ما نگران سه زن هستیم؛ پخشان عزیزی، وریشه مرادی و شریفه محمدی.
نه فقط از سر همدردی، بلکه از عمق درکی مشترک از خشونتی که همزمان هم زنانه است، هم سیاسی است، و هم ساختاری. این زنها نه صرفا متهم، ونه حتی قربانی بلکه در مقابل یک نظم مردسالار و زنستیز که تن زن را همیشه اولین میدان سرکوب میداند، مانند سرو ایستادهاند.
اتهاماتشان، واهیست؛ اما سایه اعدام، واقعیست، و ما خوب میدانیم که در این نظام، «اتهام واهی» اغلب برای نابودیِ کامل یک زندگی کفایت میکند.
سکوت، در برابر چنین خشونتی، همدستی با خشونتگر است. هر روزی که میگذرد، اضطراب ما برای سرنوشت این زنان، شکل فشردهتری از وحشتی ست که سالهاست بر تنها، زبانها و زندگیمان تحمیل شده. ما از پیش با این خشونتها و قتلها آشناییم، خشونت و قتلهایی که در لفافهٔ قانون، عدالت را به ابزاری برای حذف بدل کردهاند.
نامشان را بلند بگوییم پیش از آنکه دوباره، دیر شود.