۱۳۹۳ خرداد ۸, پنجشنبه

رقصی که محمد نوری زاد مراجع تقلید را به دیدن آن دعوت کرد

رقص و موسیقی و مرجعیت (بیایید برقصیم و شاد باشیم) – سخنی با مراجع
این فیلم را ببیند و به ما بگویید: طبق فتوای خودتان، تقاصِ فروفشردن مردم ایران در افسردگی و اندوه چیست؟ و چه کسانی باید پاسخگوی قساوتی شوند که روح شادمانی را در درون مردم ایران بخاک انداختند و بجایش اندوه خواری را تحکم فرمودند.
پیش از انقلاب سال پنجاه و هفت، مردم ایران در کنار سفره ای از “اختیار” نشسته بودند و هرکس به هرچه که متمایل بود، دست می برد. یکی به مسجد می رفت و یکی به مجلس رقص. یکی به سینما می رفت و یکی به مجلس عزا. یکی باحجاب بود و یکی بی حجاب. یکی قرمز می پوشید و دیگری سیاه. یکی ریش می گذاشت و دیگری می تراشید. یکی با سرانگشتانش دانه های تسبیح را جابجا می کرد و ذکر می گفت و یکی هم شادمانی می پراکند و بشکن می زد. یکی پای می کوفت و می رقصید و یکی به خلوت خود فرومی شد و مناجات می کرد. نه مسلمانِ محل از این که همسایه اش کمونیست و خدانشناس و کافر است رنج می برد و نه خانم های باحجاب از بی حجابان در زحمت بودند. خدا، هم در مهدیه در دسترس بود و هم در حسینیه ی ارشاد و هم در کلیسا و کنیسه و آتشگاه. هم پیراهن های بدون یقه ی آخوندی رایج بود و هم پیراهن های یقه دار کراوات بسته. و خدا در این میان، هم به خانه ی اشقیا سر می زد و هم به خانه ی اتقیا. خلاصه موسی به دین خود بود و عیسی به دین خود. و بقول قرآن: لکم دینکم ولی دین!
در شهرها و روستاها، عروسی ای اگر در می گرفت، کوچک و بزرگ به پایکوبی روی می بردند و بی آنکه از پله های چیزی به اسم مفسده بالا بروند، می رقصیدند. تک به تک. چند به چند. و نشان می دادند که شادمانند. انقلاب اسلامی که آمد، نخستین چیزی را که ذبح فرمود، لبخند بود.
و بعد: موسیقی و رقص را. با برآمدن انقلاب اسلامی، سازها و سرناها و دهل ها بسرعت از خانه ها و کوچه ها و شهرها و روستاها به دخمه ها و پستوها کوچیدند و انگ آلات کفر بر تک تکشان نشست. و رقص های ساده و صمیمی و پاک، از ساحت شهرها و بویژه روستاها پرکشیدند و رفتند. آلات موسیقی به ابزار شیطان و نکبت جهنمیان تحکم شد، و رقص، جرثومه ای شد که تماشایش نیز کفاره داشت.
نتیجه این شد که هم موسیقی و هم رقص به زیرزمین ها و مکانهای دور از چشم خزیدند و حریمی نیز در چند و چون خود نشناختند. در این آشوب، هم موسیقی خسارت دید، هم رقص، و هم لبخند. پرنده ی شادمانی از آشیانه ی دل و آسمانِ جمالِ مبارکِ مردم ایران پرزد و رفت. و هیولای افسردگی بجای آن نشست. و خیلی زود مردم ما، به یکی از ناشادترین و غمزده ترین مردمان جهان تغییر چهره دادند. که البته در این میان، نقش طبل ها و سنج ها و علم ها و کتل ها و نوحه های سوزناک و مرثیه خوانیِ جماعتی که پول می گرفتند و اندوه می سرودند، و نقش صدا وسیمایی که جانب همین اندوه سازان را گرفت و همزمان به “ملی” بودنش خندید، و البته نقش مرجعیتِ فرصت یافته ی شیعه که محرم و صفر را برکشیدند و نوروز و اعیاد ملی را فروکوفتند، انکارناپذیر است. این نیز بگویم که من کور باشم اگر بر افراط و مفسده ی هرکاری، چه موسیقی و رقص باشد و چه ریاکاری در میان مدعیان مذهبی تأیید ورزم. مگر نخوانده و نشنیده ایم که مفسده، اتفاقاً اگر در میان علمای دینی جلوه کند، عالمگیر خواهد شد. که: اذا فسد العالِم، لفسد العالَم!
این فیلم و موسیقی شورانگیزش، از اغلب کشورهای جهان سراغ می دهد الا مردمان غمزده ی ایران. این فیلم را ببیند و به ما بگویید: طبق فتوای خودتان، تقاصِ فروفشردن مردم ایران در افسردگی و اندوه چیست؟ و چه کسانی باید پاسخگوی قساوتی شوند که روح شادمانی را در درون مردم ایران بخاک انداختند و بجایش اندوه خواری را تحکم فرمودند. کاش مراجع ما به خیلی از کارها، کاری نمی داشتند. 
 این فیلم را تماشا کنید. حتماً!
این فیلم را محمد نوریزاد در تاریخ بیست و هشتم دیماه سال نود و یک در تارنمایش گذاشته بود. دو سال بعد جوانان ایرانی هم تصمیم گرفتند با وجود همه ی محدودیت ها و ممنوعیت ها٬ تهدید ها و مجازات های شاد بودن٬ شادمان برقصند که نتیجه آن بازداشت این جوانان و وادار کردن آنها به اعتراف تلویزیونی، البته با استفاده از شیوه های مختص به اسلام ناب محمدی شد!!!

ولی از قرار «هپی» بودن همچنان ادامه دارد...هر چند که شک دارم این ویدیو در ایران ساخته شده باشه...

به کوری چشم تمامی مرتجعین و مسلمانان همیشه عزادار٬  ۲۴ ساعت با فارل ویلیامز، شاد برقصید!!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر