۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۹, دوشنبه

گرامیداشت یاد معلم جانباخته فرزاد کمانگر

جــرس: در آستانه سالگرد اعدام فرزاد کمانگر، معلم و زندانیِ سیاسی کُرد، کمیته اطلاع رسانی جنبش سبز(شاخه کردستان)، جهت گرامیداشت یاد وی بیانیه ای صادر کرده و خواستار ادای احترامِ معلمان سراسر کشور در سالروز اعدام آن معلم جانباخته شد.
به گزارش رسیده به جرس، کمیته اطلاع رسانی جنبش سبز– شاخه کردستان، در ابتدای بیانیه خود با انتشار بخشی از رنجنامه فرزاد کمانگر که آنرا قبل از اعدام نگاشته بود، به نقل از وی آورده است "امروز که قرار است زندگی را از من بگیرند با عشق به همنوعانم، تصمیم گرفته ام اعضای بدنم را به بیمارانی که مرگ من می تواند به آنها زندگی ببخشد هدیه کنم. قلبم در سینه کودکی بتپد تا فردایی نه چندان دور، معلم روستایی کوچک شود و هر روز صبح، بچه ها با لبخندی زیبا به پیشوازش بیایند و او را شریک همه شادی ها و بازی های خود بنمایند شاید آن زمان، کودکان، طعم فقر و گرسنگی را ندانند و در دنیای آنها، واژه های زندان، شکنجه، ستم و نابرابری، معنایی نداشته باشد.فرزاد کمانگر- بند امنیتی ٢٠٩ زندان اوین
متن کامل این بیانیه به شرح زیر است: رنج نامه فرزاد کمانگر، گویای نگرش خشونت ورزان و ناقضان حق حیات نسبت به دگراندیشی و تغییر طلبی است. سال گذشته و در چنین روزی، پس از سه سال تحمل ناجوانمردانه ترین شکنجه ها، دایه سلطنه، فرزندش و شاگردان فرزاد، معلمشان را از دست دادند، اما، کردستان در این روز، بار دیگر چوبه های اعدام را شرمسار کرد تا بگوید فریاد آزادی خواهی و حق طلبی را با هیچ طناب داری نمی توان حلق آویز و خفه نمود. به همین مناسبت، کمیته اطلاع رسانی جنبش سبز – شاخه کردستان، ضمن تبریک به خانواده این معلم شهید و مردم کردستان و ایران، با اعلام حمایت از بیانیه شورای هماهنگی راه سبز امید و کانون صنفی معلمان استان کردستان، خواستار آزادی بی قید و شرط تمامی اعضای در بند کانون صنفی معلمان است. این کمیته یادآور می شود جنبش سبز ایران، خواسته های معلمان را به عنوان اصلی ترین مطالبات خود پیگیری می نماید و خواهان تغییرات اساسی و بنیادی در حوزه آموزش کشور است. لذا، از تمامی معلمان می خواهد جهت ادای احترام به همکاران فقید و دربند خود، کلاس های درس روز ١٩ اردیبهشت ماه را با دو دقیقه سکوت شروع نمایند تا به وظیفه انسانی و اخلاقی خود در قبال نسل بیدار، آگاه و پرسشگر آینده عمل کرده باشیم.

هرانا؛ نامه و صدای منتشر نشده‌ای از فرزاد کمانگر
اواخر شهریورماه ۸۶، شعبه ۳۰ دادگاه انقلاب تهران در خصوص رسیدگی به پرونده‌ام عدم صلاحیت اعلام کرده بود، بنابراین به سنندج منتقل شدم و نزدیک دوماه در آنجا ماندم. مسئول بازداشتگاه آدمی حدودا ۵۰ ساله و بیماری روانی بود که از آزار زندانیان لذت می‌برد.

بار‌ها بدون هیچ دلیلی به کمک دو نگهبان دیگر مرا مورد ضرب وشتم قرار می‌داد. روزی به علت شدت ضربات مشت و لگد صورتم کبود و خونین شده بود و فک و دندان‌هایم آسیب دید، ‌‌‌‌ همان شب صدای عروسی را در اطراف بازداشتگاه می‌شنیدم و این مطلب زائیده حال و هوای‌‌‌‌ همان شب است که زنده یاد نادر محمدی نیز در سلول همجوار من بود.



فرهاد هافرهاد رفت و قصه شیرین او بماند

با یاد تیشه ها که دل بیستون شکافت

با یاد تیشه ای که سرکوهکن شکست

با یاد خسروی که به نامردی ربود

عشق رعیتی ز رعایای خویشتن
با آن شگفتها که نظامی سروده بود

کنون منم

پیکر تراش پیکر فرهادهای روز

کنون منم نگارگر تیشه ها و تاج

دستانسرای شعله براورنگ آبنوس

از پیش چشم من صف فرهادهای روز

پرچم به کف گرفته سوی راه می روند

عشاق تلخ کام شهیدان بیستون

با تیشه ها به بارگه شاه می روند

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر