دادستان و عاملین این ظلم ها سرنوشتی بهتر از حسینی ها (شکنجه گر ساواک) نخواهند داشت
شنبه، ۱۰ تير، ۱۳۹۱
دکتر محمد ملکی، اولین رییس دانشگاه تهران پس از انقلاب، در واکنش به رنج نامه نرگس محمدی از درون زندان، نامه ای خطاب به این فعال حقوق بشر نگاشته است.
به گزارش دانشجونیوز، دکتر ملکی در این نامه به دادستان تهران هشدار داده است که "سرنوشت شما و اربابانتان و آمرین و عاملین این ظلم ها" سرنوشتی بهتر از حسینی ها (یکی از شکنجه گران معروف ساواک) نخواهد بود.
متن کامل این نامه که در اختیار دانشجونیوز قرار گرفته، به شرح زیر است:
بسم الحق
«برای دختر زجرکشیده ام، نرگس»
دختر مظلومم نرگس:
یادداشتی را كه برای «داد»ستان انقلاب اسلامی تهران فرستاده بودی خواندم. نمیدانم جناب دادستان این نامه و نامه های دیگرت را خوانده اند یا نه؟ احتمالا ایشان آنقدر گرفتار نقشه كشی برای پرونده سازی و به زندان كشیدن و آزار و اذیت دگراندیشان اند كه فرصت این كار را پیدا نمی كنند. دخترم تو با سادگی و صداقت همیشگی ات فردی را مورد خطاب قرار داده ای كه چنان در دنیای رویایی خود غرق شده كه جز به چوبه های دار و آزار زندانیان و خوش خدمتی به حاكمان ستم پیشه كه بیش از ٣٠ سال است با خون و آتش سرپا ایستاده اند به چیز دیگری نمی اندیشد. دخترم در یادداشتت نوشته ای :
"مصرا و موکدا اعلام میکنم که چنین رفتار و اقدامی با من در واقع مرگ تدریجی من است كه مسئولیت آن با مسئولین است . امیدوارم بنا نباشد كه همچون شهادت هاله سحابی و هدی صابر كه گفته شد به علت گرمای هوا و اعتصاب غذا بود! حادثه دیگری البته به ظاهر طبیعی رخ دهد كه به این ترتیب اعلام میكنم نه تنها طبیعی نخواهد بود بلكه تشدید بیماری یا بروز هر حادثه ی ناگوار دیگری در این شرایط برای من کاملا عامدانه است. "
دخترم نرگس: فراموش نكن آقای عباس جعفری دولت آبادی جای كسی مانند لاجوردی نشسته كه در دهه ٦٠ هزاران زندانی سیاسی را به دستور امامشان خمینی از دم تیغ گذراندند و فاجعه ی بزرگ جنایت علیه بشریت را در تابستان ٦٧ به وجود آوردند. این آقای «داد»ستان مگر بعد از شهادت هاله و هدی چه عكس العملی نشان داد كه تو او را از آنچه ممكن است به سرت بیاورند میترسانی؟ متاسفانه اینها بی رحم تر از آن هستند كه به این نامه ها توجه كنند. فقط فایده این قبیل نوشتن ها این است كه در پرونده قطور ظلمهای این جماعت می ماند برای روزی كه ( آن روز نزدیك است) به عنوان اسناد دوران حكومت استبداد مذهبی در دادگاهی عادلانه مطرح گردد تا مردم بیشتر آگاه شوند چه جنایاتی در نظام مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه رخ داده است.
در اینجا من میخواهم تذكار و انذاری برای جناب «داد»ستان انقلاب اسلامی تهران داشته باشم اگر چه میدانم چشمهای این جماعت كور و گوش هایشان كر است.
این خاطره را بارها نوشته ام باز هم مینویسم شاید آقای دادستان و دیگر همکارانشان بخوانند و بخود آیند.
تازه چند روزی از ریاست من در دانشگاه تهران نگذشته بود كه رئیس بیمارستان هزار تخت خوابی تلفن زد و از من خواست هر چه زود تر به بیمارستان بروم. به آنجا رفتم، چند پزشك مرا به اتاقی هدایت كردند، روی یكی از تخت ها مرد بلند اندامی افتاده بود. هیكلش آنقدر بزرگ بود كه نصف پاهایش از تخت بیرون زده بود. تمام سر و صورتش باند پیچی شده بود و جز دو چشم و دهانش چیزی دیده نمی شد. یكی از پزشك ها گفت: میدانی این مرد كیست؟ این همان حسینی جلاد ساواك است كه زندانی های سیاسی با شنیدن اسمش بر خود میلرزیدند، ببین به چه وضعی افتاده. مانیتور نشان میداد آخرین لحظات زندگی را میگذراند، یك لحظه چشمم در چشم هایش افتاد، یك دنیا درس و عبرت بود. به دلیل گلوله ای كه به سر خود زده بود مغزش متلاشی شده بود. چند لحظه بعد جلو چشم من و پزشكان و دانشجویان پزشكی مرد و تنها نفرین ابدی را با خود برد.
آقای «داد»ستان دادگاههای انقلاب اسلامی تهران، بدانید و مطمئن باشید اگر وضع بر همین منوال باشد، در پایان كار، شما و اربابانتان و آمرین و عاملین این ظلم ها سرنوشتی بهتر از حسینی ها نخواهید داشت. عبرت بگیرید اگر چه میدانم نمی گیرید! منتظر روزی باشید كه در دادگاه عدالت، پشیمانی تان به جایی نخواهد رسید و باید پاسخگوی اعمالتان باشید.
در پایان از تمامی مدعیان راستین دفاع از آزادی و حقوق بشر میخواهم، از هر طریق ممکن که صلاح میدانند اعتراض به اعمال خشونت آمیز و غیرانسانی حاکمیت ایران را علیه دگراندیشان و زندانیان سیاسی-عقیدتی و در این شرایط بخصوص درباره نرگس محمدی فریاد کنند.
شنبه، ۱۰ تير، ۱۳۹۱
دکتر محمد ملکی، اولین رییس دانشگاه تهران پس از انقلاب، در واکنش به رنج نامه نرگس محمدی از درون زندان، نامه ای خطاب به این فعال حقوق بشر نگاشته است.
به گزارش دانشجونیوز، دکتر ملکی در این نامه به دادستان تهران هشدار داده است که "سرنوشت شما و اربابانتان و آمرین و عاملین این ظلم ها" سرنوشتی بهتر از حسینی ها (یکی از شکنجه گران معروف ساواک) نخواهد بود.
متن کامل این نامه که در اختیار دانشجونیوز قرار گرفته، به شرح زیر است:
بسم الحق
«برای دختر زجرکشیده ام، نرگس»
دختر مظلومم نرگس:
یادداشتی را كه برای «داد»ستان انقلاب اسلامی تهران فرستاده بودی خواندم. نمیدانم جناب دادستان این نامه و نامه های دیگرت را خوانده اند یا نه؟ احتمالا ایشان آنقدر گرفتار نقشه كشی برای پرونده سازی و به زندان كشیدن و آزار و اذیت دگراندیشان اند كه فرصت این كار را پیدا نمی كنند. دخترم تو با سادگی و صداقت همیشگی ات فردی را مورد خطاب قرار داده ای كه چنان در دنیای رویایی خود غرق شده كه جز به چوبه های دار و آزار زندانیان و خوش خدمتی به حاكمان ستم پیشه كه بیش از ٣٠ سال است با خون و آتش سرپا ایستاده اند به چیز دیگری نمی اندیشد. دخترم در یادداشتت نوشته ای :
"مصرا و موکدا اعلام میکنم که چنین رفتار و اقدامی با من در واقع مرگ تدریجی من است كه مسئولیت آن با مسئولین است . امیدوارم بنا نباشد كه همچون شهادت هاله سحابی و هدی صابر كه گفته شد به علت گرمای هوا و اعتصاب غذا بود! حادثه دیگری البته به ظاهر طبیعی رخ دهد كه به این ترتیب اعلام میكنم نه تنها طبیعی نخواهد بود بلكه تشدید بیماری یا بروز هر حادثه ی ناگوار دیگری در این شرایط برای من کاملا عامدانه است. "
دخترم نرگس: فراموش نكن آقای عباس جعفری دولت آبادی جای كسی مانند لاجوردی نشسته كه در دهه ٦٠ هزاران زندانی سیاسی را به دستور امامشان خمینی از دم تیغ گذراندند و فاجعه ی بزرگ جنایت علیه بشریت را در تابستان ٦٧ به وجود آوردند. این آقای «داد»ستان مگر بعد از شهادت هاله و هدی چه عكس العملی نشان داد كه تو او را از آنچه ممكن است به سرت بیاورند میترسانی؟ متاسفانه اینها بی رحم تر از آن هستند كه به این نامه ها توجه كنند. فقط فایده این قبیل نوشتن ها این است كه در پرونده قطور ظلمهای این جماعت می ماند برای روزی كه ( آن روز نزدیك است) به عنوان اسناد دوران حكومت استبداد مذهبی در دادگاهی عادلانه مطرح گردد تا مردم بیشتر آگاه شوند چه جنایاتی در نظام مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه رخ داده است.
در اینجا من میخواهم تذكار و انذاری برای جناب «داد»ستان انقلاب اسلامی تهران داشته باشم اگر چه میدانم چشمهای این جماعت كور و گوش هایشان كر است.
این خاطره را بارها نوشته ام باز هم مینویسم شاید آقای دادستان و دیگر همکارانشان بخوانند و بخود آیند.
تازه چند روزی از ریاست من در دانشگاه تهران نگذشته بود كه رئیس بیمارستان هزار تخت خوابی تلفن زد و از من خواست هر چه زود تر به بیمارستان بروم. به آنجا رفتم، چند پزشك مرا به اتاقی هدایت كردند، روی یكی از تخت ها مرد بلند اندامی افتاده بود. هیكلش آنقدر بزرگ بود كه نصف پاهایش از تخت بیرون زده بود. تمام سر و صورتش باند پیچی شده بود و جز دو چشم و دهانش چیزی دیده نمی شد. یكی از پزشك ها گفت: میدانی این مرد كیست؟ این همان حسینی جلاد ساواك است كه زندانی های سیاسی با شنیدن اسمش بر خود میلرزیدند، ببین به چه وضعی افتاده. مانیتور نشان میداد آخرین لحظات زندگی را میگذراند، یك لحظه چشمم در چشم هایش افتاد، یك دنیا درس و عبرت بود. به دلیل گلوله ای كه به سر خود زده بود مغزش متلاشی شده بود. چند لحظه بعد جلو چشم من و پزشكان و دانشجویان پزشكی مرد و تنها نفرین ابدی را با خود برد.
آقای «داد»ستان دادگاههای انقلاب اسلامی تهران، بدانید و مطمئن باشید اگر وضع بر همین منوال باشد، در پایان كار، شما و اربابانتان و آمرین و عاملین این ظلم ها سرنوشتی بهتر از حسینی ها نخواهید داشت. عبرت بگیرید اگر چه میدانم نمی گیرید! منتظر روزی باشید كه در دادگاه عدالت، پشیمانی تان به جایی نخواهد رسید و باید پاسخگوی اعمالتان باشید.
در پایان از تمامی مدعیان راستین دفاع از آزادی و حقوق بشر میخواهم، از هر طریق ممکن که صلاح میدانند اعتراض به اعمال خشونت آمیز و غیرانسانی حاکمیت ایران را علیه دگراندیشان و زندانیان سیاسی-عقیدتی و در این شرایط بخصوص درباره نرگس محمدی فریاد کنند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر