هر چند اين وكيل هم در دادگاه و هم در نامه ای كه به همسرش نوشته ؛تاكيد كرده چه بی پروانه و چه با پروانه وكالت به احكام صادر شده ی موكلانش معترض است:" تا زمانی كه اين احكام غير عادلانه به حيات خود ادامه میدهد و تا زمانی كه دادگاه انقلاب به صدور احكام اعجاب انگيز خويش ادامه میدهد. من بیپروانهی وكالت يا با پروانه، به اين احكام معترضم.اعتراض به احكام ناعادلانه نياز به پروانهی وكالت ندارد. به آنها بگو پروانهام را از من بگيريد، عدالت را نه؟"
او در اين دادگاه با چهره ای خندان و با اعتماد به نفس بالا حضور يافت كه قوت قلب حاضران و فعالان حقوق زنانی شد كه برای ديدن نسرين ستوده به كانون وكلای دادگستری آمده بودند.
جرس: نسرین ستوده در آستانه برگزاری این دادگاه دل نوشته ای برای همسر خود ، رضا خندان به نگارش درآورده است که در زیر متن کامل آن را می خوانید:
رضای عزیزم !
میگویند زندان است و دلتنگیهایش، میخواهم برایت بگویم زندان است و غافلگیریهایش. نمیتوانی تصور کنی نسل جدید چه فضای جدیدی را در زندان ایجاد کرده است؟ همان فضای غافلگیر کنندهای که در بیرون است، در رگهای زندان جریان دارد و این، حیات جدیدی را به جامعه و زندان میبخشد! این زندگی گاه شاد است و سرحال، گاه آرام و سر به زیر گاه نظارهگر و تحلیلگر، اما در همه حال متحمل و اهل مدارا، و تحمل همان است که آنها را به هدف میرساند. زیرا تو خودت بهتر میدانی که آنچه میتواند سنگ را شکاف دهد و سختیها را از جلوی راه بردارد انعطاف و تحمل آب است.
عزیزم !
هرکس در زندان به آزادیاش فکر میکند. من هم آزادیام برایم مهم است. اما مهمتر از آن عدالتی است که نادیده گرفته میشود. معلوم است که رویایم مثل هر زندانی یک مسافرت رفتن با خانواده است یا قدم زدن آزادانه در زیر باران بهاری، نگاهی به درخت کوچه یا با بچهها یک عصر را در پارک گذراندن. راستی یادت هست چگونه وقتی عصرها به خانه میآمدی هر سه با شادمانی به استقبالت میآمدیم؟ ما خانواده خوشبختی بودیم ولی برخلاف تهدید بازجویم که در اولین جلسهی بازجویی گفت تو و شوهرت را از حیّز انتفاع ساقط میکنم، هنوز هم خوشبختیم، زیرا نمیدانم چرا آقای بازجو نمیدانست خوشبختی در دل آدمی وجود دارد. همهی اینها را دوست دارم. معلوم است که همهی اینها برایم مهم است. اما مهمتر از آن صدها سال حبسی است که برای موکلانم و دیگر آزادیخواهان به جرم ناکرده صادر شده است تعدادی از آنها و فقط بعضی از آنها موکلم بودهاند و چه پروانهی وکالت داشته باشم یا نداشته باشم به احکام ناعادلانهی آنها معترضم.
تا زمانی که این احکام غیر عادلانه به حیات خود ادامه میدهد و تا زمانی که دادگاه انقلاب به صدور احکام اعجاب انگیز خویش ادامه میدهد، عزیزم، من بیپروانهی وکالت یا با پروانه، به این احکام معترضم.اعتراض به احکام ناعادلانه نیاز به پروانهی وکالت ندارد. به آنها بگو پروانهام را از من بگیرید، عدالت را نه؟
امید
رنج و عذابم دهید
شرنگ نابم دهید
وحشی و سنگین دل و دژخیم وار
همچو گنه کرده عقابم دهید
نهان کنید آب جگر ساز را
نشان صحرای سرابم دهید
چون طلبم راحت نوشین مهر
به سنگ کوبنده ، جوابم دهید
کور و فرمانده به بیراه درد
قدرت چاپار شتابم دهید
تیغ سبک قدر ، گمانم کنید
در عطش بادیه ، آبم دهید
شمع فروزنده عیشم کُشید
تیرگی پر ّ عذابم دهید
بی اثر مستی نوش آفرین
تلخی صد خم شرابم دهید
بچشم قحطی زده و شوره زار
سرشک بسیار سحابم دهید
همچو یکی زاهد پرهیزگار
دلهره ی روز حسابم دهید
زجر عتابم دهید
سوز ربابم دهید
.............
.............
ولیکن از این دل امیدوار
کس نتواند که بگیرد امید !
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر