۱۴۰۱ اسفند ۹, سه‌شنبه

برای انقراضش...

برای پدر پیروز و اندوه جانکاهش...
پیروزمان را هم کشتند...
پیروزی اما از آن ماست...
با سپاس از علیرضا شهرداری عزیز برای یازده ماه عشق و مهربانی٬ دوستی و پدری و پرستاری از پیروز
شبی که پیروز ترسیده بود
اسمی که من براش انتخاب کردم پیروز هست
به وقت ۲۲۷‌ امین روزی که پیش پیروز هستم و به وقت ۱۳۴ امین شبی که بیرون کنار پیروز میخوابم در همین هوای سرد بدون هیچ منبع گرمایی. 
فقط دوتا پتو و یک ملحفه.
چرا؟ چون باید پوشش بدنش باتغییر هوا مناسب فصل پُر می‌شد که شد و چون سلامت روحش برام مهمه شبها نباشم میاد کنار فنس و صدام میزنه.
امروزم رو با ساخت پیروز برفی گذروندم.
 چه سکوتی دنیا را فرا می‌گرفت اگر هر کسی به اندازه عملش حرف می‌زد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر