۱۴۰۳ آذر ۱۶, جمعه

حسین عزیزمان لب‌هایش را باز کرد

سکوت نمی‌کنم چون خاموشی کار من نیست.

از سکوت به عمل؛ ادامه خواهیم داد، زیرا هیچ اولویتی بالاتر از «ایران و مردمش» وجود ندارد.

لب‌های دوخته، فریاد علیه حکومتی بود که بیش از چهار دهه، پس از فاجعه‌ی ویرانگر پنجاه‌وهفت، کمر به ویرانی سرزمین غنی ایران بسته و زندگی، امنیت و رفاه را از ملت ایران سلب کرده است.

لب‌هایم را دوختم تا همان‌طور که کیانوش گفت: «شاید تلنگری باشد.» کیانوش از جانش گذشت تا رنج مردم ایران را آشکارتر کند. این اقدام او پیامی برای همگان داشت: «ما تا پای جان برای ایران ایستاده‌ایم.» او نه برای آزردن مردم، بلکه برای برانگیختن آگاهی و همبستگی گام برداشت. هدف او و هدف من از ادامه‌ی مسیر او به شکلی دیگر، هرگز آسیب به جامعه‌ای نبوده که روزانه با رنج‌ها و آسیب‌های بی‌شمار مواجه است؛ بلکه تلنگری بود به کسانی که می‌توانند تغییری ایجاد کنند اما گویی اولویت‌ها و بحران‌های جامعه ایران را به فراموشی سپرده‌ و نادیده می‌گیرند. مسئله من نبودم و نیستم؛ لب‌های دوخته، تلنگری برای یادآوری رنج‌های جامعه‌ای بود که هر روز در مقابل یک حکومت ظالم، درگیر سرکوب، فقر، مرگ و تقلا برای بقاست.

از همه‌ی آن‌هایی که در این روزهای سخت و سیاه، ترس را کنار گذاشتند و کنار هم ایستادیم و هم‌صدا شدیم، صادقانه ممنونم. هر کدام از شما به‌تنهایی نور امیدی برای ادامه‌ی این راه پرچالش و سخت هستید که یقین دارم به تحقق یافتن خواسته‌ی قلبی مشترک‌مان ختم خواهد شد.

این پایان نیست چون خاموشی کار من نیست.

به احترام رنج‌های مادر، پدر، خانواده‌، عزیزان و اطرافیانم و درخواست مردم شریفی که رنج‌مان با هم مشترک است، لب‌هایم را باز کردم. اما این پایان نیست. برای تحصن و حتی اعتصاب (اگر نیاز باشد) برمی‌گردم و تا جان در بدن دارم برای کشورم، خواست مردمم و خواست کیانوش که آزادی و آبادانی ایران است، خواهم جنگید و ادامه خواهم داد. فاطمه سپهری، آرشام رضایی و همه‌ی زندانیان سیاسی و عقیدتی باید آزاد شوند. این خواست عموم مردم ایران است. تصمیم من قاطع است: «سکوت نمی‌کنم چون خاموشی کار من نیست. حتی اگر جمهوری اسلامی مرا بازداشت کند یا حتی بکشد.» این راهی است که برای پایان دادن به سرکوب، تحقیر و پایمال کردن کرامت انسانی‌مان باید کنار هم طی کنیم. هر چند یک تن بودم، اما تنها نبودم و می‌دانم به‌زودی طغیان ما مردم کنار هم، بساط ظلم را برمی‌چیند.

پاینده ایران
زن، زندگی، آزادی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر