۱۴۰۳ آذر ۱۳, سه‌شنبه

جان پخشان عزیزی در خطر جدی است

پخشان عزیزی زندانی سیاسی کُرد و اهل مهاباد که سال گذشته در تهران بازداشت و هم‌اکنون در زندان اوین تهران محبوس است، با نوشتن نامه‌ای تحت عنوان " کتمان حقیقت و آلترناتیو آن"  که به دست‌ هه‌نگاو رسیده است روایت خود را از نحوه بازداشت و شکنجه‌ توسط نهادهای امنیتی بازگو و می‌نویسد: " بارها توسط بازجویان به دار کشیده شده‌ام".
کتمان حقیقت و آلترناتیو آن

تقلا برای زنده ماندن را از همان اوان کودکی با داستان‌ها و لالایی‌های مادری که سختی‌های‌ زندگی را تا به مغز استخوان کشیده بود و با صدای دلنشین‌اش که از معنای زندگی و آزادگی می‌گفت یاد گرفت و قد کشید.

مدت‌ها بود که برای ماندن و یافتن راهی برای بودن و فراتر از آن، چگونه بودن شب و روزنمی‌شناخت. در اوج گرمای تابستان با یورش حدود ۲۰ نفر و با شیوه‌ی ارعاب دولتی که به زعم خود تروریست گرفته‌اند (همان تروریستی که ارعاب در ملاء‌عام یکی از مبانی آن است!) و با دستانی از پشت بسته و سلاحی بر سر خود، نوجوان ۱۷ ساله ای که بعد از ۱۰ سال خاله‌اش را می‌دید و سه عضو دیگر خانواده اش به زمین خوابانیده می‌شود و سوار بر پشتشان و با لبخندی که نشانه‌ی اقتدار و پیروزی است. 

صحنه‌های کشتار و از هم پاشیدن هزاران خانواده کورد سوری جلوی چشمانش به مانند فیلمی تراژیک گذر می‌کند.

بین مرگ و زندگی مسابقه‌ای در جریان است. در ضعف شدید جسمانی دستانش را به دیوار سلول‌انفرادی گرفته بود تا نیفتد. دیوار همان سلولی که در سال ۸۸ نیز به همان اتهام ((کورد بودن)) و ((زن بودن))، در آن نگه‌اش داشته بودند.

صدای سرفه‌های پدرش که غده سرطانی‌اش تازه جراحی شده و یک بار سکته کرده از بند ۳ می‌شنود و نگران وضعیت روحی و جسمی دو عضو دیگر خانواده‌اش است.

در همان روز اول بازجوئی، پیشنهاد قضائی نشدن پرونده و فیصله‌ی همه چیز بی سر و صدا داده می‌شود!...

بارها در بازجویی به دار می‌کشیدنش. ۱۰ متر به قعر زمین فرو می‌بردنش و باز بیرون می‌آوردند و سرخورده و شکست خورده‌ی اجتماعی قلمدادش می‌کردند. حافظه تاریخی پر از وقوع این حادثه‌ است. از همان کودکی مهر تجزیه طلبی و جنس دوم خورده و به عنوان شهروند محسوب نگشته بود. ما برای اقتدار مرکزی، کوچکیم، عددی نیستیم ولی برای احکام، سنگین‌ترین و بزرگترین.

بار دیگر در بازجویی سرخوردگی اجتماعی و شکستش به او گوشزد می‌گردد.

یک انسان با جنسیتش (اولین‌ بعد‌‌ ادراکی‌اش)، با زبانش، فرهنگ و هنراش، مدیریتش و با آزادی وطرز زندگانی‌اش و به طور کلی ایدئولوژی‌اش انسان است. زمانی که هر کدام از این ابعاد زندگی سقط شد یا سِقط شد، دیگر جایی برای یک زندگی انسانی باقی نمی‌ماند. اگر اراده‌ی زن را به عنوان یک انسان دارای عزت نفس سِقط نمایی، دیگر جایی برای زندگی آزاد وجود ندارد و این به معنای افول از معیارهای انسانی- اخلاقی- سیاسی است، آنجا که زندگی با هویت خود، از معنا تهی می‌گردد، شکل تدافعی به خود می‌گیرد و زندگی به مرحله عصیان پا می‌گذارد.

بارها به صندلی کوبیده می‌شود. توهین‌ها، تحقیرها و تهدیدها در بدترین شرایط روحی و جسمانی که حاصل اعتصاب طولانی و ۵ ماه سلول انفرادی( دهشتناکترین شکنجه سفید) است و فشارهای هویتی و تاریخی، فضای اتاق را پر می‌کند. شکنجه‌هایی که قطره ی کوچکی از تاریخ است، مشت‌های گره کرده بازجو به عنوان دولتمرد که هر بار اقتدارش را به رخ می‌کشد، نعره‌ای که بازفریاد می‌شود، چرا کتمان حقیقت می‌کنی؟!

بزرگترین حقیقت اجتماعی، یعنی زن را، هویت‌اش را، کورد بودن، زندگی و آزادی را کتمان کرده‌اید، کدام حقیقت و کدام کتمان؟!

...اولین جنازه‌ای که دیده بود، خدیجه که توسط همسرش و برادرش دستانش گره زده و سوزانده شده بود. عهد کرده بود در دفاع از حقوق زنان دست نکشد. هزاران زن و کودکی که در حمله داعش، سرمردان را جلوی چشمانشان بریدند و به اسارت کشیدند و تجاوز کردند. فرهنگ تجاوزی که بر زن اعمال می‌شود، مادرانی که کودک به سینه‌هایشان، شیرشان خشک شده بود. کودکان پابرهنه‌ای که صدها تن‌شان، سینه بر سینه تخته سنگ‌های شنگال سپردند که در تمامی رسانه‌های جهان منعکس شد. جنایتی علیه بشریت که با نوشتن صدها جلد کتاب نمی توان کلیه زوایای آن را منعکس کرد.

 و در جایی دیگر در کوبانی و..... ده‌ها زنی و کودکانی که با حمله هوایی ترکیه به روژئاوا، جزغاله شدند، سوختند و در حمله داعش جنازه‌هایشان از هم متلاشی شد.

از خواب می‌پرد و توان بلند شدن ندارد بالا می‌آورد بالا آوردن تاریخی.

به زور بر صندلی جای گرفت، تهدیدها، تحقیرها باز از سر گرفته شد. چرا به سوریه رفتی؟ چرا به اروپا نرفتی؟!

...بایستی تفاوت‌های بومی را پذیرفت این به معنای تجزیه طلبی نیست.

...تمامی فعالیت و تلاشم در راستای خدمت رسانی و ادای دین تاریخی نسبت به تجارب زیسته‌ام وسرکوب‌های تاریخی ام بوده که صد البته اعتقاد راسخ دارم به اینکه راه درست رسیدن به یک جامعه دموکراتیک نیز اساساً از اتخاذ شیوه‌ای دموکراتیک برای برساخت جامعه اخلاقی-سیاسی ای است که مردم خود مسائل اجتماعی را به مشورت می‌گذارند، دغدغه‌شان کنند و راه حل بیابند. مشارکت حداکثری مردم در حل مسائل جامعه انسجام اجتماعی و راه برون رفت از بحران خواهد بود و این عین زندگی با علم زن است که تحقق دموکراسی به تحقق آزادی منجر خواهد شد.

پخشان عزیزی

جولای۲۰۲۴
زندان اوین

متن کامل این نامه را در اینجا بخوانید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر