۱۴۰۱ فروردین ۲۱, یکشنبه

بزودی سراغ من هم می‌آیند

 

بعد سراغ بهاییان آمدند
سکوت کردم چون بهایی نبودم
بخش چهارم
فصل ششم - محفل تهران
در سکوت روشنفکران٬ اعضای محافل بهایی ایران٬ گروه گروه شکنجه و اعدام می‌شدند
 نام‌ها از بالا چپ به راست: شیدرخ امیرکیا (بقا)٬ فتح‌الله فردوسی، خسرو مهندسی و  شیوا اسدالله زاده (محمودی) [عموی شیوا محمودی، هوشنگ محمودی عضو محفل روحانی ملی ایران بود که در روز ٣٠ مرداد ۱۳۵۹ با دیگر اعضاء محفل اول ربوده و ناپدید شد.  پدر شوهر او، حسین اسدالله زاده نیز در روز ٧ مرداد ۱۳۶۰ در تبریز٬ همراه با هشت بهائی دیگر اعدام شد.] 
پایین چپ به راست: اسکندر عزیزی [یک هفته پیش از او٬ در روز ۶ دی ۱۳۶۰، برادرش، جلال عزیزی در تهران، به همراه هفت عضو دیگر محفل ملی تیرباران شده بود.]٬ کوروش طلائی و عطاالله یاوری.
در آن زمان، مالک ساختمان برای دیدار فرزندانش، در خارج از کشور به سر می‌برد و کارهای مربوط به ساختمان را به خواهر و شوهر خواهرش، «شیدرخ امیرکیا» و «منوچهر بقا» سپرده بود
جمشیدی با چند نفر از ماموران به منزل منوچهر بقا که در همان نزدیکی بود، می‌روند. وقتی زنگ در منزل را می‌زنند، او از آیفون فقط خودش را معرفی می‌کند و همین موجب می‌شود وقتی منوچهر بقا جمشیدی را همراه چند مامور مسلح می‌ببیند، برای لحظه‌ای دچار شوک شود و ناخودآگاه در را ببندد. پاسداران هم با شلیک چند تیر، به منزل حمله می‌کنند. 
در آن روز، شیدرخ امیرکیا (بقا) میزبان اعضای محفل روحانی بهاییان تهران در منزلش بود. 
در بازداشتگاه چه بر سر اعضای بازداشت شده محفل بهایی تهران آمد؟
کیان ثابتی: در سالهای اولیه دهه ۶۰ یک مامور امنیتی به نام «حمید طلوعی» سربازجوی شعبه ۸ دادسرای اوین به همراه فرد دیگری به نام «مصباح» مسئول پرونده بهایی‌ها شدند. ایشان هر نوع شکنجه و فشاری را بر زندانیان بهایی اِعمال می‌کردند تا از بهاییت برگردند. ایرج مصداقی یکی از زندانیان سیاسی آن دوره در خاطرات خویش می‌نویسد: «طلوعی در سالهای ۶۲ و ۶۳ در شعبه ۸ به پرونده بهایی‌ها رسیدگی می‌کرد و با شکنجه و تهدید آن‌ها را مجبور می‌کرد که در روزنامه‌های کثیرالانتشار اعلام کنند که از دیانت بهایی دست کشیده و اسلام آورده‌اند.» شدت فشار و شکنجه بر بهاییان چنان بود که چندین نفر از بهاییان در زندان پیش از محاکمه فوت کردند.
فاران فردوسی در ادامه روایت می‌کند: 
یک سری پله بود که به اتاق بازجویی می‌رسیدند. وقتی ما به پله‌ها رسیدیم، تعدادی از پاسداران به ترتیب دو طرف پله‌ها تا طبقه بالا ایستادند. ما که از وسط اینان رد می‌شدیم، هر کدام به ما چک و لگد و تو سری می‌زدند و به اعتقادات‌ ما فحش می‌دادند. 
بازجویی اعضای محفل تهران به چه شکل بود؟
بازجویی‌ها به این شکل بودند که یک پاسدار پشت میز می‌نشست و فرد بهایی روی صندلی کنار میز. یک پاسدار هم بالای سر بهایی می‌ایستاد و بعد از هر سوال، مشتی به سر متهم می‌زد که پاسخ دهد. چند نفر هم در اتاق حاضر بودند که پس از هر سوال، شعار مرگ بر بهایی سر می‌دادند. سوال‌های بازجویی به غیر از مشخصات اولیه، همه حول و حوش مسایل مادی بودند؛ مانند پول تو حسابت چه‌قدر داری؟ خونه داری؟ ماشینت چیه؟ وکالت‌نامه از کی داری؟ پول محفل کجا است؟ و...

نکته قابل توجه در خاطرات فاران فردوسی، صدور حکم اعدام شش شهروند بهایی عضو هیات مدیره جامعه بهایی پیش از محاکمه‌ شدن است. او می‌گوید:
«روزی هم طلوعی با شلاق به میان بهاییان آمد و گفت به آقای جمشیدی و پسرش هر کدام ۶۰ ضربه و به خانم جمشیدی ۵۰ ضربه بزنند تا آزاد شوند. پاسدار مراقب خانم جمشیدی گفت خانم جمشیدی مریض است و تحمل این تعداد ضربات شلاق را ندارد. طلوعی گفت به خانم جمشیدی ۳۰ ضربه بزنید و تفاوتش را به شوهر و پسرش بزنید. سپس تختی چوبی آوردند و در ایوان دادسرا شروع به شلاق زدن این سه تن کردند.» 
پس از ۱۰ روز، فاران فردوسی آزاد می‌شود و شش نفر اعضای محفل تهران و میزبان‌شان و همسرش از بازداشتگاه پل رومی به زندان اوین منتقل می‌شوند. ۵۲ روز اعضای محفل و شیدرخ امیرکیا در اوین زندانی بودند. این گروه مدتی در انفرادی نگه‌داری و سپس به بند۶ منتقل شدند. طی این مدت، آن‌ها از هر گونه تماس تلفنی یا ملاقات با خانواده‌هایشان محروم بودند. 
«فرزانه عزیزی»، دختر اسکندر عزیزی می‌گوید یکی از دوستان جوانی پدرش به طور اتفاقی او را در زندان می‌بیند. این فرد پس از آزادی از زندان، نزد مادرش می‌رود و تعریف می‌کند: «اولین بار که اسکندر را در زندان دیدم، بسیار جا خوردم. او کت پاره‌ای به تن داشت و از بازپرسی برمی‌گشت... به سختی سعی می‌کرد تا کتش را در بیاورد. به او کمک کردم تا کتش را دربیاورد. در آن‌ جا متوجه شدم پیراهن او در چاک‌های ضربات شلاق فرو رفته است.»
یکی از هم‌بندی‌های آن‌ها به نام «عنایت‌خدا سفیدوش» در خاطراتش تحت عنوان «تعصب و تبعیض» می‌نویسد: 
مهین بزرگی، دوبلور و بازیگر پیش‌کسوت که سه سال را به دلایل غیر سیاسی در دهه ۶۰ در زندان گذراند، در کتاب «عقاب زرین»، اثر «حسن علایی»، در مورد روز اعدام شیدرخ بقا گفته است: «من و خانم شیدرخ بقا در زندان اوین هم‌سلول بودیم. خانم بقا یک روح مجسم، یک فرشته آسمانی بود. من دلم می‌سوخت او را اعدام کنند، لذا مرتب به او اصرار می‌کردم یک کلمه بگو من بهایی نیستم و آزاد شو و سال‌ها زندگی کن ولی او قبول نمی‌کرد. خانم بقا به من گفت استقامت دلیل ایمان است. 
چهارشنبه ۳۰ دی ۱۳۶۰، آخوند «محمدی گیلانی»، حاکم شرع در آن زمان و رییس وقت دادگاه‌های انقلاب اسلامی مرکز و نیز «اسدالله لاجوردی»، دادستان انقلاب تهران در آن مقطع در یک مصاحبه مطبوعاتی در رابطه با اعدام ۱۵ شهروند بهایی تحت عنوان اعضای محفل ملی و تهران در دی ماه گفت: «این عده که اعدام شده‌اند، در دادگاه‌های شرع جمهوری اسلامی جاسوسی آن‌ها به نفع اسرائیل و ایادیش محرز شده و به حکم قرآن کریم، به سزای اعمال‌شان رسیده‌اند.»
جلسه دادگاه به طور غیر علنی برگزار شد و متهمان از داشتن حق وکیل محروم بودند. پس از چند ساعت محاکمه، حکم اعدام و مصادره اموال این هفت تن صادر شد. حکم در حالی اعلام شد که مکررا در رسانه‌ها اعلام می‌شد احکام بدوی اعدام و مصادره اموال، قبل از اجرا باید در دادگاه عالی انقلاب بررسی مجدد و تایید شود. 
به گفته کیان ثابتی: منوچهر بقا در زندان از بهاییت تبری می‌جوید و مسلمان می‌شود ولی همسر وی٬ «شیدرخ امیرکیا (بقا)» حاضر به تبری جستن از بهاییت نمی‌شود و همراه شش بهایی اعضای محفل تهران در ۱۴ دی ماه ۱۳۶۰ خورشیدی اعدام می‌گردد. اعدام این زن بهایی و آزادی همسر وی پس از اسلام آوردن، نقض سخنان دادستان کل انقلاب وقت را که انگیزه مذهبی را در اعدام این افراد دخیل ندانسته است، اثبات می‌کند.
این هفت شهروند بهایی ظهر روز ۱۳ دی، هنگام صرف ناهار از سایر زندانیان جدا و در نیمه شب سیزدهم یا سپیده دم چهاردهم دی اعدام شدند. این هفت تن را با لباس‌های شخصی، بدون برگزاری مراسم مذهبی، در گورستان «خاوران» دفن کردند؛ اسکندر عزیزی ۶۱ ساله، فتح‌الله فردوسی ۶۳ ساله، خسرو مهندسی ۵۲ ساله، شیدرخ امیرکیا ۴۶ ساله، شیوا اسدالله زاده ۳۶ ساله، عطاالله یاوری ۳۵ ساله و کوروش طلائی ۳۳ ساله. 
منابع:
خانه اسناد بهایی ستیزی در ایران
بنیاد عبدالرحمن برومند
ایران وایر- داستان یک محفل؛ بازداشت، شکنجه، اعدام
کیان ثابتی- اعدام‌های دهه ۶۰ و بهاییان ایران

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر