۱۳۹۹ شهریور ۱۴, جمعه

جهان شعورطلب می‌کند تو خواب طلب

چند روز پیش٬ مسیح علینژاد در تارنمایش تصویری از مرضیه ابراهیمی قربانی اسید پاشی در اصفهان گذاشت و طبق معمول صفحه پر شد از دیدگاه ها و اظهار نظرهای مردم
جناب اشکان صیادی با خودش گفت بد نیست منم یه اظهار فضله ای بکنم! ایشان نوشتند:« لطفن تصاویر گرافیک و خشن پخش نکنید!» هر چند که بنده بیشتر محو زیبایی نیمه ای که «گرافیک و خشن!» نبود شده بودم٬ از خودم پرسیدم منظور جناب اشکان خان زیبا پسند چیست؟ 
یعنی مرضیه و دیگر قربانیان اسید پاشی در ایران بخاطر صورت سوخته شان پا از
 خونه بیرون نزارند چون ممکنه باعث ترس و چندش اشکان خان و امثال او شوند؟! البته خانم علینژاد دو روز بعد این دیدگاه رو حذف کرد
چرا؟ این تصویر گرافیکی و خشن نبود که مانند فیسبوک بنده پس از دو ماه بسته شود! خانم علینژاد هم پشتش خوب از این بابت گرم و محکمه! در این دیدگاه دشنام و ناسزایی بکار نبرده شده بود. یک پاسخ ساده مانند این هوادار پر و پا قرص شان بسنده بود 
 نمیدونم شاید هم بخاطر علاقه شدیدشان به «آزادی های یواشکی بیان» است یا نگران همسر مرضیه هستن که مبادا فکر کند جدی جدی مرضیه چهره گرافیک و خشنی داره 
 اما بدبختی و عقب ماندگی ایرانیان تنها به افرادی مانند اشکان صیادی محدود نمی شود. الهام روستایی نوشته: چشمان قشنگ و صورت زیبای این دختر داغ گذاشت به دلم. خداوندا اگر هستی خودت بدترین نوع جزاتو بده به دستانی که این وحشی‌گری رو کرد، به عقیده ای که این آتش رو بپا کرد، به کسانی که دستور این بی شرمی رو داد
الهام گرامی٬ همانگونه که خودتان هم در مورد وجود خدا تردید دارید٬ خدایی در کار نبوده و نیست! این خدای قادر و توانا و مهربان بجای اینکه جزای جنایتکاران حکومت اسلامی را بدهد  چهل یکسال است که تمام تلاشش برای پر کردن جیب  و شکم یه مشت آخوند دزد و جنایتکار است و«بدترین نوع جزاشو» به مردم بیچاره و بدبخت ایران داده! هر وقت شعور انسانها، به آن اندازه رسید و دریافتن که  خدایی در کار نیست و ترس و هراس خود را از این خدای ساختگی کنار گذاشتند وخود آستین همت بالا زدنند آنروز٬ می توان امیدی به ایرانی آزاد و آباد داشت  
یا این یکی که بد نبود پیش از فرستادن نظرش یه نگاهی به نوشته اش می انداخت!« خداوندا کمک کن به دشکستگان ای خدای حق و حقیقت ای خدای زنده تو با نیکویی زمین را آفریدی و بنی آدم مثل همیشه سرکشند و سلامتی جوان زیبایی را نابود» اما بشنوید از این خدای حق و حقیقت 
از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
هابیل و قابیل'، یا هابیل و قائن در دین‌های ابراهیمی نام دو پسر آدم و حوا هستند. بر اساس این دین‌ها، این دو برادر هدایا و قربانی‌هایی به خداوند تقدیم می‌کنند که هدیهٔ هابیل پذیرفته می‌شود ولی هدیهٔ قائِن(قابیل) رد می‌شود. در نتیجهٔ این حادثه قابیل به هابیل حسادت می‌ورزد تا آنجا که یک روز او را از روی حسادت با ضربات متعدد سنگ میکشد. گفته میشود که هدیه آن ها حوری بوده یعنی دو دختر بهشتی 
هابیل و قابیل اولین جنگ بر سر بی عدالتی خدا را داشتند
بر اساس قرآن برادری که برادرش را کشته بود، پس از کشتن برادرش در دفن جسدش عاجز ماند. به همین خاطر خداوند کلاغی فرستاد تا با کندن زمین به او بیاموزد که چگونه باید برادرش را دفن کند! یعنی درواقع یادش می ده چگونه آثار جرمش را از بین ببرد
بر اساس تورات هابیل به گله‌داری و قابیل به کشاورزی پرداخت. پس از مدتی هرکدام هدیه‌ای به حضور خداوند آوردند که هدیهٔ هابیل چند راس از بهترین نخست زادگان گله و هدیهٔ قابیل بخشی از حاصل زمین خود بوده‌است. فقط هدیهٔ هابیل پذیرفته می‌شود و قابیل از این اتفاق ناراحت شده و از خشم سرش را زیر می‌اندازد
 مدتی بعد، روزی قابیل از برادرش می‌خواهد تا با او به صحرا برود و در صحرا ناگهان به هابیل حمله می‌کند و او را می‌کشد. به موجب این کار خداوند به قابیل می‌گوید که دیگر لعنت‌شده خواهی بود و هرچه در زمین بکاری دیگر زمین به تو محصولی نخواهد داد. بدین ترتیب قابیل از حضور خداوند بیرون می‌رود و در سمت شرقی عدن در سرزمین نود (به معنای سرگردانی) ساکن می‌گردد. از قرار خداوند مهربان از اون گوشتخواران قهار بوده! حالا چی میشد اگر این خدای مهربان بین دوتا برادر استثنا قائل نمیشد و گوسفند هابیل رو کباب میکرد و به نیش می کشید و محصول قابیل رو یواشکی میداد به یه «بنده خدای دیگه»؟ خانم محترم هنوزم سر حرف خودت: «ای خدای زنده تو با نیکویی زمین را  آفریدی» هستی؟


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر