استقلال قهرمان شد ولی فقط یه کمی خوشحالی کرد!
طفلکی ها از فرط اندوه، نیششون تا بناگوش باز شده!
قوم استقلالی!!!
نمیدونستم در کنار هم وطن کُرد و بلوچ، عرب و لُر، بختیاری و فارس، ترکمن و آذری، گیلکی و مازندرانی و...، هم وطن استقلالی هم داشتیم!
توپبازی کردند، پاداششون هم خواهند گرفت ولی یه کمی بیشتر خوشحالی نکردن! حرکت از این شجاعانه تر و براندازتر؟! اون صدها کُشته و هزاران بازداشتی زیر شکنجه در راه انقلاب یه طرف، این یه کمی خوشحالی بازیکنان استقلال یه طرف!
ارسلان مطهری، مهاجم تیم فوتبال استقلال: درحال حاضر اولویت فوتبال نیست.
بعد از بازی و بردن، یادش افتاده درحال حاضر اولویت فوتبال نیست؟! میشه بگه درحال حاضر اصولن اولویت با چیست؟!
از دیگر جملات پرمغز و بسیار موثر و پرمعنی ارسلان مطهری: «فقط صبر آتش را گلستان میکند!»
یعنی ۴۴ سال صبر کردید، بازهم صبر کنید! ما هم همچنان به توپبازی خودمون ادامه خواهیم داد و شما جوانان هم برید کف خیابانها تظاهرات کنید، بازداشت و شکنجه شوید و زیر لگد و باتوم ماموران امنیتی یا در اثر شلیک گلوله کشته شوید، ما صبر میکنیم تا آتش گلستان شود و بقول توماج صالحی مُردهخوری و لاشخوری کنیم!
میگن ارسلان مطهری گل قهرمانی رو زد و گریه کرد! حالا دلیل گریهاش چی بوده بماند! ولی چرا اصلن گُل زد که بعدش واسه اینکه گُل زده گریه کنه؟!
این استوری وصفالحال خودشه؟!
آدمهای این روزگار این چنین اند:
با گرگ بره میخورند با چوپان گریه میکنند...!
سیاوش یزدانی هم گفت: قهرمانی تلخی بود. و گفته: قهرمانی رو تقدیم میکنم به زنان مملکت و کسانی که عزیزانشون رو از دست دادهاند. تو این روزهای سخت کمترین اولویت من فوتباله.
من بالاخره نفهمیدم اون بیشترین و بالاترین اولویتی که این فوتبالیستها چپ و راست میگن چیه؟!
مثلن اولویت با اعتصابات سراسری است یا شرکت در تظاهرات و خالی نگذاشتن خیابانهاست؟
این «قهرمانان؟!» در عرض این چند هفته، چه قدمی در راه پیروزی انقلاب برداشتهاند؟یا پخش اعلامیه و فراخوان یا شعارنویسی؟
افشای جنایات رژیم یا توییت کردن نام جانباختگان و زندانیان سیاسی؟
یا به شناسایی مزدوران خامنهای کمک کردن؟
یا به شناسایی مزدوران خامنهای کمک کردن؟
البته بجز خوشحال کردن مردم با توپبازیشون!
بعضیها کمپین عمامه پرانی راه انداختهاند و آرامش آخوندها رو بهم میریزند، فوتبالیستها هم کمپین گل زدن و شادی نکردن راه انداختهاند!
البته بیشترشون نمیخواستند بی تفاوت باشند ولی خوب میترسیدند از اردو و همه مزایای آن محروم شوند برای همین خفه خون گرفتند!
در آمل، جوانان در مقابل ماموران سرکوبگر نیروی انتظامی سینه سپر میکنند، این نکبت های نفرتانگیز از ترس اینکه مبادا از تیم بیرونشان کنند جیکشون درنمیاد!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر