۱۳۹۳ خرداد ۳, شنبه

گرامی داشت سالروز تولد مجید توکلی

جواد علیخانی، فعال دانشجویی و زندانی سیاسی سابق در یادداشتی به مناسبت سالروز تولد مجید توکلی نوشته است: سکوت، پر ابهام‌ترین سرود زندگی، مرگ را در حنجره طنین انداز است.

به گزارش کلمه، روز گذشته جمعی از فعالان مدنی و دانشجویی با حضور در منزل مجید توکلی، فعال دانشجویی محبوس در زندان رجایی شهر سالروز تولد وی را گرامی داشتند.

مجید توکلی، دانشجوی رشته مهندسی کشتی سازی وعضو سابق شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی امیرکبیر، در ۱۶ آذر ۸۸ پس از سخنرانی در جمع دانشجویان این دانشگاه در مراسم سالگرد روز دانشجو، در حالیکه قصد خروج از درب دانشگاه را داشت، همراه با ضرب و شتم شدید ماموران امنیتی برای سومین بار بازداشت شد.
وی در دی ماه همان سال به اتهام “اجتماع و تبانی علیه نظام”، “تبلیغ علیه نظام”، “توهین به رهبری” و “توهین به ریاست جمهوری” در شعبه ١۵دادگاه انقلاب اسلامی به هشت سال حبس تعزیری، پنج سال محرومیت از فعالیت سیاسی و پنج سال ممنوعیت از خروج از کشور محکوم شد. او هم چنین در دادگاهی دیگر به ریاست قاضی مقیسه، به علت انتشار نامه از داخل زندان به مناسبت روز دانشجو، به اتهام “تبلیغ علیه نظام” به شش ماه زندان دیگر محکوم شد.
متن نوشته ی جواد علیخانی را با هم می خوانیم:

سلام؛ یار دبستانی من

برای دفاع از «انسان»، «آزادی» و تحکیم ارزش‌های بشری در جامعه ایرانی چه شجاعانه سکوت را در گلو شکستی و در معبد وحشت فریاد بر آوردی که: منم، حنجرهً زخمی نسلِ نواندیش؛ منم بغضِ سالیانِ سال نامردمی و فریب. منم من، خونین جگری که اکنون ندای سرخ به سرسبزی جنبش سبز در کنگره تمدنی کهن سر می‌دهد.

با من و همراه من؛ سال‌ها بود که دانشگاه، این یگانه قلعه آزادی، قفل سکوت بر در و مهر خموشی بر لب داشت. اکنون به حرمت چشم‌هایت و به غرور نامت قفل سکوت را شکست و فریاد برآورد که:

«ما زنده به آنیم که آرام نگیریم….. موجیم که آسودگی ما عدم ماست»

هنوز فریاد تو در جایِ جای دانشگاه به گوش می‌رسد و دانشجویان هم قبیله تو بر قبلهِ چشم تو، سرود عشق و آزادی می‌سرایند و بی‌تاب سراغ تو را می‌گیرند.

بغض گلو و آه من؛ جمعی آلوده خواب که مفهوم نام تو را نمی‌دانستند، دون مایگی را به حد اعلاء رساندند و گمان بردند با پیاپی به زندان افکندنت می‌توانند فریاد رسایِ آزادیخواهی وحق طلبی‌ات را خاموش کنند؛ اما زهی خیال باطل، دست آنان از ارتفاع پست جاه طلبی و تزویر و خشونت به قبله بلند فروتنی و صداقت و انسان دوستی و آزادیخواهی‌ات نمی‌رسد.

مرهم زخم‌های کهنه جنبش دانشجویی؛ درست در زمانه‌ای که از «زبان از لب می‌ترسید و در هنگامه‌ای که قلم از کاغذ شک داشت، ما نام تو را در دل چون نقشی بر یاقوت، می‌کندیم» و صبوری هستی بخش و استقامت مثال زدنی‌ات را مشق زندگی کردیم و ماندیم تا به آیندگان بگوییم که آسمان نیز حسرت زایش ستارگانی چون تو را در دل می‌پروراند و ایمانت به آزادی و هم آغوشی‌ات با آفتاب را به نظاره نشسته است.

یقین دارم که بدین امر نیک آگاهی که این آزادی ستیزان با تقلایی بیهوده در هجوم حادثه‌ها در بستر تاریخ جان می‌دهند و زیر گام‌های استوار آزادیخواهی‌ات مچاله و محو می‌شوند بی‌آنکه نصیبی ببرند.

وای بر شهری که در آن مزد مردان درست……. از حکومت غیر حبس و کشتن و تبعید نیست.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر