یک میلیون و نیم نفر دنبال کننده‌تان که از تعداد دنبال کنندگان رضا پهلوی هم بیشتر هستند نیز در جریان اتفاقاتی که در ایران برای سرنگونی حکومت دزد و جنایتکار اسلامی می‌افتد قرار بگیرند؟
بجای شرط و شروط و تعیین تکلیف و تهدید و پس فردا تاخیر در پیروزی انقلاب را به‌گردن آنهایی که وکالت ندادند بیندازید٬ از امید و اتحاد و پیروزی بگویید و بنویسید.
تا آنجا که می‌توانید جنایات جمهوری اسلامی را افشا کنید.
آسیاب به‌نوبت! گام نخست سرنگونی جمهوری اسلامی است.
هر چند که حساب رضا پهلوی از پدرش جداست ولی شما نگران نتیجه رفراندم نباشید! جمهوری اسلامی با دزدی‌ها و جنایاتش چنان روی شاه را سفید کرده که مردم ستمدیده‌ی ایران که تا بحال بجز شاه و آخوند تجربه‌ی دیگری نداشته‌اند دوباره خواهان برگشتن پادشاهی دیگر شوند.
ایران هم هیچ وقت تجزیه نمیشه! این واژه‌ی تجزیه طلبی را ابتدا شاه و پس از آن جمهوری اسلامی بر زبان‌ها انداخت.
از همان زمان شاه و سپس ۴۴ سال حکومت آخوندها٬ بلوچ‌ها و کردها٬ عرب‌ها و آذری‌ها٬ ترکمن‌ها و لرها و بختیاری‌ها نه‌تنها حق و حقوقی نداشتند بلکه همواره اینطور وانمود می‌شد که آنها تجزیه‌طلب هستند.
شما هم اگر ایرانی آباد و آزاد می‌خواهید٬ با مردم مبارز داخل ایران٬ علیه حکومت آخوندها متحد و هم‌صدا شوید.

۱۴۰۱ بهمن ۴, سه‌شنبه

هان ای دل عبرت‌بین از دیده عبر کن

بخش نخست

اسهال‌طلبان و یبوست‌گرایان٬ نایاکی‌ها و مزدوران آخوند‌پرست٬ مسوولان مملکتی٬ اعضای سپاه جلادان٬ بسیجی‌ها و ماموران خونخوارِ نیروهای انتظامی٬ شکنجه‌گران و عرزشی‌های همیشه در صحنه و... تماشاگران خاموشِ پشت پنجره‌ها بخوانند!
به سراغ شما نیز خواهند آمد!
زمانیکه در جریان فارس گیت عباس درویش‌توانگر٬ جانباز جنگ ایران و عراق، روزنامه‌نگار و تهیه‌کننده بولتن‌های محرمانه برای نهادها و مقام‌های نظام جمهوری اسلامی ایران٬ مامور امنیتی و مدیر ارشد خبرگزاری‌های وابسته به سپاه پاسداران (تسنیم و فارس) را بازداشت کردند احسان نادرپور نوشته:
نظام وقتی انقدر راحت به آدم‌هایی انقدر نزدیک به خودش رحم نمیکنه به شما هم رحم نخواهد کرد.
و کاربری بنام میلان نوشت: عباس توانگر، قائم مقام خبرگزاری فارس، از معتمدترین مشاوران مطبوعاتی و اطلاعاتی بیت رهبری، کسی که تک تک روزهای زندگیش  در خدمت نظام بود، در بزنگاه رسوایی خامنه ای، مثل دستمال کثیف مصرف شده ای دور انداخته شد.
واقعا فکر می‌کنید نظام پای شما پیاده نظام دون مقدار می‌ایستد؟
نظامِ اسلامی حتا به «ابوذر زمان»٬ (آیت‌الله طالقانی) «یادگار امام»٬ (احمد خمینی) «نور چشم» خمینی(آیت‌الله لاهوتی) ٬ آیت‌الله شریعتمداری٬ همان کسی که خمینی را به عنوان مرجع معرفی کرد تا از اعدام وی جلوگیری کند و «حاصل عمر خمینی» (آیت‌الله منتظری) هم رحم نکرد٬ چه برسه به شما!
برای حفظ نظام اسلامی٬ حتا امام زمان‌شون هم بعد از هزار سال ممکنه خودکشی کنه یا به دلیل بیماری زمینه‌ای یهویی  بمیره! 
علیرضا اکبری شهروند دوتابعیتی بریتانیایی ایرانی٬ نظامی سابق و معاون علی شمخانی، وزیر دفاع ایران در دولت اصلاحات به اتهام جاسوسی برای انگليس اعدام شد.
بدبختِ بیچاره داغ اسلام هم رو پیشونی‌اش داشت!
علیرضا اکبری٬ زاده ٬۱۳۴۰ اوایل دهه ۸۰ خورشیدی از وزارت دفاع بازنشسته شده بود٬ یعنی در سن ۴۵-۴۰ سالگی! یه دو سه سالی دزدی و مفت‌خوری کرد تا سال ۱۳۸۷ که به اتهام جاسوسی بازداشت شد ولی به قید وثیقه آزاد شد! سر فرصت پول‌های دزدیده شده را تبدیل به پوند کرد و خانه و دیگر بند و بساطش را هم فروخت و رفت انگلستان! 
سوگند خورد تا به ملکه انگلیس وفادار بماند و بلافاصله اجازه اقامت گرفت و شهروند این کشور شد! 
ظاهرا علیرضا اکبری که مقیم بریتانیا بوده در سفری در سال ۱۳۹۸ به تهران ابتدا بازجویی و سپس بازداشت شده است. حالا چرا رفته یا چرا فرستادنش به ایران یا چرا گفتن بیا بماند!
اعترافات اجباری او در حالی در خبرگزاری دولتی ایران پخش شد که او پیشتر در فایلی صوتی که توسط بی‌بی‌سی فارسی پخش شد، گفته‌است بیش از ۱۰ ماه زیر شکنجه و بازجویی بوده و تحت فشار و داروهای روانگردان ساعت‌ها اقرارهای ساختگی از او گرفته شده‌است.
از اعترافات اجباری و شکنجه‌ی علیرضا اکبری: «من خودم این کاره‌ام!می‌دونم!» 
زنش هم می‌خواست صدای مظلومیتش به گوش مردم برسه!
حالا این وسط چرا وزیر امور خارجه بریتانیا بین این همه حکم اعدامی که برای جوانان مبارز ایران صادر شده نگران اعدام این یه مزدور است٬ این هم بماند!
سکته قلبی «نورچشم» امام بر اثر بیماری زمینه‌ای!
در آبان ۱۳۶۰ وحید لاهوتی٬ پسرِ آیت‌الله لاهوتی را زیر شکنجه و خود او را با سم استریکنین می‌کُشند.
آیت‌الله لاهوتی پس از بازگشت به ایران علاوه بر اینکه از سوی امام خمینی به عنوان نماینده وی و امام جمعه رشت منصوب شد، مدتی فرماندهی کمیته‌های انقلاب اسلامی و نیز فرماندهی سپاه پاسداران را برعهده گرفت. با برگزاری انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی او نیز مثل بسیاری از مبارزان دوران پهلوی نامزد نمایندگی شد و به عنوان نماینده رشت به مجلس اول شورای اسلامی راه یافت.
 وی پس از انقلاب، حمایت خود را از سازمان مجاهدین، نهضت آزادی و بنی صدر حفظ کرد، و اختلاف روزافزونی با حزب جمهوری اسلامی و رهبران روحانی آن نظیر سید محمد بهشتی و سید علی خامنه‌ای پیدا کرد. 
لاهوتی در شهریور ۱۳۵۸ با حکم خمینی مامور به شرکت در جلسات شورای عالی سپاه شد. وی از حامیان بنی‌صدر بود و این حمایت را ادامه داد و در روز رای‌گیری برای رای عدم اعتماد به بنی‌صدر در مجلس شورای اسلامی حاضر نشد.
در آبان ۱۳۶۰ و در اوج سرکوب مخالفان نظام جمهوری اسلامی، وحید لاهوتی پسر حسن لاهوتی، به حکم اسدالله لاجوردی دستگیر شد. وی چند بار در تماس با لاجوردی نسبت به نوع برخورد با اعضای سازمان به وی اعتراض کرده و علت آن را پیشگیری از قرار گرفتن سازمان در برابر نظام می‌دانست.
چند روز بعد حسن لاهوتی نیز به دستور لاجوردی بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. چند ساعت بعد هم خبر مرگ وی بر اثر سکته اعلام شد. 
جنازه وحید را تحویل خانواده‌اش ندادند و به آنها گفتند به‌خاطر انقلاب سکوت کنید!
محسن کدیور: بر اساس خاطرات هاشمی، آقای خمینی گزارش دادستانی در مورد لاهوتی را خوانده است. آیا گزارش پزشک قانونی را هم به وی اطلاع دادند؟ در هر صورت او در مرگ «نور چشم» خود نه اطلاعیه می‌دهد نه به خانواده این مبارز شکنجه دیده تسلیت می‌دهد، نه در هیچ پیام عمومی اظهار تاسف می‌کند. لاهوتی راست می‌گفت: المُلک عقیم. «میزان حال فعلی افراد است»، اینکه دیروز مبارزه کرده و شکنجه شده مهم نیست، اینکه امروز زبانش را به انتقاد گشوده و از نظام و رهبری هم انتقاد کرده ملاک است. نظام با کسی عقد اخوت نبسته است! حفظ نظام به هر قیمت یعنی همین.
سکته قلبی «ابوذر زمان» بر اثر بیماری زمینه‌ای!
آیت‌الله طالقانی٬ به‌عنوان یکی از رهبران انقلاب که بین طیف‌های مختلف انقلابیون، از نهضت آزادی گرفته تا جبهه ملی، اسلامیون و مجاهدین اعتبار و محبوبیتی ویژه داشت، از همان روزهای اول انقلاب منتقد بخش عمده‌ای از روند اتفاقات بود. 
او نیز مانند بسیاری، از جمله آیت‌الله حسینعلی منتظری٬ آیت‌الله سید کاظم شریعتمداری و آیت‌الله لاهوتی با اضافه شدن اصل ولایت فقیه به پیش‌نویس قانون اساسی مخالف بود. اما درست زمانی که قرار بود این اصل در مجلس خبرگان مطرح و تصویب شود، 
دچار بیماری زمینه‌ای شد!
۱۹ شهریور ۱۳۵۸ همسر طالقانی به همراه چند تن از فرزندانش به مشهد رفته بود. دو روز پیش از آن٬ عده‌ای به منزل دیگر طالقانی که طبقه چهارم آپارتمانی در خیابان تخت جمشید بود حمله کرده و اسنادی را از خانه‌‌ی او دزدیده بودند.
 تنها کسی که در شبِ کشته شدنش با او بود٬ ولی الله شهپور (بعد از انقلاب چهپور!) پدرزن محمدرضا طالقانی یکی از فرزندان او بود. ولی‌الله چهپور پس از پیروزی انقلاب و همکاری در قتل طالقانی٬ مسوولیت‌های مختلفی را عهده‌دار شد از جمله نمایندگی شهید رجایی در حل مشکلات گمرک کشور، ماموریت از سمت میرحسین موسوی برای تحویل اموال مصادره‌ شده، سرپرستی شرکت اتوبوسرانی، رییس بازرسی کل بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی و...
آنشب٬ طالقانی با سفیر شوروی جلسه داشت. به گفته ولی‌الله چهپور پس از رفتن سفیر شوروی٬ طالقانی حالش بد می‌شود و علائم سکته قلبی در او ظاهر می‌شود. چهپور به سینه‌ی او پمادی می‌مالد و سپس می‌رود دنبال عباس شیبانی!

او راننده و محافظ شخصی‌ طالقانی و همه خودروها و وسایل رفت‌وآمد که در خانه بوده را مرخص کرده بود. خط تلفن نیز قطع شده بود. درحالیکه دیگر خانه‌های اطراف مشکل قطعی تلفن نداشتند! آن‌شب٬ در سراسر تهران٬ تنها تلفن دو منزل طالقانی در خیابان سمیه و خیابان ایران قطع شده بود! همه چیز تا آخرین جزئیات حساب شده بود.
از همسایه‌ها کمک نمی‌گیرد! حتی با کمیته هم تماس نمی‌گیرد و به‌جای استفاده از وسایل ارتباطی فوری با پای پیاده٬ از خیابان ایران تا عشرت‌آباد سراغ دکتر شیبانی می‌رود! درحالیکه دست‌کم شش بیمارستان در آن اطراف بود! بیمارستان طرفه، بیمارستان شفا یحیایان، بیمارستان سوانح سوختگان و بیمارستان... از قضا دکتر شیبانی هم منزل نبود! گذشته از این٬ دکتر شیبانی در عمرش اصلن کار پزشکی نکرده بود! 

وقتی چهپور بر می‌گردد از یکی از بیمارستان‌ها کپسول اکسیژن می‌گیرد و بازهم نمی‌گوید چرا و برای چه کسی! وقتی به منزل می‌رسد طالقانی دیگر تمام کرده بود!
پس‌از درگذشت وی برای روشن‌شدن ماجرا٬ خانواده‌اش خواستند کالبدشکافی شود که خمینی اجازه نداد!
پس از درگذشت  طالقانی خانواده‌اش رفته بودند نزد خمینی راجع به وضعیت با او صحبت کنند او با لحن و حالت زشتی داد زده بود: به احمد بگید به احمد بگید و پاشد رفت!
آیت‌الله منتظری در زمان شاه بارها بازداشت و سال‌ها محکوم به زندان و تبعید شده بود.
در تیرماه ۱۳۵۴ منتظری را از تبعیدگاه سقز روانهٔ زندان نمودند. در اوین مدت شش ماه را در سلول انفرادی گذراند. در این بازداشتگاه‌ها با فشارهای روحی و جسمی روبرو گردید. در زیر همین فشارها و شکنجه‌ها بود که شکنجه‌گر «ازغندی» به او گفته بود: «علت این که تو را از حوزه دور نگه می‌داریم و از این طرف به آن طرف می‌فرستیم این است که یک خمینی دیگر به وجود نیاید.»
آیت‌الله منتظری تا سال ۱۳۶۸ جانشین خمینی بود. او بارها از سوی خمینی با عناوینی چون «حاصل عمر من»، «ذخیره‌ی انقلاب»٬ «برج بلند اسلام»٬ «فقیه عالیقدر» و «مجاهد بزرگوار» نامیده شد.
در زمان قائم مقامی رهبری در نامه‌ای به خمینی نوشت:
آیا می‌دانید در زندان‌های جمهوری اسلامی به نام اسلام جنایاتی شده که هرگز نظیر آن در رژیم منحوس نشده‌است؟ آیا می‌دانید از بس دزدی و اختلاس مخصوصن با لباس پاسدار و کمیته زیاد شده مردم احساس امنیت جانی نمی‌کنند؟
در بخشی از این نامه همچنین به وقوع شکنجه تجاوز در زندان‌های جمهوری اسلامی اشاره شده و آمده است: «آیا می‌دانید که جنایت‌هایی در زندان‌های جمهوری اسلامی به نام اسلام در حال وقوعند که شبیه آن در رژیم منحوس شاه هرگز دیده نشد؟ آیا می‌دانید که تعداد زیادی از زندانی‌ها تحت شکنجه توسط بازجویانشان کشته شده‌اند؟ آیا می‌دانید که در زندان مشهد حدود ۲۵ دختر به خاطر آنچه بر آنها رفته بود مجبور به درآوردن تخمدان یا رحم شدند؟ آیا می‌دانید که در برخی از زندان‌های جمهوری اسلامی دختران جوان به زور مورد تجاوز قرار می‌گیرند؟»
خمینی در پاسخ به این نامه نوشت: «شما پس از این وکیل من نمی‌باشید.»
بخش‌هایی از نامه خمینی به آیت‌الله منتظری:
خمینی در نامه‌ای به نمایندگان مجلس و وزرا به دلایل برکناری منتظری پرداخت.
به دنبال این مسئله بلافاصله ادامه‌ی اقدامات به شکل تخریب دیوار و حصار اطراف بیت، محو و حذف نام و عکس‌های منتظری از کتب درسی، ادارات دولتی و معابر عمومی، تغییر نام خیابان‌ها و اماکنی که به نام منتظری نام‌گذاری شده بود و جمع‌آوری رساله و تألیفات او و مزاحمت نسبت به بسیاری از شاگردان و علاقه‌مندان او ادامه یافت.
پس از پایان موضوع جانشینی رهبری آیت‌الله منتظری تا پایان عمر و پس از آن، ۶ بار بیت و دفتر او مورد تهاجم فیزیکی قرار گرفت که علاوه بر تخریب غارت را نیز به همراه داشت. 
پس از انتقادی شدید از شاگرد سابقش علی خامنه‌ای در سال ۱۳۷۶ و دعوت رئیس‌جمهور وقت به ایستادگی در برابر رهبری ایران به تصمیم شورای عالی امنیت ملی ایران شش سال را در حبس خانگی به‌سر برد. مطالب درباره‌ی او در کتاب‌های درسی حذف شد و در رسانه‌های دولتی «شیخ ساده‌لوح» نامیده شد!
اعدام صادق قطب‌زاده که 
با حکم خمینی٬ وزیر امور خارجه٬ مدیرعامل سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران و عضو شورای انقلاب اسلامی٬ شده بود. 
قطب‌زاده در نخستین دوره انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۵۸ شرکت کرد و با وجود تبلیغات گسترده‌ای که انجام داد، آخرین نفر شد و پس از آن با برخی مقامات حکومتی درگیر شد. پس از این شکست، به تدریج حضور قطب‌زاده در ساختار سیاسی ایران کمرنگ شد.
در روز پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۳۵۹، پس از اخبار سراسری شبکه دوم، برنامه‌ای با عنوان «بحث آزاد» دربارهٔ عملکرد رادیو تلویزیون پس از انقلاب پخش شد. قطب زاده به همراه مبلغی اسلامی، قائم مقام وقت سرپرست رادیو تلویزیون در این مناظره ضبط شده شرکت کرد و به انتقاداتی نسبت به عملکرد رادیو تلویزیون و انقلاب پرداخت.  وی پس از این انتقادات به مدت دو روز در بازداشت بود. بازداشت قطب‌زاده سر و صدای بسیاری به پا کرد و اعتراضات گسترده‌ای را برانگیخت.
وی پس از آنکه در آبان ۱۳۵۹ با فشار مردم و روحانیون آزاد شده بود، بار دیگر در تاریخ ۱۷ فروردین ۱۳۶۱، این بار به اتهام طرح کودتا و تلاش برای قتل خمینی بازداشت شد! 
صادق قطب‌زاده در ۲۴ شهریور، به حکم محمد محمدی ری‌شهری در زندان اوین تهران اعدام شد.
صادق قطب‌زاده در گورستان ابن‌بابویه تهران در میان قبر پدر و مادرش (که چهار سال بعد از اعدام فرزندش درگذشت) به خاک سپرده شده‌ است. اجازه نصب سنگ برای قبرش داده نشده‌ است و تنها دو موزاییک با رنگ اندکی متفاوت نشانه مدفن اوست.
مرگ عباس امیرانتظام پس از سال‌ها زندان و حبس خانگی. او معاون نخست‌وزیر و سخنگوی دولت مهدی بازرگان و سفیر ایران در کشورهای اسکاندیناوی (سوئد، نروژ، فنلاند، دانمارک، ایسلند) بود.
در زمانی که امیرانتظام به عنوان سفیر در اسکاندیناوی مشغول کار بود، پس از گروگان‌گیری در سفارت ایالات متحده آمریکا، او را به ایران احضار کردند و به اتهام ارتباط با آمریکا محاکمه کردند. دانشجویان تسخیرکننده سفارت آمریکا معتقد بودند که وی جزو عوامل آمریکا در دولت موقت بود.
گفته می‌شد که علت اصلی بازداشت و محاکمه او مخالفت با تشکیل مجلس خبرگان به جای مجلس موسسان قانون اساسی بود که خمینی، قبل از رسیدن به قدرت از جمله در اولین سخنرانی پس از ورود به ایران وعده آن را داده بود.
یکی از شواهدی که ضد او مطرح شد این بود که سفیر آمریکا در نامهٔ خود به او، نوشته «آقای عباس امیرانتظام عزیز» در حالی که به‌کارگیری واژهٔ عزیز جزو عُرف روابط بین‌الملل است. امیرانتظام به اعدام محکوم شد اما با تلاش‌های بازرگان، حکم او به حبس ابد تقلیل یافت.
از او به عنوان قدیمی‌ترین زندانی سیاسی در جمهوری اسلامی نام برده می‌شد.امیر انتظام از سال ۱۳۵۸ تا سال ۱۳۷۵ زندانی بود. 
سپس به دلیل شدت بیماری و نیز جراحی‌های پی‌درپی، در خانهٔ خود تحت نظر و محصور بود.
امیرانتظام، صبح روز پنج‌شنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۷ دچار تشنج شد و تلاش تیم پزشکی که برای احیای وی در منزل در تهران حضور یافته بودند، بی‌نتیجه ماند و او پیش از رسیدن به بیمارستان، بر اثر سکته قلبی درگذشت.
محسن کدیور: مرگ مشکوک «نور چشم» در اوین
ایران وایر- خانواده لاهوتی؛ پدر دنبال فرزندش به اوین رفت و بازنگشت
نخستین «مرگ مشکوک» بعد از انقلاب؛ طالقانی، رقیب خمینی؟
صفحه آخرـ آیت الله طالقانی و قاتلان او را بهتر بشناسیم
صفحه آخرـ چگونگی برخورد آیت‌الله منتظری با خمینی را بهتر بشناسیم
فایل صوتی جلسه آیت‌الله منتظری با هیئت مرگ به تاریخ ۲۴ مرداد ۱۳۶۷ 
صفحه آخر- صادق قطب زاده را بهتر بشناسیم
صفحه آخر- عباس اميرانتظام «پاکى و پايدارى»
 تلویزیون ایران فردا- شبی با مهندس عباس امیر انتظام

بخش دوم: بیماری زمینه‌ای «یادگار امام»٬ سید احمد خمینی و خودکشی «سعید‌جان» امامی٬ خدمتگزار صدیق اسلام!