داستان کربلا را از زبان آخوندهای دزد و ریاکار و جنایتکار شنیدیم؛
خونخواری ملت امام حسین را به چشم خود دیدیم.
حیدر حیدر هیدر هیدرد هی درد
رفتار حسینی یک لباس شخصی با مادر یکی از دانشآموزانی که بر اثر ترور شیمیایی مسموم شده است!
در مریدان حسین است این مرام!
نیروی انتظامی! ای وارثان بدر و حنین!
پاسداران! ای رهروان راه حسین!
...که بوسه زد رهبر به دستتان!
فدای لب تشنهات...
جاویدنام نیکا شاکرمی ۱۶ساله را به جرم سوزاندن روسریاش ربودند؛ به او تجاوز کردند٬ با ضربههای باتون صورت و جمجمهاش را متلاشی کردند و از پشتبام به پایین پرت کردند...
جاویدنام یحیی رحیمی در اعتراضات شهر سنندج٬ به نشانهی حمایت از تظاهرکنندگان از داخل ماشینش بوق میزد. مزدوران لباس شخصی (ملت امام حسین) با چماق ماشینش را مورد حمله قرار داده به نحوی که شیشه جلو شکسته میشود و یحیی بسرعت از محل دور میشود که ماموران حکومتی او را با شلیک گلوله میکُشند.
جاویدنام شهریار محمدی هنگامی که بر سر پیکر دوست کشتهشدهاش، جانباختهی راه آزادی محمد حسنزاده، تا صبح نشست تا ماموران امنیتی او را مخفیانه دفن نکنند.
فردای خاکسپاری٬ خودش هم توسط ماموران حکومتی کشته شد...
چه قدر بیخبر و بیهوا زدی نامرد...
امیرعلی موسیکاظمی، ۲ ساله٬ با شلیک ماموران یگان ویژه پلیس در اصفهان به خودرو حامل او و خانوادهاش، در آغوش پدرش جان باخت.
نیروهای حکومتی (ملت امام حسین) در شوشتر با شلیک مستقیم به یک خودرو جان یک کودک ٩ ساله به نام مرتضی دلفزرگانی را گرفتند.
ماشین پلیس بدون هیچ هشدار یا اعلام ایست یا آژیر ماشین را به رگبار بست.
عاشقان حسین؛ جاویدنام کیان پیرفلک، کودکِ۹ ساله را با شلیک گلوله کشتند٬ پدر را مجروح و زمینگیر کردند، در مراسم سالروز تولدش٬ پسرعموی مادرش را با گلولهی جنگی کشتند و مادرش رو از کار اخراج کردند و الان هم از مادرش هیچ خبری نیست...
فایل صوتی مریم نقیب، خواهر مونا نقیب
من خواهر بزرگترش هستم. ما میخواستیم بریم مدرسه. اول یک پژو سفید آمد و رد شد. دومین پژو آمد سیاه بود٬ به خواهر من تیر زد. من نمیدانستم به خواهر من تیر زده. دستش از دست من رها شد و افتاد. من پرسیدم چرا افتادی؟ گفت منو تیر زد. من کولش کردم و آوردمش تا نصف راه اما من خسته شدم. من گذاشتمش زمین. دوباره کولش کردم و خسته شدم. بعد یک آقایی آمد٬ من پرسیدم شما تلفن دارید؟ گفت نه. دومین مرد آمد من پرسیدم شما گوشی دارید؟ گفت بله. من گفتم گوشیت را بده به پدرم زنگ بزنم. من به پدرم زنگ زدم گفتم بیا که به خواهرم تیر زدند...
همش ۱۶ ثانیه انیمیشنه! گریه نداره مرد گنده!
دست بریدهی عباس را فقط در نقاشیها دیدیم
ولی دست تیر خورده و خونآلود سیما مرادبیگی را دیدیم
دست سوخته و شکسته شدهی جاویدنام مجیدرضا رهنورد را هم پیش از اعدامش دیدیم
او پس از گذشت ۴۲ روز در کما، ۶ دی ۱۳۹۸ جانباخت. برای عمل کردن امیرحسین، خانوادهی زارعزاده مجبور به پرداخت پول تیر شدند...
حسین تشنهی آب نبود٬ تشنهی قدرت و خلافت بود و بخاطر این حرص و طمع٬ وفادارترین یاران و فرزندانش را فدا کرد.
«بچهام با دست قطع شده، لب تشنه، تن فلج و بدن پر از درد از دنیا رفت ولی آرمان و هدفش برای وطنش هنوز در قلب و روح من هست و خواهد بود.»
جاویدنام امیرحسین زارعزاده ۲۵ آبان ۱۳۹۸، در جریان اعتراضات آبان ۱۳۹۸ ایران در ملارد، سرآسیاب مورد اصابت دو گلولهٔ نیروهای امنیتی قرار گرفت. یک گلوله به دست و گلولهٔ دیگر به پهلوی او اصابت کرد. وی را ابتدا به بیمارستان شهریار منتقل کردند. امیرحسین زارعزاده در این بیمارستان مورد عمل جراحی ناموفق قرار گرفت. پس از ۹ روز او را به بیمارستان میلاد تهران منتقل کردند که بهدلیل عدم رسیدگی مناسب و تأخیر در انتقال به موقع به بیمارستان میلاد تهران، به علت عفونت شدید، در تاریخ ۱۴ آذر دست چپش از کتف قطع شد و به کما رفت.
او پیش از اینکه به کما برود، با تشنگی بسیار، مدام از مادرش طلب آب میکرد اما کادر درمان به علت مسایل درمانی اجازهی خوردن آب به وی ندادند. گلوله دومی که به امیرحسین زارعزاده اصابت کرده بود باعث سوراخ شدن ریه و گیر کردن گلوله در نخاع، و قطع نخاعش شده بود.
او که در بیمارستان توان صحبت نداشته، برای مادرش مینوشت. آخرین نوشته امیر حسین این بود: «نجاتم بده.»
سی شهریور ۱۴۰۱، ساسان قربانی کارگر ۳۱ ساله، در حالی که به یکی از معترضانی که بر اثر اصابت گلوله ساچمهای زخمی شده بود کمک میکرد هدف گلوله جنگی قرار گرفت و ساعاتی بعد جان باخت.
برادرش میگوید که به جای انتقال به بیمارستان او و برادر زخمیاش را به داخل کلانتری برده و مورد ضرب و شتم قرار دادهاند.
ساسان که خون زیادی از دست داده بود بر اثر شدت جراحات وارده در بیمارستان جانش را از دست میدهند.
سرکوبگران ایستادند و جان دادن ساسان را تماشا کردند.
مهدی حضرتی را با شلیک گلوله به سرش میکُشند و جسم نیمهجانش را داخل یک وانت انداخته و با خود میبرند.
خوشبختانه اعضای خانوادهی جاویدنام مهدی حضرتی اجازه دارند تا در مراسم عزاداری حسین ۱۰۰۰ سال پیش مرده شرکت کنند ولی در مراسم چهلم مهدی، نیروهای حکومتی اعضای خانواده این نوجوان کشتهشده را در خانهشان حبس کرده بودند.
تفاوت فکری پیغمبر زادهای که خود را امام مسلمانان مینامید و به هدایا و سهمی که مفت از بیتالمال میگرفت قانع نبود و در ۵۷ ـــ۵۶ سالگی هوس خلافت به سرش میزند
با جاویدنام کومار درافتاده، نوجوان ۱۶ سالهی ایرانی که با شلیک گلولهی عاشقان امام حسین کشته شد
«بیش از هرچیز آزادی را دوست بدارید.»
جاویدنام علی روزبهانی تازه از کربلا اومده بود...
اونشبی که مهسا امینی کشته شد علی کربلا بود. نصفهشب زنگ زده بود که یعنی چی دختر مردم رو بگیرن جنازهش رو تحویل بدن؟ اگه خواهرهای خودمون بودن چی؟ محمد چهلمش ردیف کن بریم سقز، بچه غریب بوده تهران....
اگه میدونستم قراره چهلم مهسا تیر بخوره حتما میبردمش سقز، اصلا خودم ده بار پیشمرگش میشدم، چون تولدش همون روز بود نرفتیم.
چه میدونستم قراره واسه شعار دادن به صورتش شلیک کنن. نمیدونستم قراره ده روز درد بکشه و انقدر تشنه بمونه که آبان رو برام مُحرم کنه. بیفته دستی که تو رو انداخت داشعلی.
اگه بود چون اینجا هیئت نمیرفت
الانها میخواست بره کربلا، راستی اگه اونجایی سلام برسون علی.
بهشون بگو انقدر که جا اینجا خون ریخت شمر اونجا نریخت، حتی زنها و بچهها هم کشتن. بگو اینجا هم برادر رو کشتن خواهر رو بازداشت کردن، از کیان و خدانور بگو، از مهسا و منصوره سگوند بگو کجا کربلاتر از اینجا؟؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر