۱۳۹۱ تیر ۱۶, جمعه

شعبون بی مخ ها

فیلم هایی از محمد نوری زاد
محمد نوری زاد: درباره فیلم های کوتاه من با عنوان شعبون بی مخ ها
شعبون بی مخ ها (قسمت اول) کسانی هستند که به هیچ قاعده ای متقاعد نیستند. دهانشان از فحش و ناسزا و البته از الفاظ دینی پراست. مشت هایشان همیشه مهیای فرود آمدن است و دهانشان مهیای فحش های ناموسی حتی! چهره هایشان بیش از گشایش و لبخند، با عبوسی و ترش رویی و اخم های غلیظ آشناست. ادب؟ هرگز. تعقل؟ مباد. رعایت حریم خصوصی؟ حرفش را هم مزن. پس چه؟ یک کپسول انباشته از نفرت و فحش و ضرب و شتم و تخریب و هیاهو و بی آبرویی که بالاشاره رو به کسانی که "باید ترتیب شان داده شود" واگشوده می شود. بضاعت فیلم های کوتاه من اساساَ در حد و اندازه ای نیستند که بتوانند از پس تعریف استوانه ی شخصیت این جماعت برآیند. مختصری هستند ازیک منجلاب. "شعبون بی مخ ها" را من در ده قسمت به شما معرفی می کنم. البته تنها گوشه ای ازشخصیت جهنمی شان را. وگرنه مگر خدا از پس این جماعت که در هرکجای این کشور مهیای زدن و تخریب کردن و ترساندن و بی آبرو کردن و غارت اند برآید. قسمت نخست "شعبون بی مخ ها" را به همه ی آنانی که از این نظام ادب و قانون و انصاف و عدالت و پاکی انتظار داشتند و سالهاست که این چشم انتظاری را در بقچه ای نهاده و به تاریخ سپرده اند تقدیم می دارم
 شعبون بی مخ ها (قسمت دوم)
محمد نوری زاد: من دراین فیلم بسیار صریح و بدون لکنت با رهبر صحبت کرده ام و به او نشان داده ام که شعبون بی مخ ها عمله های بیت رهبری هستند و محاکمه ی آنان بمثابه محاکمه ی خود ماست. در این فیلم به رهبر گفته ام: به لحاظ حقوق شهروندی چرا شما با سایر مردم برابر نیستید؟ و چرا این برابری که در قانون بدان تأکید شده امروزه به یک طنز منجرشده؟ به حادثه ی خونین کوی دانشگاه پرداخته ام. و این که چرا بانیان این حادثه که بسیجیان چماق بدست بوده اند، باوجود تأکید شما، محاکمه و مجازات نشدند؟ و خودم دلیل این رویگردانی حیرت انگیز را بازگفته ام. سرآخر با نمایش فیلم هایی از شقاوت شعبون بی مخ ها، به رهبر گفته ام ما دوست نداریم سرنوشت قذافی برای شما رقم بخورد. اما چرا باور نمی کنید که در این کشور هفتاد میلیونی، شما تنها رهبر ده میلیون نفرید، و نه بیشتر… بیش از این نگویم. خودتان تماشا کنید.

 شعبون بی مخ ها (قسمت سوم)
محمد نوری زاد: شعبون بی مخ های بسیجی درحقیقت نقش آلودگی ایمانی را در جامعه ی ما بازی می کنند. آنهم آلودگی ایمانی درجمهوری اسلامی ای که دأب دین وخدا و پیغمبر دارد. این موجودات مالیخولیایی، به اسم اسلام، به اسم ولایت، به اسم حزب الله، و به اسم خدا می زنند و تخریب می کنند و بارانی از فحش های زشت را بر سر طرف مقابل خود می بارند.
ریسمان اراده ی این جانوران حیات وحش را اگر بگیریم و دنبال کنیم به اتاق کار سرداران قطور و فربه می رسیم. یا حتی به خیابان پاستور. چرا که اگر ما را بر این توحش غلیظ انتقادی بود یک شبه بساطش را برمی چیدیم. سکوت رهبری در قبال اطوار پلشت شعبون بی مخ های بسیجی نشان دهنده ی رضایت وی از این روند عصر قجری است. من در این قسمت از مجموعه ی شعبون بی مخ ها، به شعبون بی مخ های مجلس نیز پرداخته ام. که یعنی شأن شعبون بی مخی محدود به اوباش و اراذل بسیجی نیست، یک نماینده ی مجلس هم می تواند شعبون بی مخ باشد. یا رییس مجلس نیز می تواند برتنور جهل بی مخ های مجلس و بیرون مجلس بدمد. در این فیلم کوتاه، جناب شهرام ناظری چه نیک می خواند با آن صدای آسمانی اش:
 جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او
 آن نور و طور و موسیِ عمرانم آرزوست

 شعبون بی مخ ها (قسمت چهارم)
محمد نوری زاد: من در این فیلم در کنار تصاویری از شعبان جعفری و دکتر مصدق بهمراه تصاویری از کتک خوردن مردم در خیابان ها در سال های اخیر، به مقوله استقبال مردم از مسئولین و همچنین نمونه هایی از رفتارهای آن ها در قبال علی مطهری نماینده مجلس و سردار علایی پرداخته ام. همچنین در کنار نمایش توهین های بسیجیان به فائزه هاشمی رفسنجانی و شکستن شیشه ماشین های مردم توسط بسیجی ها، با رهبری سخن گفته ام.
 این فیلم کوتاه را با تأمل تماشا کنید و به این پرسش ها پاسخ بگویید که:
 ۱ – چه کسانی از وحشی گری شعبون بی مخ ها سود می برند؟
 ۲- چرا و برای چه مقاصدی این جماعت اختراع شدند؟
 ۳ – برای این وحشی ها در آینده ی حوادث ایران چه نقشی درنظر گرفته شده است؟

شعبون بی مخ ها (قسمت پنجم)
محمد نوری زاد: روی سخن من در این فیلم هنوز با شخص رهبر است.
همو که باید یکبار و برای همیشه تکلیف خود را با جماعت شعبون بی مخ ها روشن فرماید. در این قسمت من دامنه ی شعبون بی مخی را از محدوده ی بسیجیان بدر برده ام و پای دیگرانی را که بظاهر بلندپایه اند پیش آورده ام. دیگرانی که برای خود دم و دستگاهی آراسته اند و هوشمندانه و قدم به قدم جامعه را به همان سمتی می برند که مأمور انجام آنند. من صمیمانه و از سر درد می گویم: شعبون بی مخ ها می توانند دکتر و آیت الله باشند و بدون آنکه خود بدانند توسط ابن الوقت ها و قدرت های مخوف در سایه، همانی را بگویند که باید بگویند. بی آنکه اراده ای از خود ابراز کنند. اما به اسم خود. و این که اگر ما عربده می کشیم، این عربده حتما مخصوص و متعلق به خودمان است.

شعبون بی مخ ها (قسمت ششم)
محمد نوری زاد: مجموعه ی "شعبون بی مخ ها" درحقیقت دستی است که بسیار دیر بیرون خزیده و سرپوش سطل زباله ای را که بر سفره ی مردم نهاده اند پس زده است. برای این سطل زباله هم از کیسه ی مردم فراوان برداشته اند و هم بخاطرآن بسیار پُز داده اند. در این سطل مثلاً قرار بوده که فهم باشد عقل باشد ادب باشد انصاف و انسانیت باشد، فداکاری و صبوری و مردم داری و مدارا باشد، اما سال های سال است که بوی تعفن این سطل آنچنان به اشمئزاز گراییده که می بینیم هرچه زشتکاری و دغل بازی و دروغ و فریب و ریاکاری و نفرت و عصبیت و بی سوادی و بی ادبی و فحش و ناسزا از هرکجا یافته اند آورده اند و در این سطل انباشته اند.
من اصرار دارم بر سطلی که خصوصیات جاریِ شعبون بی مخ ها را در خود جای داده، برچسب "زباله" زده شود تا فریبکاران و مدعیان بدانند که بیش از این نمی توانند مردم را بزنند و بفریبند و تحقیر کنند و بابت همه ی اینها دستمزد نیز طلب کنند و طلبکارانه دست به جیب مردم ببرند.
من در این فیلم به زاویه ی دیگری از شکل و شمایل شعبون بی مخ ها پرداخته ام. روی سخن من در این فیلم -نظیر قسمت های پیشین- شخص رهبر است. شعبون بی مخ ها را که از سالهای پس از انقلاب تاکنون با اسم هایی چون: نیروهای خودسر، نیروهای خودجوش، لباس شخصی ها، نیروهای مردمی، گروه های فشار، و بسیجی ها می شناسیم همان هایی هستند که با وجود آسیب های فراوانی که به حیثیت کلی کشور وارد آورده اند، به هیچ دستگاهی نیز پاسخگو نیستند و جز از شخص رهبر، از احدالناسی حرف شنوی ندارند.
بدیهی است مسئولیت همه ی خسارت هایی که اینان بخصوص در این بیست و سه سال اخیر بجای گذارده اند، در درجه ی نخست، با شخص رهبر است و ایشان بجای همه ی آنانی که پاسخگو نیستند، باید به مردم و به تاریخ پاسخ بگویند. این فیلم را ببینید و در تکثیر و انتشار آن ما را یاری فرمایید.

شعبون بی مخ ها (قسمت هفتم)
محمد نوری زاد: در هفتمین قسمت از مجموعه ی”شعبون بی مخ ها” رهبر را با خود به شیراز برده ام و گوشه هایی از وحشی گری بسیجیان روحانی و غیرروحانی آن دیار را نشان وی داده ام. شکل و شمایل شعبون بی مخ های بسیجی در همه جای ایران یکسان است. چه در تهران و چه درشهری دور. چرا که اینان از یک بلندگوی مرکزی خط می گیرند و همان بلندگوی مرکزی بر زبانشان الفاظ می نشاند و به دستشان چوب و چماق و سنگ و اسلحه می دهد و کیفیت به زیرکشاندن مخالفان و معترضان را نیز دم گوششان نجوا می کند.
در قاموس شعبون بی مخ ها، آبروی مردم که هیچ، آبروی جمهوری اسلامی که هیچ، آبروی خدا و پیغمبر و قرآن و اهل بیتی که مرتب ازآنان دم می زنند نیز هیچ در هیچ است. اگر خواستید یک شعبون بی مخ حکومتی را بشناسید حتماَ به کانون حساسیت او دخول کنید. در این کانون، توهین به هست و نیست همه ی مقدسات را می شود نادیده گرفت اما یک اعتراض و انتقاد ساده به رهبری رگ های گردن اینان را برمی کشد و کف بر لبانشان می آورد و چماق را از غلافش بدر می برد.
این فیلم را ببینید تا با مختصری از مختصات همین کانون مورد اشاره آشنا شوید. و این که بدانید جمهوری اسلامی ایران در این سالها چه هیبت هیولاگونی به اسم بسیج برساخته است که نه خدا می شناسد و نه قانون و نه انسانیت. همان بسیجی که خدا خدا می کند و فحش می دهد. حسین حسین می کند و زیر و بالای ناموس دیگران را بر طبق ویرانگی آرزوهای مردم می نشاند. همان بسیجی که بدیهی ترین خصلت های دینی و انسانی را زیر پا می گذارد تا خود را “ولایی” نشان بدهد. زبانم لال گویی خدا و قرآن و اهل بیت نیز اگر بخواهند در میان بسیجیان مقبولیتی برای خود دست و پا کنند، باید و حتماً در صف ولایتمداری بیت رهبری بایستند و ازگذرگاه فداییان رهبرعبور کنند، وگرنه حسابشان با اسلحه و چوب و چماق و دهان آلوده ی بسیجیان، کف دستشان نهاده می شود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر