فیلمی از واقعیتی بسیار تلخ از باغ (زندان) وحش تهران دیدم. شیر، سلطان جنگل در قفسی تنگ، سرد و خالی که مشغول دندان زدن به کله ی بزی بود و آن دیگر از سر دلتنگی و ملالت ناخن به دیوار سخت میکشید. همین!
با خود فکر کردم که چرا این "آقایان" پول پرست به فکر منبع درآمد بهتری نیستند؟ با زجر دادن چند حیوان در قفسی تنگ مگر چه مقدار عایدشان میشود؟ گیریم روزانه چند نفری هم به این "باغ" گذرشان بیافتد و از سر تفریح سنگی یا پس مانده سیبی به طرف این حیوانات در بند بیاندازند و به درد انها بخندند، این شد درآمد حلال اسلامی؟
در فصل جفت گیری شیر های نر را جدا از شیرهای ماده نگه میدارند تا مبادا توله شیری بدنیا بیاید و کله بز بیشتری خرجشان کنند. هر چند همان بهتر که اسیری به اسرای زندان وحش تهران اضافه نشود.
ولی آخر حیوانات هم نیازی دارند، حیوانات هم احساس و عاطفه دارند. میترسند، دوست میدارند، کینه میورزند، درد میکشند و علاقه شدید به فرزندانشان دارند.از آزادی لذت میبرند و بازی کردن را دوست دارند، احساس خوشبختی و بدبختی میکنند و...
شیر های غمگین ما

محل زندگی گرگها در اینجا


به امید آزادی همه آزادگان در بند و همه حیوانات اسیر در قفس های سرد آهنین.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر