بخشی از
ما به شما مشکوکیم آقا ( نامهی سی و چهارم محمد نوریزاد به رهبر)
یک: چندی پیش بانویی حدوداً چهل و پنج ساله که درسخوانده و سرزباندار و خارج رفته و سرد و گرم چشیده بود و زنبیل چرخدار پُراز میوهای را از پی میکشید و سرتا بپا صورتی پوشیده بود، به همراه شوی عصا بدستش آمد و رخ به رخِ من ایستاد و اخم طلبکارانهای به صورت دواند و بی مقدمه و بی سلام و علیک به من گفت: ما به شما مشکوکیم آقا! شوی عصا بدستش او را به آرامش خواند اما توپ این بانو پُر بود و باید به یک جایی و به یک نفر شلیک میکرد. به احترامِ اخمِ صورتش، سر فرو بردم و لحظهای دیگر سر برآوردم و تبسم صورتم را تقدیمش کردم و گفتم: حق دارید بانو. و گفتم: حالا من چه باید بکنم برای این شکِ مقدس شما؟ عصبی تر از سابق گفت: دست از سرِ این مردم بردارید آقا و بیش از این فریبشان ندهید. و شلیک از پیِ شلیک!
متبسمانه پرسیدم: در کدام نوشتهی من نشانهای از فریب دیدهاید و از کدام سخن من نرمهای از فریب شنیدهاید؟ بانوی صورتی پوش بی آنکه بخود زحمت بدهد و پاسخکی برای پرسش من پیدا کند، به شویش نگاه کرد. که یعنی برویم. دستهی زنبیل چرخدارش را کشید و رفت و همینجور که می رفت و دور میشد با یکی که حتماً شویش نبود صحبت میکرد و با حرارت دست دیگرش را تکان میداد و من تک و توک کلمههایی مثل زندان و چرا و مرتیکه و فکر کرده ما خریم را از لابلای عتابِ یکسویهاش می شنیدم.
دوازدهم اردیبهشت نود و پنج – تهران
قسمتی از جنایتی که در زندان ها روا میدارند را از زبان محمد نوریزاد بشنوید
عزیز قاسمزاده، فعال صنفی معلمان، در حضور جمعی از فعالان مدنی به مناسبت زادروز محمد نوریزاد، زندانی سیاسی و آزادی موقت(مرخصی درمانی) نرگس محمدی، برنده جایزه صلح نوبل، تصنیف «بیهمزبان» محمدرضا شجریان را اجرا کرد.
معلومه قطعی برق هم نیست و کولر گازی چنان هوای داخل اتاق رو خنک کرده که مهمانان با کاپشن و شالگردن و پلوور نشستن!
فاطمه ملکی، همسر محمد نوریزاد، زندانی سیاسی، این ویدیو را منتشر کرد و نوشت:
به نام خدای آزادی
«هدیه تولد»
او که تلفنش قطع میشود، دوباره تماس میگیرد و میگوید: "نگران نباش"، در حالی که مدتهاست سرماخوردگیاش او را رها نکرده. چندین بار خبر از حملات قلبی داده که هرچند وقت یکبار دچارش میشود. امروز به او گفتم: "درخواست مرخصی پزشکی بده." گفت: "مگر ندیدی پاسخ درخواست مرخصی برای دیدار مادر را چگونه دادند؟!"
من... سکوت میکنم.
یاشار تبریزی: از این جمع چند نفره که سال۱۴۰۰درخانه محقر من دور هم بودیم.
حشمتالله طبرزدی، محمد نوریزاد، زرتشت احمدی راغب، رضا سلمانزاده، راحله راحمی و ناهید شیرپیشه دربند هستند.
دایه شریفه: «زمانی که رامین را از من گرفتند، محمد نوریزاد در کنار ما بود؛ او تنها نیست.»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر