بخش نخست
اسهالطلبان و یبوستگرایان٬ نایاکیها و مزدوران آخوندپرست٬ مسوولان مملکتی٬ اعضای سپاه جلادان٬ بسیجیها و ماموران خونخوارِ نیروهای انتظامی٬ شکنجهگران و عرزشیهای همیشه در صحنه و... تماشاگران خاموشِ پشت پنجرهها بخوانند!
به سراغ شما نیز خواهند آمد!
زمانیکه در جریان فارس گیت عباس درویشتوانگر٬ جانباز جنگ ایران و عراق، روزنامهنگار و تهیهکننده بولتنهای محرمانه برای نهادها و مقامهای نظام جمهوری اسلامی ایران٬ مامور امنیتی و مدیر ارشد خبرگزاریهای وابسته به سپاه پاسداران (تسنیم و فارس) را بازداشت کردند احسان نادرپور نوشته:
نظام وقتی انقدر راحت به آدمهایی انقدر نزدیک به خودش رحم نمیکنه به شما هم رحم نخواهد کرد.
و کاربری بنام میلان نوشت: عباس توانگر، قائم مقام خبرگزاری فارس، از معتمدترین مشاوران مطبوعاتی و اطلاعاتی بیت رهبری، کسی که تک تک روزهای زندگیش در خدمت نظام بود، در بزنگاه رسوایی خامنه ای، مثل دستمال کثیف مصرف شده ای دور انداخته شد.
واقعا فکر میکنید نظام پای شما پیاده نظام دون مقدار میایستد؟
نظامِ اسلامی حتا به «ابوذر زمان»٬ (آیتالله طالقانی) «یادگار امام»٬ (احمد خمینی) «نور چشم» خمینی(آیتالله لاهوتی) ٬ آیتالله شریعتمداری٬ همان کسی که خمینی را به عنوان مرجع معرفی کرد تا از اعدام وی جلوگیری کند و «حاصل عمر خمینی» (آیتالله منتظری) هم رحم نکرد٬ چه برسه به شما!برای حفظ نظام اسلامی٬ حتا امام زمانشون هم بعد از هزار سال ممکنه خودکشی کنه یا به دلیل بیماری زمینهای یهویی بمیره!
علیرضا اکبری شهروند دوتابعیتی بریتانیایی ایرانی٬ نظامی سابق و معاون علی شمخانی، وزیر دفاع ایران در دولت اصلاحات به اتهام جاسوسی برای انگليس اعدام شد.
بدبختِ بیچاره داغ اسلام هم رو پیشونیاش داشت!
علیرضا اکبری٬ زاده ٬۱۳۴۰ اوایل دهه ۸۰ خورشیدی از وزارت دفاع بازنشسته شده بود٬ یعنی در سن ۴۵-۴۰ سالگی! یه دو سه سالی دزدی و مفتخوری کرد تا سال ۱۳۸۷ که به اتهام جاسوسی بازداشت شد ولی به قید وثیقه آزاد شد! سر فرصت پولهای دزدیده شده را تبدیل به پوند کرد و خانه و دیگر بند و بساطش را هم فروخت و رفت انگلستان! سوگند خورد تا به ملکه انگلیس وفادار بماند و بلافاصله اجازه اقامت گرفت و شهروند این کشور شد!
ظاهرا علیرضا اکبری که مقیم بریتانیا بوده در سفری در سال ۱۳۹۸ به تهران ابتدا بازجویی و سپس بازداشت شده است. حالا چرا رفته یا چرا فرستادنش به ایران یا چرا گفتن بیا بماند!
اعترافات اجباری او در حالی در خبرگزاری دولتی ایران پخش شد که او پیشتر در فایلی صوتی که توسط بیبیسی فارسی پخش شد، گفتهاست بیش از ۱۰ ماه زیر شکنجه و بازجویی بوده و تحت فشار و داروهای روانگردان ساعتها اقرارهای ساختگی از او گرفته شدهاست.
از اعترافات اجباری و شکنجهی علیرضا اکبری: «من خودم این کارهام!میدونم!»
زنش هم میخواست صدای مظلومیتش به گوش مردم برسه!
حالا این وسط چرا وزیر امور خارجه بریتانیا بین این همه حکم اعدامی که برای جوانان مبارز ایران صادر شده نگران اعدام این یه مزدور است٬ این هم بماند!
سکته قلبی «نورچشم» امام بر اثر بیماری زمینهای!
در آبان ۱۳۶۰ وحید لاهوتی٬ پسرِ آیتالله لاهوتی را زیر شکنجه و خود او را با سم استریکنین میکُشند.
آیتالله لاهوتی پس از بازگشت به ایران علاوه بر اینکه از سوی امام خمینی به عنوان نماینده وی و امام جمعه رشت منصوب شد، مدتی فرماندهی کمیتههای انقلاب اسلامی و نیز فرماندهی سپاه پاسداران را برعهده گرفت. با برگزاری انتخابات اولین دوره مجلس شورای اسلامی او نیز مثل بسیاری از مبارزان دوران پهلوی نامزد نمایندگی شد و به عنوان نماینده رشت به مجلس اول شورای اسلامی راه یافت.
وی پس از انقلاب، حمایت خود را از سازمان مجاهدین، نهضت آزادی و بنی صدر حفظ کرد، و اختلاف روزافزونی با حزب جمهوری اسلامی و رهبران روحانی آن نظیر سید محمد بهشتی و سید علی خامنهای پیدا کرد.
لاهوتی در شهریور ۱۳۵۸ با حکم خمینی مامور به شرکت در جلسات شورای عالی سپاه شد. وی از حامیان بنیصدر بود و این حمایت را ادامه داد و در روز رایگیری برای رای عدم اعتماد به بنیصدر در مجلس شورای اسلامی حاضر نشد.
در آبان ۱۳۶۰ و در اوج سرکوب مخالفان نظام جمهوری اسلامی، وحید لاهوتی پسر حسن لاهوتی، به حکم اسدالله لاجوردی دستگیر شد. وی چند بار در تماس با لاجوردی نسبت به نوع برخورد با اعضای سازمان به وی اعتراض کرده و علت آن را پیشگیری از قرار گرفتن سازمان در برابر نظام میدانست.
چند روز بعد حسن لاهوتی نیز به دستور لاجوردی بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. چند ساعت بعد هم خبر مرگ وی بر اثر سکته اعلام شد.
جنازه وحید را تحویل خانوادهاش ندادند و به آنها گفتند بهخاطر انقلاب سکوت کنید!
محسن کدیور: بر اساس خاطرات هاشمی، آقای خمینی گزارش دادستانی در مورد لاهوتی را خوانده است. آیا گزارش پزشک قانونی را هم به وی اطلاع دادند؟ در هر صورت او در مرگ «نور چشم» خود نه اطلاعیه میدهد نه به خانواده این مبارز شکنجه دیده تسلیت میدهد، نه در هیچ پیام عمومی اظهار تاسف میکند. لاهوتی راست میگفت: المُلک عقیم. «میزان حال فعلی افراد است»، اینکه دیروز مبارزه کرده و شکنجه شده مهم نیست، اینکه امروز زبانش را به انتقاد گشوده و از نظام و رهبری هم انتقاد کرده ملاک است. نظام با کسی عقد اخوت نبسته است! حفظ نظام به هر قیمت یعنی همین.
آیتالله طالقانی٬ بهعنوان یکی از رهبران انقلاب که بین طیفهای مختلف انقلابیون، از نهضت آزادی گرفته تا جبهه ملی، اسلامیون و مجاهدین اعتبار و محبوبیتی ویژه داشت، از همان روزهای اول انقلاب منتقد بخش عمدهای از روند اتفاقات بود.
او نیز مانند بسیاری، از جمله آیتالله حسینعلی منتظری٬ آیتالله سید کاظم شریعتمداری و آیتالله لاهوتی با اضافه شدن اصل ولایت فقیه به پیشنویس قانون اساسی مخالف بود. اما درست زمانی که قرار بود این اصل در مجلس خبرگان مطرح و تصویب شود، دچار بیماری زمینهای شد!۱۹ شهریور ۱۳۵۸ همسر طالقانی به همراه چند تن از فرزندانش به مشهد رفته بود. دو روز پیش از آن٬ عدهای به منزل دیگر طالقانی که طبقه چهارم آپارتمانی در خیابان تخت جمشید بود حمله کرده و اسنادی را از خانهی او دزدیده بودند.
تنها کسی که در شبِ کشته شدنش با او بود٬ ولی الله شهپور (بعد از انقلاب چهپور!) پدرزن محمدرضا طالقانی یکی از فرزندان او بود. ولیالله چهپور پس از پیروزی انقلاب و همکاری در قتل طالقانی٬ مسوولیتهای مختلفی را عهدهدار شد از جمله نمایندگی شهید رجایی در حل مشکلات گمرک کشور، ماموریت از سمت میرحسین موسوی برای تحویل اموال مصادره شده، سرپرستی شرکت اتوبوسرانی، رییس بازرسی کل بنیاد مستضعفان و جانبازان انقلاب اسلامی و...
آنشب٬ طالقانی با سفیر شوروی جلسه داشت. به گفته ولیالله چهپور پس از رفتن سفیر شوروی٬ طالقانی حالش بد میشود و علائم سکته قلبی در او ظاهر میشود. چهپور به سینهی او پمادی میمالد و سپس میرود دنبال عباس شیبانی!
او راننده و محافظ شخصی طالقانی و همه خودروها و وسایل رفتوآمد که در خانه بوده را مرخص کرده بود. خط تلفن نیز قطع شده بود. درحالیکه دیگر خانههای اطراف مشکل قطعی تلفن نداشتند! آنشب٬ در سراسر تهران٬ تنها تلفن دو منزل طالقانی در خیابان سمیه و خیابان ایران قطع شده بود! همه چیز تا آخرین جزئیات حساب شده بود.
از همسایهها کمک نمیگیرد! حتی با کمیته هم تماس نمیگیرد و بهجای استفاده از وسایل ارتباطی فوری با پای پیاده٬ از خیابان ایران تا عشرتآباد سراغ دکتر شیبانی میرود! درحالیکه دستکم شش بیمارستان در آن اطراف بود! بیمارستان طرفه، بیمارستان شفا یحیایان، بیمارستان سوانح سوختگان و بیمارستان... از قضا دکتر شیبانی هم منزل نبود! گذشته از این٬ دکتر شیبانی در عمرش اصلن کار پزشکی نکرده بود!
وقتی چهپور بر میگردد از یکی از بیمارستانها کپسول اکسیژن میگیرد و بازهم نمیگوید چرا و برای چه کسی! وقتی به منزل میرسد طالقانی دیگر تمام کرده بود!
پساز درگذشت وی برای روشنشدن ماجرا٬ خانوادهاش خواستند کالبدشکافی شود که خمینی اجازه نداد!
پس از درگذشت طالقانی خانوادهاش رفته بودند نزد خمینی راجع به وضعیت با او صحبت کنند او با لحن و حالت زشتی داد زده بود: به احمد بگید به احمد بگید و پاشد رفت!
آیتالله منتظری در زمان شاه بارها بازداشت و سالها محکوم به زندان و تبعید شده بود.
در تیرماه ۱۳۵۴ منتظری را از تبعیدگاه سقز روانهٔ زندان نمودند. در اوین مدت شش ماه را در سلول انفرادی گذراند. در این بازداشتگاهها با فشارهای روحی و جسمی روبرو گردید. در زیر همین فشارها و شکنجهها بود که شکنجهگر «ازغندی» به او گفته بود: «علت این که تو را از حوزه دور نگه میداریم و از این طرف به آن طرف میفرستیم این است که یک خمینی دیگر به وجود نیاید.»
آیتالله منتظری تا سال ۱۳۶۸ جانشین خمینی بود. او بارها از سوی خمینی با عناوینی چون «حاصل عمر من»، «ذخیرهی انقلاب»٬ «برج بلند اسلام»٬ «فقیه عالیقدر» و «مجاهد بزرگوار» نامیده شد.در زمان قائم مقامی رهبری در نامهای به خمینی نوشت:
آیا میدانید در زندانهای جمهوری اسلامی به نام اسلام جنایاتی شده که هرگز نظیر آن در رژیم منحوس نشدهاست؟ آیا میدانید از بس دزدی و اختلاس مخصوصن با لباس پاسدار و کمیته زیاد شده مردم احساس امنیت جانی نمیکنند؟
در بخشی از این نامه همچنین به وقوع شکنجه تجاوز در زندانهای جمهوری اسلامی اشاره شده و آمده است: «آیا میدانید که جنایتهایی در زندانهای جمهوری اسلامی به نام اسلام در حال وقوعند که شبیه آن در رژیم منحوس شاه هرگز دیده نشد؟ آیا میدانید که تعداد زیادی از زندانیها تحت شکنجه توسط بازجویانشان کشته شدهاند؟ آیا میدانید که در زندان مشهد حدود ۲۵ دختر به خاطر آنچه بر آنها رفته بود مجبور به درآوردن تخمدان یا رحم شدند؟ آیا میدانید که در برخی از زندانهای جمهوری اسلامی دختران جوان به زور مورد تجاوز قرار میگیرند؟»خمینی در پاسخ به این نامه نوشت: «شما پس از این وکیل من نمیباشید.»
بخشهایی از نامه خمینی به آیتالله منتظری:
خمینی در نامهای به نمایندگان مجلس و وزرا به دلایل برکناری منتظری پرداخت.
به دنبال این مسئله بلافاصله ادامهی اقدامات به شکل تخریب دیوار و حصار اطراف بیت، محو و حذف نام و عکسهای منتظری از کتب درسی، ادارات دولتی و معابر عمومی، تغییر نام خیابانها و اماکنی که به نام منتظری نامگذاری شده بود و جمعآوری رساله و تألیفات او و مزاحمت نسبت به بسیاری از شاگردان و علاقهمندان او ادامه یافت.
پس از پایان موضوع جانشینی رهبری آیتالله منتظری تا پایان عمر و پس از آن، ۶ بار بیت و دفتر او مورد تهاجم فیزیکی قرار گرفت که علاوه بر تخریب غارت را نیز به همراه داشت.
پس از انتقادی شدید از شاگرد سابقش علی خامنهای در سال ۱۳۷۶ و دعوت رئیسجمهور وقت به ایستادگی در برابر رهبری ایران به تصمیم شورای عالی امنیت ملی ایران شش سال را در حبس خانگی بهسر برد. مطالب دربارهی او در کتابهای درسی حذف شد و در رسانههای دولتی «شیخ سادهلوح» نامیده شد!
اعدام صادق قطبزاده که با حکم خمینی٬ وزیر امور خارجه٬ مدیرعامل سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران و عضو شورای انقلاب اسلامی٬ شده بود. قطبزاده در نخستین دوره انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۵۸ شرکت کرد و با وجود تبلیغات گستردهای که انجام داد، آخرین نفر شد و پس از آن با برخی مقامات حکومتی درگیر شد. پس از این شکست، به تدریج حضور قطبزاده در ساختار سیاسی ایران کمرنگ شد.
در روز پنجشنبه ۱۵ آبان ۱۳۵۹، پس از اخبار سراسری شبکه دوم، برنامهای با عنوان «بحث آزاد» دربارهٔ عملکرد رادیو تلویزیون پس از انقلاب پخش شد. قطب زاده به همراه مبلغی اسلامی، قائم مقام وقت سرپرست رادیو تلویزیون در این مناظره ضبط شده شرکت کرد و به انتقاداتی نسبت به عملکرد رادیو تلویزیون و انقلاب پرداخت. وی پس از این انتقادات به مدت دو روز در بازداشت بود. بازداشت قطبزاده سر و صدای بسیاری به پا کرد و اعتراضات گستردهای را برانگیخت.وی پس از آنکه در آبان ۱۳۵۹ با فشار مردم و روحانیون آزاد شده بود، بار دیگر در تاریخ ۱۷ فروردین ۱۳۶۱، این بار به اتهام طرح کودتا و تلاش برای قتل خمینی بازداشت شد!
صادق قطبزاده در ۲۴ شهریور، به حکم محمد محمدی ریشهری در زندان اوین تهران اعدام شد.
صادق قطبزاده در گورستان ابنبابویه تهران در میان قبر پدر و مادرش (که چهار سال بعد از اعدام فرزندش درگذشت) به خاک سپرده شده است. اجازه نصب سنگ برای قبرش داده نشده است و تنها دو موزاییک با رنگ اندکی متفاوت نشانه مدفن اوست.در زمانی که امیرانتظام به عنوان سفیر در اسکاندیناوی مشغول کار بود، پس از گروگانگیری در سفارت ایالات متحده آمریکا، او را به ایران احضار کردند و به اتهام ارتباط با آمریکا محاکمه کردند. دانشجویان تسخیرکننده سفارت آمریکا معتقد بودند که وی جزو عوامل آمریکا در دولت موقت بود.
گفته میشد که علت اصلی بازداشت و محاکمه او مخالفت با تشکیل مجلس خبرگان به جای مجلس موسسان قانون اساسی بود که خمینی، قبل از رسیدن به قدرت از جمله در اولین سخنرانی پس از ورود به ایران وعده آن را داده بود.
یکی از شواهدی که ضد او مطرح شد این بود که سفیر آمریکا در نامهٔ خود به او، نوشته «آقای عباس امیرانتظام عزیز» در حالی که بهکارگیری واژهٔ عزیز جزو عُرف روابط بینالملل است. امیرانتظام به اعدام محکوم شد اما با تلاشهای بازرگان، حکم او به حبس ابد تقلیل یافت.
از او به عنوان قدیمیترین زندانی سیاسی در جمهوری اسلامی نام برده میشد.امیر انتظام از سال ۱۳۵۸ تا سال ۱۳۷۵ زندانی بود.
سپس به دلیل شدت بیماری و نیز جراحیهای پیدرپی، در خانهٔ خود تحت نظر و محصور بود.
امیرانتظام، صبح روز پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۷ دچار تشنج شد و تلاش تیم پزشکی که برای احیای وی در منزل در تهران حضور یافته بودند، بینتیجه ماند و او پیش از رسیدن به بیمارستان، بر اثر سکته قلبی درگذشت.
ایران وایر- خانواده لاهوتی؛ پدر دنبال فرزندش به اوین رفت و بازنگشت
نخستین «مرگ مشکوک» بعد از انقلاب؛ طالقانی، رقیب خمینی؟
صفحه آخرـ آیت الله طالقانی و قاتلان او را بهتر بشناسیم
صفحه آخرـ آیت الله طالقانی و قاتلان او را بهتر بشناسیم
صفحه آخرـ چگونگی برخورد آیتالله منتظری با خمینی را بهتر بشناسیم
فایل صوتی جلسه آیتالله منتظری با هیئت مرگ به تاریخ ۲۴ مرداد ۱۳۶۷
صفحه آخر- صادق قطب زاده را بهتر بشناسیم
صفحه آخر- عباس اميرانتظام «پاکى و پايدارى»
تلویزیون ایران فردا- شبی با مهندس عباس امیر انتظام
بخش دوم: بیماری زمینهای «یادگار امام»٬ سید احمد خمینی و خودکشی «سعیدجان» امامی٬ خدمتگزار صدیق اسلام!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر