بخش نخست
اول سراغ سینماها آمدند
سکوت کردم چون زودباور و کور بودم
فصل دهم-اعدامشدگان
دکتر محمدرضا عاملی تهرانی به ۲۸ ماه زندان محکوم شده. اما ناگهان مساله سینما رکس مطرح شد و در آنجا خلخالی که ظاهرا یکی از کسانی که در آن جلسه حاضر بود و این را برای او توضیح داده بود یا گفته بود. آمد و پرونده دکتر عاملی تهرانی را که رفته بود برای صدور حکم، دوباره گشود و این بار به ایشان گفته بود یکی از جرم های تو این بوده که خواستی جنایت شاه را در آتش زدن سینما رکس به پای انقلاب اسلامی و امام خمینی بنویسی.
داریوش همایون: دکتر عاملی تهرانی از سوی شریف امامی مامور رسیدگی به این پرونده شد و اطلاعات زیادی جلب کرد و او یکی از آگاهترین افراد بود به چند و چون این جنایت. ولی خیال انتشارش را نداشت. آن را در دادگاه محکوم کردند، ولی میترسیدند که زمانی این اطلاعات درز کند. در نتیجه خلخالی احتیاطن او را اعدام کرد.
علیرضا نوریزاده از واپسین روزهای دکتر عاملی چنین روایت میکند:
... ساعت ۱۱ شب بود که او را آوردند، آنقدر لاغر شده بود که به زحمت خود را سرپا نگاه میداشت. آن شب شومترین شب زندان قصر بود در بازجویی به دکتر عاملی قول داده بودند اگر در دادگاه سخنی از سینما رکس نگوید حداکثر به دو سال زندان قابل عفو محکوم خواهد شد.
...خلخالی رییس دادگاه بود...هادی غفاری نیز حاضر بود. ادعانامهای که علیه دکتر عاملی تنظیم شده بود آنقدر مسخره بود که حتا تماشاچیان دادگاه که اغلب پاسدار و یا از خانواده چریکها بودند خندهشان گرفت. (دکتر عاملی تهرانی یکی از عوامل کشتار ۱۷ شهریور، و از افرادی بوده که پایههای رژیم را مستحکمتر کرده و او با فساد اخلاق و ….) جملات را نمیشنیدم.
دکتر مثل سیاوش پاکیزه و مطهر آماده بود که به میانه آتش برود.
آرام برخاست و با شهامت تحسینبرانگیزی گفت: شما مرا محاکمه نمیکنید بلکه شما دارید ایران را محاکمه میکنید ...امروز نیز انسانها را در سینما رکس زنده به گور کردید و به آتش کشیدید تا از بوی گوشت سوخته پانصد ایرانی سرمست شوید. دکتر میگفت و میخروشید. چند بار خواستند ساکتاش کنند حتا یکبار خلخالی گفت: به جای این حرفها توبه کن تا محکوم به زندان شوی و در زندان ما تبدیل به آدم گردی.
ساعت ۲ آرای را خواندند دکتر را به ده سال محکوم کرده بودند. برادرزاده بازرگان آمده بود که به خلخالی دستور بازرگان را ابلاغ کند. روی کاغذی بازرگان با عجله نوشته بود (حجتالاسلام خلخالی با موافقت امام هیچکس را تیرباران نکنید و آقای عاملی تهرانی را به سلطنتآباد عودت دهید.)
صدای تیر بلند شد. همه وحشتزده به طرف حیاط دویدند. دکتر روی زمین افتاده بود و خلخالی با هفتتیری که از خانه هویدا دزدیده بود بالای سرش.
به دستور خلخالی او را به حیاط آورده بودند و قبل از بقیه کسانی که قرار بود اعدام شوند، به دست خود خلخالی تیرباران شده بودند. میگریستم و راه میرفتم. تا سه راه زندان پیاده آمدم.
و جمله دکتر توی گوشم زنگ میزد. آخرین جملهاش:« به همسرم و به یارانام بگویید دیگر به من نیاندیشند فقط در اندیشه ایران باشند.»
سروان منیر طاهری را ۵ اسفند ۱۳۵۷ به اتهام عامل فاجعه سینما رکس آبادان اعدام کردند یعنی یک سال و شش ماه پیش از تشکیل دادگاه رسیدگی به پرونده سینما رکس آبادان.
بر اساس گزارش کیهان، سروان طاهری دو روز قبل از محاکمه توسط «رزمندگان میانه» در این شهر شناسایی و دستگیر شد. وی سپس به رودسر انتقال داده شد و «کمیته» از دادسرای رودسر دعوت کرد که به پرونده وی رسیدگی کند.
او در دادگاه انقلاب اسلامی رودسر محاکمه شد. متهم قبل از اعدام ۴۸ ساعت در بازداشت به سر برد و دادگاه او نیز در طول این مدت تشکیل شد.
اتهامات سروان طاهری به این شرح بود: «عامل فاجعه سینما رکس آبادان» «دوره چریکی در آمریکا»، «قتل سه نفر شهدای شهرستان رودسر»، و نیز «شکنجه زندانیان سیاسی در شهرهای مشهد و شیراز»
روزنامهی اطلاعات به دروغ از قول برادر سروان طاهری نوشت: برادر وی که از مجاهدین خلق میباشد به رودسر آمد و پس دیدن سروان طاهری به او گفت به ملت ایران خیانت کرده و باید اعدام شود.
سروان طاهری خود شرکت در آتشسوزی رکس را رد کرده بود و گفته بود در آن روزها در آبادان نبوده. روز بعد، برادر سروان طاهری دربارهی چاپ خبر دروغ مبنی بر اینکه او اعدام برادرش را تایید کرده بود به روزنامهها اعتراض کرد.
روزنامه آیندگان در ۶ اسفند نامهای از خانواده سروان طاهری به چاپ رساند که در آن به صحت اتهامات ذکر شده برای ایشان در صدا و سیما اعتراض شده و از مراجع مسئول خواسته شده بود در جهت روشن شدن موضوع و اعاده حیثیت سروان طاهری اقدام کنند.
خانواده وی در این نامهی سرگشاده به مطبوعات بر بیگناهی وی پافشردند و افسران و همقطاران وی را به شهادت طلبیدند.
در مورد عاملیت متهم در فاجعه سینما رکس آبادان، آنها تاکید کردند که وی هیچگاه در آبادان نبوده و بخصوص در موقع بروز حادثه در محل دیگری از مرخصی سالیانهاش استفاده میکرده است.
در مورد عاملیت وی در شکنجه زندانیان سیاسی در شهرهای مشهد و شیراز، خانواده وی تاکید کردند که «وی در تمام مدت زندگیاش حتی یک ثانیه هم در شیراز نبوده و بطور کلی این شهر را ندیده بود و سابقه خدمت پلیسی هم در این شهر هم ندارد. وی در تمام مدت خدمتش در مشهد در اداره راهنمایی و رانندگی انجام وظیفه میکرده و این مورد همیشه در خیابانها و در انظار مردم مشهد بوده است و به لحاظ اینکه وی خود مشهدی بوده است عده زیادی از مردم مشهد در این موضوع واقفند»
آنها از تمام زندانیان سیاسی که سروان منیر طاهری را میشناسند و یا اینکه به وسیله وی شکنجه شدهاند تقاضای شهادت در پیشگاه ملت ایران کردند.
در مورد عاملیت در قتل سه نفر از مردم رودسر، خانواده سروان طاهری تاکید کردند که بر اساس تحقیقات آنان، هر سه مورد در جریان «درگیریها و تهاجم از دو طرف (تظاهرکنندگان و نیروهای انتظامی)» رخ داده و «تیراندازی به وسیله تمام نیروهای پلیس و ژاندارم مستقر در شهرستان رودسر انجام گرفته است». آنها در این مورد به «حمله تظاهرکنندگان به اتومبیل پلیس و مجروح شدن پلیسهای سرنشین از جمله سروان طاهری و مداوای آنها در بیمارستان شیر و خورشید رودسر» و«حمله تظاهرکنندگان و آتش زدن منزل یک پاسبان و تیراندازی به خانواده وی» اشاره کردند.
در یکی از این درگیریها «که از طرف پلیس تیراندازی شده، تیر به پای یکی از تظاهرکنندگان اصابت و شخص مذکور در زیر دست و پای تظاهرکنندگان بدرجه شهادت رسیده است». آنها با «توضیح اینکه وی در شهرستان رودسر هم مرئوس بوده است» از کلیه پرسنل شهربانی رودسر در این مورد شهادت طلبیدند.
اطلاعات بیشتر درباره آتشسوزی سینما رکس آبادان در گزارش رسانهها از دادگاه علنی شهریور ۱۳۵۸ آمده است. در جریان این دادگاه و در اظهارات متهمین یا مقامات قضایی مسئول رسیدگی به پرونده هیچگونه اشارهای به سروان طاهری نشده است. علاوه بر این، متهم اصلی این دادگاه در دفاعیات خود اذعان داشت که آتشسوزی را به همراه سه مبارز مذهبی دیگر راه انداخته و ارتباطی با نیروهای انتظامی رژیم گذشته نداشته است.
دادگاه انقلاب اسلامی رودسر سروان طاهری را به جرم قتل و «انسداد راه خدا» به اعدام محکوم کرد. بر اساس گزارش، وی از دادگاه خواست که جسدش را پس از اعدام به خانوادهاش تحویل دهند، از مراسم اعدامش عکس نگیرند، و در هنگام اعدام چشمانش را نبندند و اجازه بدهند که خودش فرمان شلیک را به جوخه اعدام بدهد. اعدام سروان طاهری در حضور نماینده آیتالله خمینی، رئیس کمیته انقلاب اسلامی رودسر، و عدهای از اعضای خانوادههای کشتهشدگان به اجرا درآمد.
ستوان یکم منوچهر بهمنی، افسر شهربانی آبادان. او چند روز قبل از واقعه به مرخصی رفته و همان روز به آبادان بازگشته و هنوز هم در مرخصی بود. او در خانهاش بود که او را از جریان با خبر میکنند. ستوان بهمنی خود را به محل سینما و به جمع مأموران شهربانی میرساند و همراه دیگر مأموران شهربانی و آتش نشانی سعی میکنند آتش را مهار کنند.موسوی تبریزی در دادگاه تأکید میکرد که مرخصی رفتن ستوان بهمنی در این مدت و آمدنش در همان روز با نقشه قبلی بوده . اما حقيقت ماجرا چه بود؟
سرنشينان موتور توقف میکنند. ستوان بهمنی موقعی که به آنها میرسد یک سیلی به گوش آخوند موسوی تبریزی میزند و همین امر موجب کینه در دل او میشود و در روزهای برپایی دادگاه سینما رکس٬ ستوان بهمنی دستگیر میشود و در دادگاه به ناحق، به اتهام شرکت در واقعه سینما رکس به جوخه اعدام سپرده میشود.
موسوی تبریزی این ستوان شهربانی را به جرم حمل سلاحی که دولت در اختیارش گذاشته بود و ساخت اسرائیل بود به اعدام محکوم کرد.
محمد صفوی از فعالین کارگری آبادان: بعنوان کسی که مدت کمی بعد از وقوع حادثه برای کمک در محل حضور داشت نه تنها شاهد هیچگونه تیراندازی از جانب ماموران شهربانی نبودم بلکه مامورین شهربانی با کمک ماموران آتش نشانی و مردم با ابزاری که در دست داشتند مشغول شکستن دیوارهای سینما بودند که از آن طریق به کسانی که در سینما گرفتار شده اند کمک نمایند. اما موسوی تبریزی برای اینکه سناریو خود را برای تبرئه مسببین اصلی، کامل نماید به بیان دروغ که ماموران شهربانی از جمله “ستوان بهمنی” به مردم در حال فرار از سینما شلیک کرده اند، “ستوان بهمنی” را محکوم به اعدام کرد. این در حالی بود که بر اساس شواهد موجود ستوان بهمنی در روز حادثه در مرخصی بود ولی هنگامی که خبر واقعه را شنیده بود برای کمک در محل حاضر شده بود و نقشی در آتش سوزی سینما رکس نداشت. موسوی تبریزی، تنها بخاطر کینه شخصی که به ستوان بهمنی داشت او را محکوم به اعدام کرد.
در حکمی که داده میشود٬ اعضای دادگاه حاضر نمیشوند زیر حکم اعدام ستوان یکم منوچهر بهمنی را امضا کنند.
آخوند موسوی تبریزی در زیر حکمی که دیگران امتناع کرده بودند امضا کنند مینویسد: «ضمنا ستوان بهمنی به دستور اینجانب به اعدام محکوم میشود»
علی نادری، صاحب سینما رکس آبادان بیش از ۱۵ سال بود که سینما را به شخص دیگری اجاره داده بود. از هفت سال پیش از آن در تهران زندگی میکرد و دو یا سه ماه یک بار سری به آبادان میزد. در روز آتشسوزی نیز در قطار تهران – خرمشهر بود و به سوی آبادان میرفت و اصلن از داستان مطلع نبود.
وی بیش از شصت سال سن داشت. قبل از این واقعه، کسی او را در آبادان نمی شناخت. محل زندگیاش در تهران بود. طبق اظهارات کارکنان سینما و بنا به گفته خودش، مدت مدیدی بوده که به آبادان رفت و آمد نداشته، بعد از وقوع آتش سوزی، بنا به دستور اداره پلیس به آبادان کشانده می شود. جرم او در دادگاه، قصور و بی توجهی به امکانات ایمنی ساختمان سینما و سوء مدیریت و عدم احساس مسئولیت در قبال جان مشتریان سینما عنوان گردید.
علی نادری به زندانی بودنش به مدت ۲۳ ماه اعتراض کرد، ولی این در سنجش با آنچه انتظار وی را میکشید چیزی نبود...
بخشی از اتهامهای او در پرسشهای دادستان و پاسخ او:
پرسش: «شما وقتی اینجا را اداره میکردید چه نوع فیلمهایی را نشان میدادید؟»
پاسخ: «اختیار فیلم با من نبود و طبق قراردادی که بسته میشد فیلم تحویل میگرفتیم.»
پرسش: «شما فیلمهایی نشان میدادید که بیشتر سود داشته باشد؟»
پاسخ: «اختیار انتخاب فیلم با من نبود»
نادری: «آقای رئیس دادگاه، سینمای مرا با یک توطئه خائنانه آتش زدهاند، که از نظر ایمن و تجهیزات هیچ نقصی نداشته است.»
موسوی تبریزی: «معلوم است که آتش زدهاند. ولی اگر کارگر خوبی سینما داشت و اگر درهای اضطراری باز میشد و اگر کارگر ایمنی با مسئولیتی وجود داشت، اینقدر افراد نمیسوختند و شاید به حداقل میرسید»
اتهامات سرهنگ سیاوش امینی آل آقا، معاون وقت شهربانی آبادان، هیچ ربطی به پروندهی سینما رکس نداشت و دادگاه نتوانست کوچکترین پیوندی میان او آتش زدن سینما برقرار کند ولی او را نیز اعدام کردند.
وی که متخصص ضد خرابکاری بود بعد از اطفای حریق برای تحقیقات پیرامون واقعه و کشف آثار جرم و وسایلی که در این حریق بکار گرفته شده، به داخل سینمای سوخته شده می رود. بعد از چند نوبت کنکاش و جستجو بدون دستیابی به آثار و علائم مشخص و یا شیئی که بتواند سرنخ را بدست بدهد، گزارشی براساس مشاهدات عینی و شکل ظاهری حریق تهیه می کند.
گزارش تهیه شده، صرفا براساس مشاهدات عینی و شکل ظاهر قضیه بود، در صورتیکه برای کشف جرم در آن مقطع، علاوه بر این عوامل، شناخت انگیزه و علل سیاسی عقیدتی، شرط لازم بود. سرهنگ سیاوش امینی آل آقا انتظار برائت خود را داشت.
او چند ماه بعد از انقلاب، خود را در اختیار مسوولین رژیم جدید قرار داده بود. او نمی دانست که سرهنگ زمان شاه که تخصص ضدخرابکاری را یدک بکشد و در زمان وقوع حادثه گزارش واقعه را به همان گونه که بوده، تهیه کند، مجرم شناخته خواهد شد. بیچاره متخصص کشف جرم در جلسات پایانی دادگاه و در لحظاتی که او را به جوخه اعدام سپردند، مجرمین اصلی را شناخته بود!
شخص دیگری که در این رابطه اعدام شد، مدیر سینما، اسفندیار رمضانی دهاقان چون مورد اعتماد صاحب سینما بود، همه مسئولیت های اداره سینما از طرف صاحب سینما به او محول گردیده بود. شغل اصلی مدیر سینما، کارمند صنایع نفت بود و مدیریت سینما را در کنار شغل اصلی به عهده داشت. سال های متمادی هر دو کار را انجام می داد. اتهام وی در دادگاه، سوءمدیریت و سوء استفاده شغلی و بی توجهی و بی مبالاتی به وضع ایمنی سینما و عدم استخدام کادر مجرب برای خدمات سینما و عدم احساس مسئولیت در قبال جان مشتریان ذکر گردید.استناد دادگاه به کمبود امکانات ایمنی و رفاهی از طرف مدیر و صاحب سینما، موضوعی است که می بایست مورد مداقه و توجه لازم قرار گیرد. این افراد در این موارد مسوول خواهند بود و مسوولیتشان در این زمینه تخطی ناپذیر میباشد. فرد سودجو و مال اندوزی چون صاحب سینما که صرفا به در آمد کلانش اهمیت می داده و توجه اساسی به ایمنی و رفاه حال مشتریان سینما نداشته، می بایست مورد مواخذه و کیفر قرار گیرد ولی نمی توان این فرد را به صرف عدم مسوولیت در قبال وضع سینما به عنوان عامل جنایت و آدم سوزی محکوم به مرگ کرد و موضوع جنایت را لوث کرد و عاملین اصلی را به مردم معرفی ننمود.
سینما رکس جزء سینماهای درجه دو محسوب میشد و نرخ بلیط آن با نظارت شهرداری تعیین میشد و با تایید کتبی مسوولین دولتی به کارش ادامه میداد. این قبیل نواقص و کمبودها طبعا در تمام سینماهای کشور وجود داشت و هنوز هم تغییری نکرده است.
دادگاه
اسفندیار رمضانی دهاقانی- مدیر سینما رکس به سبب کمبود ایمنی در سینما رکس و استخدام
افراد ناآزموده اعدام گردید.
نقش مدیر و صاحب سینما در توطئه آدم سوزی از نظر دادگاه ویژه، فاقد ادله و براهین قانونی و محکمه پسند میباشد و صرفا برای سرپوش گذاشتن روی موضوع اصلی جنایت است. برای سوزاندن این همه انسان، فقط افکار پلید و جنایتکارانه میتوانسته این ساختمان و موقعیت آن را برای چنین جنایتی مناسب تشخیص دهد و طرح و برنامهریزی خود را با سوءاستفاده از آن نابسامانی به مرحله اجرا در آورد. دادگاه کذایی که همه اعضایش و هیئت دادرسان و اعضای علی البدل در دو نفر خلاصه می شد (آخوند موسوی تبریزی و حسین نقیبی) بدون داشتن حق وکیل مدافع، متهمان را محاکمه و به مرگ محکوم نمود. مردم آبادان و خانواده قربانیان با برپایی این دادگاه، قاتلین واقعی فرزندانشان را شناختند و اعدام این عده را توطئه دیگری در ادامه توطئه آدم سوزی سینما رکس می دانند.
یکی دیگر از شش نفر محکوم به مرگ دادگاه سینما رکس، فرجالله مجتهدی یک مامور ساواک بود. وی مدتی قبل از آتش سوزی، از تهران و یا احیانا از شهر دیگری به آبادان منتقل میشود. استدلال دادگاه این بود که چرا انتقال این مامور ساواک به آبادان در روزهای وقوع حادثه صورت گرفته؟ و این جابجایی با یک نقشه قبلی و در رابطه با حریق سینما بوده است. ساواکی مذکور که ناخوش بود و از یک بیماری رنج می برد و بستههای قرص و دارو را با خودش به همراه داشت، خود را یک کارمند معمولی ساواک معرفی می کرد و می گفت که در طول خدمتش هیچگاه به کسی تعدی نکرده و هیچگاه مرتکب خلافی نشده. وی انتقالش به آبادان را در رابطه با جابجایی که در آن ایام در بین مسوولین ساواک صورت میگرفته، میدانست و آن را یک امر عادی تلقی می کرد و سعی داشت به هر وسیله ممکن بی گناهی خودش را توضیح دهد. معذالک ساواکی دستگیر شده در آن ایام علاوه براین که منفور مردم شناخته می شد، دادگاه از موقعیت آسیب پذیری این شخص، سوءاستفاده کرد. او در این دادگاه، هیچ سرنوشتی جز مرگ نداشت علی الخصوص در دادگاه عدل خمینی که در نظر داشت عده ای را به عنوان مسببین به کیفر برساند و سرو صداها را ساکت و خاموش کند.متهم ردیف هفتم که در این دادگاه محاکمه شد، سرگرد مسعود خنیفر از ابواب جمعی شهربانی آبادان بود. او به اتهام جلوگیری از ازدحام مردم جلوی سینمارکس آبادان که مانع امداد رسانی بودند به اعدام محکوم شده بود. استشهاد اهالی محل و مغازه داران به نفع او، جان او را از مرگ نجات داد.
این افسر روز وقوع آتش سوزی در شهربانی آبادان حضور داشته با سروصداهای اطراف سینما به اتفاق تعدادی پاسبان به کمک مامورین آتش نشانی می شتابد. به پاسبان های همراهش دستور می دهد از پله هائی که مامورین آتش نشانی نصب کرده بودند، بالا بروند و با پتک و کلنگ و هر وسیله دیگر که در دسترس بود، اقدام به تخریب دیوار سالن سینما بکنند زیرا از درهای ورودی امکان داخل رفتن نبود.
سرگرد خنیفر در حالی که دچار احساسات شده بود و به شدت گریه می کرد، سعی و تلاش برای نجات جان محاصره شدگان در آتش را می کرد. مامورین دیوار ضلع غربی سینما را به دستور این افسر خراب کردند اما بدبختانه گاز ناشی از سوختن یونیلیت و آتش وسیع چوب ها و یونیلیت که تمام سینما را فرا گرفته بود، تلاش این افسر خیرخواه و انساندوست را بی نتیجه گذاشت.
دادگاه سرگرد خنیفر را به دو سال حبس محکوم کرد. وی در نهایت تبرئه شد
لیست کامل متهمان و کیفرهایشان در روزنامههای آن روزها چاپ شد.
در بین این محکومین به مرگ، فقط حسین تکبعلی زاده که خودش از مجریان این توطئه بود، در اعترافاتش برنامه ریزان و صاحبان چنین افکار رعب انگیزی را به مردم معرفی نمود. وجود او در دادگاه موجب شد که مشت آخوندهای حاکم باز شود و پرده از راز جنایتشان برداشته شود. حسین تکبعلی زاده با بیان نکات مهمی که در این نوشته بدان اشاره شد، حقایق را برای ملت ایران و جهانیان فاش نمود.تکبعلیزاده در دادگاه آزمایش سختی از سر گذارند. در آغاز کار، همهی ۷۰۰ تن حاضر در دادگاه بر ضدش بودند. ولی او با صداقت و یکرنگیاش توانست کمکم دانههای تردید را نسبت به درستکرداری گردانندگان دادگاه در دل بازماندگانی که هنوز تصویر درستی از فاجعه نداشتند بکارد و بپرورد.
پیمان ماندگار: حسین به راحتی میتوانست با سکوتش حکومت را از شر این غده سرطانی نجات دهد، اما او با جسارتش در دادگاه حداقل توانست پازلهای اصلی ماجرا را سر جایشان بنشاند. پس اگر این را بپذیریم که او میتوانست با یکی دو دروغ کوچک و تبانی با مسئولان وقت خود را نجات دهد و این کار را نکرد، پس باید بپذیریم که دروغگو نبود. او در دادگاه با صدای رسا گفت ما نمیخواستیم کسی بسوزد. یعنی او نمیدانست حکمش اعدام است؟ او به هنگام دفاع آخرش سکوت کرد و هیچ نگفت. او یکی از قویترین شخصیتهایی بود که در عمرم دیدم، اما در حقاش ظلم شد. او را با سید فیلم گوزنها برابر و یکی میدانم. او کبریت را کشید اما نگذاشت اسرار در پرده بمانند.
در نخستین دقایق بامداد ۱۳ شهریور ۱۳۵۹ حکم اعدام حسین تکبعلیزاده و ۵ نفر دیگر از متهمان صادر و این حکم بلافاصله به اجرا گذاشته شد. از محل اعدام و سرنوشت جسد تکبعلیزاده اطلاعی در دست نیست.
افرادی که او از آنها نام برد، هيچ کدام بازداشت و مجازات نشدند...
شيخ علی تهرانی: من خودم تمام پرونده را ديدم. هيچ شكی نيست كه آن هيات اسلامی كه برای مبارزات در قم بود، دستور داده كه چهار نفر رفتند و سينما را با بنزين آتش زدند كه سه نفرشان سوختند و يك نفرشان زده ماند. اين مثل ديوانه ها بود و میگفت من بايد به ملت ايران برسانم اين جنايت را.
تکبعلیزاده و ديگر محكومان نه فقط در نزد آبادانیها و بازماندگان قربانيان منفور نبودند، بلكه حتا از سوی آنان سعی شد از اعدامشان جلوگیری شود. بازماندگان قربانيان نمایندگانی را با وكالت به سراغ شيخ علی تهرانی، قاضی شرع منصوب خمينی در خوزستان و شوهرخواهر علی خامنه ای فرستادند كه او با پادرمیانی و جلب نظر موافق خمینی از اعدام تکبعلیزاده و ديگران جلوگیری كند.
در ۲۰۰ کیلومتری راه، رادیوی ماشینشان اعلام کرد که محکومین اعدام شدند. وقتی به خانه من رسیدند گریه میکردند و گفتند ما وکالت گرفتیم از سايرين هم که این بی گناهان را نکُشید ولی کشتند...
از شانس خمینی و همدستانش٬ روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ جنگ بین ایران و عراق که خمینی آنرا « یک نعمت بزرگ الهی» میدانست٬ به صورت رسمی آغاز شد و فاجعه سینما رکس آبادان٬ برای سالهای سال به فراموشی سپرده شد...
در طول جنگ ایران و عراق (این نعمت بزرگ الهی) ۱٬۰۰۰٬۰۰۰ انسان کشته، زخمی و ناپدید شدند.
جواد منصوری فرمانده سابق سپاه: «اگر جنگ نشده بود من فكر میكنم انقلاب اسلامی از بین رفته بود، من اعتقادمه و جنگ بود كه انقلاب اسلامی رو سازمان داد، قدرت داد، تجربه داد، روحیه داد و موقعیت داد، خیلی ما نتایج جنگ برامون عالی بود، عالی بود، با جنگ بود توانستیم ضد انقلاب داخل رو سركوب كنیم، گروهكها رو سركوب كنیم.»برخی منابع:
مصطفی آبکاشک جغتای- مسببین واقعی فاجعه سینما رکس آبادان چه کسانی هستند؟
مجید احمـديان- فاجعه سينما رکس: آتش انقلاب اسلامی
کیهان لندن- در جستجوی جنایتکار مخوف گمنام: دادستان دادگاه سینما رکس
کیهان لندن - گفتگو با علی سجادی درباره آتش سوزی سینما رکس، آغاز وحشت بزرگ چهل ساله
رادیو فردا- آتشسوزی سینما رکس آبادان (قسمت دوازدهم): رای دادگاه
رادیو فردا- آتشسوزی سينما ركس آبادان (قسمت سيزدهم): واكنش مردم آبادان و فرجام كار.
صدای شیخ علی تهرانی
ویدیوی جواد منصوری فرمانده سابق سپاه: خیلی ما نتایج جنگ برامون عالی بود!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر