‏نمایش پست‌ها با برچسب حکومت اسلامی / کودکان و جوانان. نمایش همه پست‌ها
‏نمایش پست‌ها با برچسب حکومت اسلامی / کودکان و جوانان. نمایش همه پست‌ها

۱۳۹۲ اسفند ۲, جمعه

خرید و فروش کودکان کار از صد هزار تا پنج میلیون تومان

خمینی دجال: ما علاوه بر اینکه زندگی مادی شما را می‌خواهیم مرفه بشـود، زندگی معنوی شما را هم می‌خواهیم مرفه باشد. شما به معنویات احتیاج دارید. معنویات ما را بردند اینها. دلخوش نباشید که مسکن فقط بسازیم، آب و برق را مجانی می‌کنیم برای طبقه مستمند، اتوبوس را مجانی می‌کنیم برای طبقه مستمند، دلخوش به این مقدار نباشید، معنویات شما را، روحیات شما را عظمت می‌دهیم.
اعتماد / سهیل سراییان
این گزارش شروعی ندارد. «مشتری دارد، او را تا دو و نیم میلیون تومان می‌خرند. برای چه تحویل شما بدهم؟» راحله سیزده سالش است، مادر مواد فروشش در زندان است و برادرش سرپرستی او را به عهده دارد. راحله شناسنامه ندارد. برادرش نمی‌خواهد او را تحویل موسسه خیریه دهد. «دو میلیون بده بچه را ببر هر جا که خواستی.»این گزارش نیست، روایت نبض کند کودکانی است که هرروز آنها را سر چهارراه‌ها یا مترو می‌بینیم. نه می‌توانند بخوانند نه می‌توانند بنویسند، تنها چیزی که از همان ابتدا آموزش دیده‌اند کار کردن است. آنها از صبح کار می‌کنند تا شب پدر و مادرهای جعلی یا پدر و مادرهای خودشان با خیال راحت مواد بکشند. کارگرانی که اگر خوب کار کنند، خریداران فراوانی دارند. قیمت این کودکان برده را می‌پرسم: «از صد هزارتا پنج میلیون.»
بردگی به جای عاشقی
اینجا دروازه غار است، ناف تهران. سوار مترو که شوی، کمتر از یک ساعت به ایستگاه شوش می‌رسی و چند قدم پیاده که بیایی جایی سردرمی‌آوری که انسانیت دود شده و به هوا رفته است. صبح‌ها خلوت و شب‌ها از زمین بچه می‌جوشد. نه عاشق می‌شوند نه کودکی می‌کنند. وقتی به سن دوازده، سیزده سالگی می‌رسند باید ازدواج کنند و بچه‌دار شوند، این چرخه زندگی کودکان برده است. راه دیگری مقابل پای آنها نیست، فکر می‌کنند حتما این صحیح‌ترین راه است. آنها را غربتی صدا می‌زنند. از لب خط تا دروازه غار خانه‌هایی را می‌بینی با حیاط‌هایی بزرگ و هشتی و اندرونی و بیرونی، در تمام این اتاق‌ها خانواده‌هایی زندگی می‌کنند با چند بچه. هر بچه سرمایه‌یی برای خانواده، برای این والدین فرزند بیشتر، زندگی بهتر است. مواد بیشتر است. نشئگی عمیق‌تر.
بیمارستانی شبیه به وال استریت
دختربچه ۱۴ ساله افغان سال پیش بچه‌دار شده بود، او حتی توان بلند کردن بچه را هم نداشت اما حالا بچه او پیش خودش نیست. نوزادش را سه میلیون تومان فروخته است. در این محله گروه دیگری نیز هستند کم‌تعداد‌تر از غربتی‌ها، به آنها فیوجی می‌گویند. اکثر مددکاران موسسات خیریه که با این خانواده‌ها سروکار دارند، خرید و فروش بچه یا بچه‌دار شدن برای درآمدزایی را ناشی از فقر فرهنگی در بین این گروه‌ها می‌دانند. اینجا با بچه تجارت می‌کنند، مواد می‌کشند، زندگی می‌کنند و دست آخر هم سرنوشت تلخ‌تری در انتظارشان است، اینجا هر اتفاقی می‌افتد.

مردی به نام خسرو وجود دارد. به بچه‌ها پول می‌دهد و بعد آنها را به هزار شکل دیگر به بردگی می‌گیرد. کودکان موظف هستند که آخر شب با مقدار مشخصی پول به خانه برگردنند، اگر پول کم آورده باشند، باید تن به کارهای دیگری دهند. ازدواج این بچه‌ها هیچ جایی ثبت نمی‌شود، نام‌شان جایی ثبت نمی‌شود. گویا روح هستند. برده‌هایی که فقط برای کار زاییده شده‌اند.

بیمارستان … در خیابان مولوی تهران است. بازاری برای خرید و فروش بچه درست مانند وال‌استریت، یکی از دانشجویان پزشکی که آنجا کار می‌کند، می‌گوید: «خانم‌هایی به این بیمارستان می‌آمدند و بچه‌دار می‌شدند و می‌رفتند، حتی برای شیردهی کودک خود صبر نمی‌کردند. خیلی عجیب به نظر می‌رسید. اما همین خانم دو هفته بعد می‌آمد و برگه‌یی را که دست مردی بود امضا و پول ناچیزی دریافت می‌کرد، سپس بچه را به او تحویل می‌داد. به همین سادگی. اینجا زنان معتاد هم می‌آیند برای زایمان، اما خرج دو، سه شب مصرف‌شان را می‌گیرند و کودک خود را می‌فروشند.»بیایید برگردیم به دروازه غار، کوچه‌های باریک با جوی‌هایی که خشک شده است، بوی زباله می‌آید. دیوار سفید بزرگی دور جایی شبیه به میدان را گرفته است، از سوختگی‌های کنارش می‌توان فهمید که اینجا خوابگاه کارتن‌خواب‌هاست، یکی از آنها در میان زباله‌ها به ظرف برنجی می‌رسد و آهسته آهسته شروع به خوردن آن می‌کند.
فروش کودک به هر قیمتی
غربتی‌ها گروهی هستند که اصل خرید و فروش بچه‌ها متعلق به این گروه است. گروه‌های دیگر سعی می‌کنند که بیشتر بچه‌دار شوند تا پول بیشتری به چنگ بیاورند. مادری فرزند خود را یک و نیم میلیون تومان فروخته است. هنگامی که باردار بوده، بیمارستان نرفته زیرا قرار این بوده است که به محض اینکه بچه‌دار شد، باید او را به خریدار بدهد. «نمی‌خواستی بچه‌ات را نگه داری؟: چرا اما به پولش نیاز داشتم.» تمام مکالمه همین قدر طول می‌کشد، آنقدر مطمئن پاسخ می‌دهد که دیگر جای سوالی باقی نمی‌گذارد. بین خودشان و بچه، همیشه خودشان را انتخاب می‌کنند. مادر دیگری قرار بوده با فروش بچه به قیمت دویست هزار تومان لااقل خرج چند شبش را به دست آورد. زمانی که او تازه مواد مصرف کرده بوده، خریدار می‌آید و بچه را می‌برد، نه پولی پرداخت می‌شود نه مادر چیزی یادش می‌آید. همه زندگی‌شان در پایپی شیشه‌یی خلاصه شده. پایپ هنوز در دستش هست. در حیاط خانه چند کودک بازی می‌کنند، کارگرانی که منتظر مشتری هستند، زمین یخ‌زده و آب سیاهی آنجا جریان دارد، بچه‌ها روی آنها سر می‌خورند و می‌خندند.

یکی از مددکاران اجتماعی محله می‌گوید: «موردی داشتیم که برای ساکت کردن نوزاد چهارماهه خودش به او متادون می‌داده و در کنار نوزاد شیشه مصرف می‌کردند که بچه دچار حمله‌های شدیدی شده بود. هرکاری می‌کردیم که بچه را از مادر بگیریم و او را درمان کنیم قبول نمی‌کرد، بعدا که با او صحبت کردیم به ما گفت بچه پنج میلیون تومان مشتری داشته است و اگر آن را به ما تحویل می‌داد مشتری بچه از دست می‌رفته، اما به خاطر حال بد کودک مجبور شد و او را به ما داد.»
کودکان اجاره‌یی
مسعود، مددکار اجتماعی و بلد محله است، او مسوول شناسایی دروازه غار و لب خط است، خانه‌یی را نشان می‌دهد که یک سال پیش توسط موسسه‌یی خیریه کشف شد و تعداد زیادی بچه را از آنجا نجات می‌دهند، می‌گوید: «سال پیش بود فکر می‌کنم که این خانه را پیدا کردیم، حدود ۴۰ تا ۵۰ بچه در این خانه بودند که هرروز صبح عده‌یی می‌آمدند و آنها را اجاره می‌کردند و دوباره آخر شب آنها را برمی‌گرداندند.»گروه دیگری هستند که در بارداری متوجه می‌شوند که نمی‌توانند از بچه نگهداری کنند و به همین خاطر دنبال خریداری برای فرزند خود می‌روند، اینها امن‌ترین مکان را یا خانه‌هایشان می‌دانند یا بیمارستان …، این دانشجوی پزشکی که در این بیمارستان کار می‌کند می‌گوید: «در روز حدود سه تا چهار تا از این موارد در بیمارستان داریم، شاید خیلی از آنها در قبال فروش بچه خود اصلا پولی نگیرند و خیلی از آنها کودکان خود را رها می‌کنند و می‌روند.»
از طرح ضربتی تا فقر فرهنگی
در لب خط مردها تا آخر شب قمار می‌کنند و زن‌ها کار، فرهنگ زندگی‌شان عجیب است، کودکان آنها هم گاهی اوقات وارد این بازی‌ها می‌شوند و از همان سنین کودکی دست به همه کاری می‌زنند. یکی دیگر از مددکاران اجتماعی می‌گوید اینها از بچه‌ها هر استفاده‌یی می‌کنند و این همان فقر فرهنگی شدیدی است که در میان آنها وجود دارد، با برخورد و طرح‌های ضربتی اینها جمع‌آوری نمی‌شوند، صرفا باید از طریق تغییر خود این بچه‌ها نگذاریم نسل جدیدی از آنها تربیت شود. این گزارش حتی پایانی هم ندارد، پایانی نیست بر مشکلات کودکانی که ناخواسته به دنیا می‌آیند و نمی‌دانند که چه کسانی هستند، بچه‌هایی که هنوز بچگی نکرده پدر شده‌اند، مادر شده‌اند. اما نه می‌دانند خودشان از کجا آمده‌اند نه بچه‌شان به کجا می‌رود. اینجا لب خط است، دروازه غار، اینجا ته خط است برای بچه‌هایی که معامله می‌شوند تا مادرشان بگوید: «فروختمش و پول زندگی را به دست آوردم / چاره‌یی دیگر نداشتم اگر نمی‌فروختم چه کار می‌کردم؟ / نمی‌توانستم نگهش دارم، آدم در خماری هر کاری می‌کند/» وقتی پول خوبی پیشنهاد می‌کنند دیگر به من چه که بدانم کجا می‌رود.
فرشاد، پسری که برای چندرغاز هر روز خرگوش می‌شود
فرشاد ۱۵ سال بیشتر ندارد و روزی ۱۲ ساعت به شکل خرگوش درمی‌آید تا نظر مردم را به یک فروشگاه اسباب‌بازی و لوازم کودک جلب کند. او برای این که بتواند به خرج خانواده ۵ نفره‌شان کمک کند، مجبور است از ساعت ۸ صبح تا ۸ شب کار کند و در ماه ۳۰۰ هزارتومان مزد می‌گیرد. 
در ایران ماده ۷۹ قانون کار، اشتغال کودکان زیر ۱۵ سال را ممنوع دانسته است. این قانون همچنین برای کار کودکان ۱۵ تا ۱۸ ساله نیز شرایط خاصی پیش‌بینی کرده است، اما این قانون عملا نادیده گرفته می‌شود.

۱۳۹۱ اسفند ۱۵, سه‌شنبه

گزارش تصویری/ دختران حادثه دیده مدرسه شین‌آباد پیرانشهر در اصفهان

خدای مهربان(؟!) تو که قدرت دادن سلامتی (؟!) دوباره را داری، همون سلامت نخستین شان را ازشون نمی گرفتی!
 واقعا جای سپاسگزاری هم دارد این سلامتی(؟!!!)
برای سلامتی دوباره سیما، فریده، آرزو، نادیا و آمنه خدا را سپاسگزار هستید، برای مرگ سیلان یگانه و سارینا رسول زاده...؟؟؟

۱۳۹۰ دی ۴, یکشنبه

ازدواج پنج دختر زیر ۱۰ سال در هرمزگان!

الگو شان چه "کسی" است؟!!!
مدیرکل ثبت احوال هرمزگان از ازدواج پنج مورد دختر زیر ١٠ سال در استان هرمزگان خبر داد.

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) منطقه خلیج فارس، رضا غلامپور بمی افزود: پنج مورد ازدواج دختران زیر ١٠ سال در استان وجود داشته که سه مورد در شهرستان میناب، یک مورد در شهرستان بندرلنگه و یک مورد در شهرستان بندرعباس بوده است.
جای هیچگونه شگفتی نیست وقتی قوانین کشور بر اساس قوانین ١٤٠٠ سال پیش عربستان تنظیم شده!

۱۳۹۰ شهریور ۵, شنبه

یکی از کودکان بسیجی «غنچه‌های حاج‌موسايی» در راه پیمایی روز قدس

زهره عباسی در گفت‌وگو با خبرنگار ايثار و شهادت باشگاه خبری فارس «توانا» اظهار داشت: طی ٦ سال گذشته در طرحی كه از سوی پايگاه شهيد «حسين حاج‌موسايی» ناحيه مقاومت بسيج شهيد بهشتی ارائه شد، اقدام به ثبت‌نام نوزادان دختر در بسيج كرديم .
حاج‌موسايی» بيان داشت: اين پايگاه در طول ٦ سال اخير با ارائه كلاس‌های قرآنی، فرهنگی، تربيتی و نظامی به صورت ويژه، تاكنون ٢٣ كودك بسيجی را تربيت كرده است.
یکی از شیوه های تربیت اسلامی نوزادان: آشنا کردن کودکان از بدو تولد با شیوه های مختلف شکنجه و کشتار...

۱۳۹۰ مرداد ۳۱, دوشنبه

اختلاط نوآموزان دختر و پسر (کودکان ٥-٤ ساله) در کلاسهای پیش‌دبستانی ممنوع است

طبق دستورالعمل اجرایی دوره پیش‌دبستانی، اختلاط نوآموزان دختر و پسر در کلاسهای پیش‌دبستانی "ممنوع" بوده و فعالیت هفتگی آنها نیز پنج روز در هفته است.
به گزارش خبرگزاری مهر، بر اساس دستورالعمل اجرایی دوره پیش‌دبستانی، مدت فعالیت روزانه مراکز پیش‌دبستانی حداکثر ٥/٣ ساعت در روز و ٥ روز در هفته است؛ همچنین، کلاس‌‌های پیش‌دبستانی می‌تواند در نوبت صبح یا عصر (ترجیحاً نوبت صبح) با توجه به شرایط، نوع مرکز، نیاز و تقاضای والدین تشکیل شود و ساعت شروع فعالیت‌ها نیز در «نوبت صبح» ٨ الی ١١:٣٠ و در «نوبت عصر» ١٣ الی ١٦:٣٠ خواهد بود.
این دستورالعمل تأکید می‌کند: اختلاط نوآموزان دختر و پسر در کلاس‌های پیش‌دبستانی ممنوع است و فقط در مراکزی که تعداد نوآموزان به حد نصاب نرسد، این امر با کسب مجوز از آموزش و پرورش منطقه بلامانع است.
به گزارش مرکز اطلاع‌رسانی و روابط ‌عمومی وزارت آموزش و پرورش، این دستورالعمل می‌افزاید: در مراکز پیش‌دبستانی «مستقل» که تعداد نوآموزان ثبت‌نام شده کمتر از حد نصاب برای تفکیک دو گروه سنی «٤ سال تمام» و «٥ سال تمام» باشد، ثبت‌نام نوآموزان ٤ و ٥ ساله در یک کلاس با نظر آموزش و پرورش، مشروط بر رعایت اصل اجرای برنامه‌های آموزشی و پرورشی ویژه هر گروه سنی ‌بلامانع است.
قدم بعدی در راه هر بیشتر اسلامی کردن مملکت:
از سال آینده، دخترها باید از مادر زاده شوند و پسرها از شکم پدر باید بدنیا آیند!!!

۱۳۹۰ مرداد ۱۱, سه‌شنبه

دستگیری دختران و پسرانی که در بوستانهای پایتخت آب بازی میکردند

آب بازی ممنوع، خون پاشی آزاد!
رئیس پلیس پایتخت از برخورد قاطعانه با دختران و پسران جوانی که با انجام اعمال غیرمتعارف و خلاف شئون اسلامی نظم جامعه را برهم زده بودند خبر داد و گفت: تعدادی از این افراد عصر امروز دستگیر شدند.
یادم میاد وقتی ایران بودم، تابستان که شروع میشد مدام از دختر های دوستم که از ارامنه ایرانی هستند میپرسیدم چه روزی جشن آب پاشان است، تا صبح زود برم در خونه شون و دوستم یعنی مادر آنها را خیس کنم!
دوستم زنی جدی است و هر شوخی ای نمیشد باهاش کرد ولی وقتی روز آب پاشان خیسش میکردم از دستم عصبانی نمیشد و اگر هم میخواست عصبانی بشه یادش میانداختم که جشن خودشان هست و او هم میخندید!
روز جشن آب پاشان که میشد دختر و پسرهای محل با شلنگ آب، از توی خیابان داخل خانه شان را خیس خیس میکردند ولی کسی ناراحت نمیشد و به حساب جشن میگذاشتند!

البته سالهای آخرم در ایران کمیته و برادران بسیجی بهتر از خود ارامنه تاریخ این روز را میدانستند و از همان صبح زود در محله های ارامنه گشت میزدند تا مبادا کسی به کسی آب بپاشد!!!و از این طریق اسلام و انقلاب اسلامی شان را حفظ کنند!
وقتی عکس ها و خبر دستگیری دختران و پسران جوانی را به جرم آب بازی،آب پاشی و بر هم زدن نظم جامعه دیدم، به این فکر افتادم شاید این روز هم همان روز جشن آب پاشان بود...
البته که آب پاشیدن به یکدیگر خلاف شئون اسلام است. اسلام عیدهای مخصوص به خودش را دارد که گله گله گاو، گوسفند و شتر را سر ببرند و از تماس خون حیوانات با دست هایشان لذت ببرند!

عجیب است که بعد از ٣٢ سال حکومت اسلامی، تبلیغ و ترویج اسلام از طریق اعدام و شکنجه، بازداشت و اخراج، شلاق و تهدید هنوز نتوانستند مردم را از برگزاری مراسم شاد و صد البته غیرقانونی باز دارند! مردم ایران با وجود اینکه از عواقب سخت اعمالشان خبر دارند، باز هم به هر مناسبت و بهانه ای به خیابان ها میریزند تا به قوانین اسلامی این حکومت خونخوار دهن کجی کنند!
این خنده ها و شادی ها ضربه ای کاری بر جان و افکار پوسیده ی این ستمگران متحجر است...

جشن وارداوار (آب پاشان)این جشن از قدیمی‌ترین جشن‌های ارمنیان محسوب می‌شود که در میان ایرانیان به عید آب پاشی ارمنیان شهرت دارد. ارمنیان در این روز به یکدیگر آب می‌پاشیدند، کبوترپرانی می‌کردند و مسابقات ورزشی ترتیب می‌دادند. بیشتر محققانی که در زمینه اعیاد ارمنیان پیش از مسیحیت تحقیق می‌کنند، این جشن را مربوط به الههٔ آستغیگ و الههٔ آناهید می‌دانند. به موجب افسانه‌های ارمنی، آستغیگ، الههٔ زیبایی، باروری و حاصل‌خیزی بود و برگزاری این جشن در فصل تابستان به منظور طلب باران و برکت بوده است. جشن آب پاشی از جشن‌های خاص اقوام آریایی است و ارتباطی با دین خاصی ندارد ولی ارمنیان از سدهٔ چهارم میلادی پیرایه‌هایی مذهبی برای آن فراهم کردند. اکنون جشن وارداوار به عنوان یکی از اعیاد مسیحیت، نود و هشت روز پس از عید پاک، بین بیست و هشتم ماه ژوئن تا اول ماه اگوست برگزار می‌شود. این جشن در ایران از زمان مادها تا پایان دورهٔ صفوی برگزار می‌شد.

۱۳۹۰ تیر ۱۷, جمعه

یگانه دختر پنج ساله، کارگر ساختمان

جــرس: درحالیکه محمود احمدی نژاد و مقامات دولت وی، مکررا مدعی شده اند که "فقیر در کشور وجود ندارد" و ادعای بهبود وضعیت معیشتی مردم در تمامی رسانه های حامی دولت روزانه به چشم می خورد، منابع خبری در گزارشی پیرامون وضعیت فقر و نابسمانی اقتصادی جامعه، از کارگری ساختمانی پنج ساله گزارش داده اند، که به علت فقر مالی، روزانه هشت ساعت به همراه پدرش در ساختمان‌های در حال ساخت در نقش یک کارگر ساختمانی فعالیت می‌کند.
این درحالیست که سازمان بهزیستی در آخرین آمار خود، نزدیک به هفتصدهزار تا یک میلیون کودک کار برای ایران اعلام کرده است. ولی اداره‏ی آمار ایران گفته که ما نزدیک به دوونیم میلیون کودک کار، یعنی افراد زیر ۱۵ سال داریم که در ایران کار می‏کنند.
به گزارش دنیای اقتصاد، پدر این دختر بچه پنج ساله که «یگانه» نام دارد، می‌گوید: چون کسی را ندارم مجبورم دخترم را روزانه به سر ساختمان بیاورم که با توجه به اینکه زمان رفت و آمدم به شهر مامازن شش ساعت است به شدت دخترم خسته و اذیت می شود.
او می‌گوید: در مامازن یک اتاق اجاره کرده که ماهانه صد هزار تومان اجاره می‌دهد.
پدر یگانه می‌گوید: به دلیل اینكه یگانه را روزها سر ساختمان می‌آورم، او نیز پا به پای من كار می‌كند و فعالیت‌های سبكی همچون حمل‌ كیسه‌های مصالح ساختمانی را انجام می‌دهد. او می‌گوید: یگانه چند روز پیش به خاطر گرد و خاک ناشی از گچ و سیمان مریض شده و یک شب تمام تب کرده است.
این کارگر كوچك ساختمانی امیدوار است که مسوولان و شرکت‌های ساختمانی برای استخدام پدرش به عنوان یک سرایدار از خانواده‌اش حمایت مالی كنند.
متن زیرگفت‌وگو با این کودک پنج ساله است، دختری که اگر چه فقیر است، اما پدرش برای تربیت او نهایت تلاش خود را کرده است.
یگانه! چرا اینجا کار می‌کنی؟
پدرم مریض است و پول نداریم. من هر روز با او می‌آیم که در خانه تنها نباشم. پدرم پایش درد می‌کند هر وقت کیسه‌های سیمان را بلند می‌کند اذیت می‌شود و شب‌ها از شدت درد خوابش نمی‌برد. من زور ندارم، اما کمکش می‌کنم که کمتر اذیت شود.
خانه‌تان کجاست؟
خیلی دور است ما در خانه‌مان یخچال و تلویزیون و تلفن نداریم.
چرا پیش مادربزرگ یا خاله‌ات نمی‌روی؟
مادرم مرده است. تازه مادربزرگم هم مرده و خاله و عمه هم ندارم.
چه درخواستی از مسوولان داری؟
پدرم نمی‌تواند کار کند، اما اگر کار نکند پول نداریم. هیچ‌ کس کمکمان نمی‌کند. پدرم می‌گوید اگر سرایدار یک ساختمان شود زندگی‌مان خوب می‌شود.
چه کسی مسئول است؟
گفتنی است سازمان ملل متحد روز ۱۲ ژوئن (۲۲ خرداد) را روز مبارزه با کار کودک اعلام کرده بود، که به همین مناسبت، یکی از فعالان مدنی در این خصوص به دویچه وله گفته بود "واقعیت این است که طرف مقابلِ خیلی از خواسته‏های ما دولت است. یعنی یک سری امکاناتی که باید فراهم بشود، برای این‏که عملی باشد که هیچ کودکی کار نکند، نه تنها در ایران، در همه‏ جای دنیا، احتیاج به دخالت شدید دولت دارد. سه شرط بسیار بدیهی و ابتدایی آن هم عبارتند از آموزش اجباری رایگان، حق هویت و تأمین اجتماعی. یعنی هر انسانی تا ۱۸ سال، از حداقل‏های زندگی بهره‏مند باشد.
وقتی می‏گویم حق هویت، یعنی هر کودکی که در این جامعه دارد زندگی می‏کند و در حوزه‏ی قضایی این جامعه است، هویت داشته باشد. نپرسند که پدرت افغانی است یا ایرانی، نپرسند که ازدواج پدر و مادرت چطوری بوده و خیلی مسائل دیگر.
وقتی هم می‏گویم آموزش اجباری و رایگان، منظورم این است که واقعاً این‏طور باشد. نه این‏که در قانون اساسی آمده است "آموزش اجباری و رایگان"، ولی خود دولت اعلام می‏کند که مثلاً یک میلیون نفر از بچه‏ها، از تحصیل بازمانده هستند. خُب این چه آموزش اجباری و رایگانی است. می‏توانم این‏طور بگویم که شرایط مادی زندگی‏ای باید فراهم باشد که کودک مجبور نباشد کار کند…"

۱۳۸۹ اسفند ۷, شنبه

ز گهواره تا گور اعدام بجوی

اوج تربیت اسلامی!
همین روزها عکس دختر خامنه ای را هم به همین شیوه دست بچه هاشون میدهند! طرفداران اسلام ناب محمدی: بهر طرف که باد آید بادش میدهند...

۱۳۸۹ تیر ۵, شنبه

گزارشی تکان دهنده: جوانان در پارکها درس می خوانند یا...

گزارش تصویری/ جوانان در پارکها درس می خوانند یا ...برنامه ریزی و نظارت صحیح در حوزه فرهنگ و تربیت نسل آینده ساز از محورهای مهم مهندسی فرهنگی و تضمین آینده کشور است که متاسفانه علیرغم تاکیدات مکرر رهبر معظم انقلاب مورد توجه بایسته مسئولان ذیربط قرار نگرفته است....
عکس های زیر گزارشی است
"تکان دهنده" تا دریابیم در سایه همین غفلت ها ، "بلاهایی خانمانسوز" هرروزه و در شکل ها و حتی مکان های عمومی فرزندان کشورمان را به "ورطه سقوط می کشاند". به امید اینکه شاید هم مسئولان و هم خانواده ها بهتر به وظایف خود بیندیشند و قدمی بردارند و ...
اولین بلای خانمان سوز: بفاصله ی صد متری دختران نشستن و گاهی، نگاهی انداختن!

بلای خانمان سوز دوم: کمی موزیک بعنوان زنگ تفریح!

بلای خانمان سوز سوم: سیگار کشیدن هنگام درس خواندن!

بلای خانمان سوز چهارم: به مادر یا دوستی زنگ زدن

بلای خانمان سوز پنجم: بعنوان زنگ تفریح کمی ورق بازی کردن!

بلای خانمان سوز ششم: خنک کردن خویش با اب سرد!

خانمان سوز ترین بلا: درس خواندن!

عکسهای تکان دهنده ای از: اشرف طباطبایی