۱۳۹۰ مرداد ۴, سه‌شنبه

شکنجه بچه گربه توسط زوج چینی

دیروز فیلمی از شکنجه یک بچه گربه در اینترنت نمایش داده شده که خشم و نفرت و انزجار مردم چین و جهانیان را برانگیخت.
این فیلم ٤ دقیقه و نیمی زنی از اهالی پکن را نشان میدهد که در کنار گودال آب گل آلودی چمباتمه نشسته بچه گربه ای را از دمش میکشد و سرش را درون حوضچه آب گل آلودی فرو میبرد و باز از آب بیرون میکشد و این کار را بار ها و بار ها انجام میدهد.
هر بار که بچه گربه موفق به فرار میشود دوباره او را میگیرد و به داخل حوضچه گل آلود آب باران پرتاب میکند.

تا سرانجام بچه گربه موفق میشود خود را از دست او رها سازد و در این میان گربه بزرگتری که از قرار مادر بچه گربه است از راه میرسد و سعی میکند بچه اش را به دندان بگیرد ولی قبل از اینکه بتواند،زن بر پا می ایستد و گربه را میترساند و مانع او میشود.

در این میان مردی که دوست یا همسر زن است، بچه گربه را میگیرد و به سمت زن پرتاب میکند. و زن شکنجه بچه گربه را از سر میگیرد.
آزار و شکنجه این بچه گربه نیمساعت تمام به درازا میکشد و گفته میشود سرانجام زن و مرد بچه گربه را درون زیرزمینی پرتاب میکنند و میروند...
هیچ کس از سرنوشت یا زنده بودن این بچه گربه اطلاعی ندارد و در عرض این دو روزی که از ماجرا میگذرد، دیگر کسی او را ندیده.
من که دلم طاقت نمیاره این فیلم را ببینم ولی در اینجا میتوانید فیلم را تماشا کنید

چرا آن بیشرف بزدلی که این فیلم را گرفته بجای دوربین بازی به کمک آن بچه گربه نرفته؟
حالا اجازه دارم برای این پست فطرت های بی همه چیز، هم آن زن و مرد و هم آن بی شرفی که بجای کمک دوربین بازی میکرد، آرزوی مرگی دردناک داشته باشم؟ یا این گونه آرزوها بدور از انسانیت است و درست نیست و باید به این گونه افراد آموزش داد!!!
فکر میکنید اصولا به چنین موجود بیمار، نفرت انگیز و سادیستی میشود انسانیت! آموزش داد؟ و او را به و مقام والای انسانیت رسانید؟!

بنطر من باید برای اینگونه افراد یک شهر جداگانه درست کرد و همه را در آنجا رها کرد و آزاد گذاشت تا با کشتن یکدیگر هم به لذتی که میخواهند برسند، هم حیوانات در امان خواهند بود و هم افرادی مانند مرا بیش از این با افکار جنون آمیز در گیر نمیکنند.

بعضی بر این نظر هستند که این راهش نیست و با خشونت چیزی حل نمیشود. تا ما بخواهیم با آموزش و مهربانی این اهریمن صفتان را به راه انسانیت بیاوریم که نخواهند آمد، هزارن هزار حیوان به فجیع ترین شکلی کشته خواهند شد. من که فکر میکنم جامعه انسانی به چنین موجودات سنگدلی احتیاجی ندارد و هر چه از تعداد این خبیثان بی ارزش کمتر شود، دنیای ما آرامتر و زیبا تر و انسانی تر خواهد شد.


همانگونه که سعدی شیرازی می فرماید:

پر تو نیکان نگیرد هر که بنیادش بدست

تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبدست
باب اول در سیرت پادشاهان:
طایفه دزدان عرب بر سر کوهی نشسته بودند و منفذ کاروان بسته و رعیت بلدان از مکاید ایشان مرعوب و لشکر سلطان مغلوب به حکم آنکه ملاذی منیع از قلّه کوهی گرفته بودند و ملجأ و مأوای خود ساخته مدبران ممالک آن طرف در دفع مضرّت ایشان مشاورت همی‌کردند که اگر این طایفه هم برین نسق روزگاری مداومت نمایند مقاومت ممتنع گردد.

درختی که اکنون گرفتست پای

به نیروی شخصی برآید ز جای

و گر همچنان روزگاری هلی

به گردونش از بیخ بر نگسلی

سر چشمه شاید گرفتن به بیل

چو پر شد نشاید گذشتن به پیل

سخن بر این مقرر شد که یکی به تجسس ایشان بر گماشتند و فرصت نگاه می‌داشتند تا وقتی که بر سر قومی رانده بودند و مقام خالی مانده تنی چند مردان واقع دیده جنگ آزموده را بفرستادند تا در شعب جبل پنهان شدند شبانگاهی که دزدان باز آمدند سفر کرده و غارت آورده سلاح از تن بگشادند و رخت و غنیمت بنهادند نخستین دشمنی که بر سر ایشان تاختن آورد خواب بود چندان که پاسی از شب در گذشت

قرص خورشید در سیاهی شد

یونس اندر دهان ماهی شد

مردان دلاور از کمین به در جستند و دست یکان یکان بر کتف بستند و بامدادان به درگاه ملک حاضر آوردند همه را به کشتن اشارت فرمود اتفاقاً در آن میان جوانی بد میوه عنفوان شبابش نو رسیده و سبزه گلستان عذارش نو دمیده یکی از وزرا پای تخت ملک را بوسه داد و روی شفاعت بر زمین نهاد و گفت این پسر هنوز از باغ زندگانی بر نخورده و از زیعانجوانی تمتع نیافته توقّع به کرم و اخلاق خداوندیست که ببخشیدن خون او بر بنده منت نهد ملک روی از این سخن در هم کشید و موافق رای بلندش نیامد و گفت
پر تو نیکان نگیرد هر که بنیادش بدست

تربیت نااهل را چون گردکان بر گنبدست

نسل فساد اینان منقطع کردن اولی تر است و بیخ تبار ایشان بر آوردن که آتش نشاندن و اخگر گذاشتن و افعی کشتن و بچه نگه داشتن کار خردمندان نیست

ابر اگر آب زندگی بارد

هرگز از شاخ بید بر نخوری

با فرومایه روزگار مبر

کز نی بوریا شکر نخوری
وزیر این سخن بشنید طوعاً و کرهاً بپسندید و بر حسن رای ملک آفرین خواند و گفت آنچه خداوند دام ملکه فرمود عین حقیقت است که اگر در صحبت آن بدان تربیت یافتی طبیعت ایشان گرفتی و یکی از ایشان شدی امّا بنده امیدوارست که در صحبت صالحان تربیت پذیرد و خوی خردمندان گیرد که هنوز طفل است و سیرت بغی و عناد در نهاد او متمکن نشده و در خبرست کلُّ مولود یولدُ علی الفطرةِ فَاَبواهُ یهوّدانَه وَ یُنصرانه و یُمجّسانِه

با بدان یار گشت همسر لوط

خاندان نبوّتش گم شد

سگ اصحاب کهف روزی چند

پی نیکان گرفت و مردم شد

این بگفت و طایفه ای از ندمای ملک با وی به شفاعت یار شدند تا ملک از سر خون او در گذشت و گفت بخشیدم اگر چه مصلحت ندیدم

دانی که چه گفت زال با رستم گرد

دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد

دیدیم بسی که آب سرچشمه خرد

چون بیشتر آمد شتر و بار ببرد

فی الجمله پسر را به ناز و نعمت بر آوردند و استادان به تربیت او نصب کردند تا حسن خطاب و ردّ جواب و آداب خدمت ملوکش در آموختند و در نظر همگان پسندیده آمد باری وزیر از شمایل او در حضرت ملک شمّه ای می‌گفت که تربیت عاقلان در او اثر کرده است و جهل قدیم از جبلت او به در برده ملک را تبسم آمد و گفت.
عاقبت گرگ زاده گرگ شود

گرچه با آدمی بزرگ شود
سالی دو برین بر آمد طایفه اوباش محلت بدو پیوستند و عقد موافقت بستند تا به وقت فرصت وزیر و هر دو پسرش را بکشت و نعمت بی قیاس برداشت و در مغاره دزدان به جای پدر بنشست و عاصی شد. ملک دست تحسّر به دندان گزیدن گرفت و گفت

شمشیر نیک از آهن بد چون کند کسی

ناکس به تربیت نشود ای حکیم کس

باران که در لطافت طبعش خلاف نیست

در باغ لاله روید و در شوره بوم خس

زمین شوره سنبل بر نیارد

درو تخم و عمل ضایع مگردان

نکویی با بدان کردن چنان است

که بد کردن به جای نیک مردان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر