تو قامت بلند تمنایی ای درخت
این هم دو مطلب از درخت و درختکاری برگرفته شده از تارنمای درویش، البته قبل از فیلتر شدن وبلاگش!
اگر وبلاگش را فیلتر نکرده بودند... صحبت ها داشت برایمان، از درخت و درخت کاری و...کشتار درختان!
قصهی سرو سیمین خجیر!
حدودای یک بعدازظهر روز یکشنبه – ۳ آبان ۱۳۸۸ – بود که این درخت اسرارآمیز را دقیقاً در جایی که نباید باشد و بروید، دیدم و به راننده – آقای ذوالفقاری – گفتم که بایستد …
دور تا دور این نهال نوپای سرو سیمین سنگچین شده بود و در درون آن هم یک بطری خالی یک و نیم لیتری به چشم میخورد. انگار فرد یا افرادی آن را تیمار کرده و کود و آب میدهند تا در سختترین شرایط ممکن به حیات خود ادامه دهد و خشک نشود.
ما (من و پژمان رودگرمی و آقای ذوالفقاری) نیز چنین کرده و ظرف آب موجود در خودرو را به پایش ریختیم.
خیلی دوست دارم بدانم که انگیزهی آن هموطنی که این سرو سیمین را در کنار آسفالت بی روح محور خجیر به پارچین کاشته و تیمار میکند، چیست؟ دکتر رودگرمی هم که در همان حوالی کار میکند، ماجرا را نمیدانست و البته قول داد که در این باره تحقیق کند.
شاید آنجا یادآور مکانی مقدس یا خاطرهای فراموش نشدنی برای اوست و البته شاید هم آن درخت اتفاقی آنجا سبز شده است…
هر چه که هست، برای همهی انسانهایی که از کنار این درخت عبور کرده و آبش دادهاند و میدهند، آرزوی سبزترین زندگی را دارم. همان «زندگی» نابی که به سالهای عمرشان میافزایند و نه مثل اغلب ما که صرفاً سالهای عمر را به «زندگی» میافزاییم. آنها زندگی کردن را آموختهاند و ما زندگی ساختن را.
باشد که همهی ما یاد بگیریم که زندگی کردن برتر از زندگی ساختن است و هر لحظه زندگی میتواند یک موقعیت ناب و ناهمتا باشد.
این هم دو مطلب از درخت و درختکاری برگرفته شده از تارنمای درویش، البته قبل از فیلتر شدن وبلاگش!
اگر وبلاگش را فیلتر نکرده بودند... صحبت ها داشت برایمان، از درخت و درخت کاری و...کشتار درختان!
قصهی سرو سیمین خجیر!
حدودای یک بعدازظهر روز یکشنبه – ۳ آبان ۱۳۸۸ – بود که این درخت اسرارآمیز را دقیقاً در جایی که نباید باشد و بروید، دیدم و به راننده – آقای ذوالفقاری – گفتم که بایستد …
دور تا دور این نهال نوپای سرو سیمین سنگچین شده بود و در درون آن هم یک بطری خالی یک و نیم لیتری به چشم میخورد. انگار فرد یا افرادی آن را تیمار کرده و کود و آب میدهند تا در سختترین شرایط ممکن به حیات خود ادامه دهد و خشک نشود.
ما (من و پژمان رودگرمی و آقای ذوالفقاری) نیز چنین کرده و ظرف آب موجود در خودرو را به پایش ریختیم.
خیلی دوست دارم بدانم که انگیزهی آن هموطنی که این سرو سیمین را در کنار آسفالت بی روح محور خجیر به پارچین کاشته و تیمار میکند، چیست؟ دکتر رودگرمی هم که در همان حوالی کار میکند، ماجرا را نمیدانست و البته قول داد که در این باره تحقیق کند.
شاید آنجا یادآور مکانی مقدس یا خاطرهای فراموش نشدنی برای اوست و البته شاید هم آن درخت اتفاقی آنجا سبز شده است…
هر چه که هست، برای همهی انسانهایی که از کنار این درخت عبور کرده و آبش دادهاند و میدهند، آرزوی سبزترین زندگی را دارم. همان «زندگی» نابی که به سالهای عمرشان میافزایند و نه مثل اغلب ما که صرفاً سالهای عمر را به «زندگی» میافزاییم. آنها زندگی کردن را آموختهاند و ما زندگی ساختن را.
باشد که همهی ما یاد بگیریم که زندگی کردن برتر از زندگی ساختن است و هر لحظه زندگی میتواند یک موقعیت ناب و ناهمتا باشد.
در بین راه بروجن و شهرکرد، در جایی که مشهور است به بام ایران، چند درخت زبانگنجشک (ون) در کنار جاده کاشته شده است؛ آن درختها دقیقاً مرز تقسیمات سیاسی بین دو شهرستان بروجن و شهرکرد را مشخص میکنند.
شش سال از کاشته شدن آن درختها، توسط یکی از هموطنان عزیزم در دیار چهارمحال بختیاری میگذرد و او هر گاه که از این جاده عبور میکند، به آن درختان آب میدهد … این بار که به اتفاق هومان خاکپور، دیدهبان عزیز طبیعت بختیاری در ۱۶ اسفند ۸۸ از کنار آن درختها عبور کردم، متوجه شدم که یک پرنده – احتمالاً از اهالی تنگصیاد – بر روی شاخههای یکی از درختان لانهای زیبا برپا داشته و بدینترتیب، روی زیبا را دو برابر کرده است! نکرده است؟
امّا قصهی آن درختان ون هنوز تمام نشده … هومان میگوید: آن همکار عزیز از اول فروردین امسال به افتخار بازنشستگی نایل آمده و دیگر مانند سابق برای رسیدن به محل کارش در شهرکرد، در این مسیر تردد نخواهد کرد و بیم آن دارد که درختان در اثر بیآبی خشک شوند.
برای همین، هومان به او قول داده که راهش را ادامه دهد و نهضت آبیاری درختان ون را تا زمانی که بازنشسته نشده است، با کمک دیگر همکاران اداره کل منابع طبیعی استان که در بروجن ساکن هستند، پی بگیرد …
خواستم بگویم: دست مریزاد هومان عزیزو دست مریزاد به آن هموطنی که دلش با درختان استو دست مریزاد به آنانی که وقتی از کنار درختی در جادهای عبور میکنند، او را سیراب میسازند …
پس لطفاً همیشه با خود در سفر، آب به همراه داشته باشید! شاید شما هم بتوانید روی زیبا را دوبرابر کنید و نغمهای شورانگیز بر نغمههای دلربای هستی بیافزایید …
به قول خالق پیامبر:فقط وقتی از رود خموشی مینوشید، به راستی نغمهسرا هستید.
تو قامت بلند تمنایی ای درخت
همواره خفته است در آغوشت آسمان
بالایی ای درخت
دستت پر از ستاره و چشمت پر از بهار
زیبایی ای درخت
وقتی که بادها
در برگهای درهم تو لانه می کنند
وقتی که بادها
گیسوی سبزفام تو را شانه می کنند
غوغایی ای درخت
وقتی که چنگ وحشی باران گشوده است
در بزم سرد او
خنیاگر غمین خوش آوایی ای درخت
در زیر پای تو
اینجا شب است و شب زدگانی که چشمشان
صبحی ندیده است
تو روز را کجا
خورشید را کجا
در دشت دیده غرق تماشایی ای درخت
چون با هزار رشته تو با جان خاکیان
پیوند می کنی
پروا مکن ز رعد
پروا مکن ز برق که بر جایی ای درخت
سر برکش ای رمیده که همچون امید ما
با مایی ای یگانه و تنها یی ای درخت
سیاوش کسرایی
سیاوش کسرایی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر