۱۳۹۱ فروردین ۱۸, جمعه

با حيوانات مهربان باشیم - بخش نخست

مطلبی که در زیر مشاهده میکنید مصاحبه خبرنگار گیلان امروز با آزاده محجوب یکی از دوستداران و حامیان واقعی حیوانات در ایران است.
بدلیل طولانی بودن متن مصاحبه ( از ترس اینکه مبادا کسی آنرا نخواند!) تصمیم داشتم آن را خلاصه کنم تا بلکه هموطنان عزیز دست کم پنج دقیقه ای از وقت گرانبهایشان را صرف خواندن آن کنند و از حقیقت دردناک زندگی حیوانات ایران و ستمی که به آنان روا می شود آگاه شوند ولی بعد فکر کردم هر جمله ی این مصاحبه از مرگ و زندگی موجودی دردمند و زجر کشیده سخن می گوید.
بنابراین به احترام زحمت های خانم محجوب و دیگر خوبانی که او را در این راه یاری می کنند و بمنظور دلجویی از این بی صدایان دردمند که در بیشتر نمونه ها انسانها موجب درد، رنج و مرگ آنها شده اند، این مصاحبه بطور کامل در دو بخش تقدیم می شود.

با امید اینکه تلنگری باشد به وجدان خفته برخی...
این توضیح را نیز اضافه کنم که هزینه های سر به فلک کشیده ی درمان و نگهداری این حیوانات از آسمان نرسیده و نمیرسد!!!
هر ساعت و هر روز، سگی و گربه ای بیمار و آسیب دیده به جمع ساکنان این بیمارستان کوچک حیوانات اضافه می شود. با کمک مالی و یاری ما ایرانیان داخل و خارج از کشور، تلاش و زحمت های این گروه کوچک از انسانهای شریف نتیجه بخش خواهد بود و مرهمی است بر زخم این حیوانات ستمدیده
فراموش نکنیم که انسانها تنها موجوداتی نیستند که حق زندگی دارند.
ما انسانها، این کره خاکی را با دیگر مخلوقات سهیم هستیم...
بخش نخست
نینا وباب - چند ماهی از آشنایی من با آزاده محجوب نمی‌گذرد، اما همین آشنایی کوتاه هم کافی است تا او را فرشته‌ای خطاب کنم که مأوا و پناهگاه حیوانات رنج کشیده دیار ما شده است. حیاط نه چندان بزرگ خانه آزاده محجوب، میزبان ۱۳ سگ است که بعد از بهبود، جایشان را به سگ‌هایی دیگر می‌دهند. یکی از دو اتاق خانه نیز به ۱۱ گربه‌ اختصاص داده شد که تا فرصتی پیدا می‌کنند خودشان را از اتاق بیرون می‌اندازند و روی مبل و دیگر وسایل خانه کوچک او لم می‌دهند. حیوانات این خانه تنها و تنها آئینه‌ای هستند از قساوت ما آدمیان که بعضی بی‌رحمانه و بعضی بی‌تفاوت رنج‌شان را به نظاره نشسته‌ایم. گربه‌ها و سگ‌هایی که اگر نبود پرستاری‌های شبانه‌روزی خانم محجوب، در درد و رنجی فزاینده جان می‌سپردند.
در میانه اسفنده ماه که برای انجام این گفت‌وگو به خانه‌اش رفتم، با وجودی آکنده از درد، از سگ گريت دين غول‌پیکری گفت که در «باغ پرندگان» بر اثر بی‌توجهی و سوء تغذیه به وضعیت بدی دچار شده .ميخواستند او را خلاص كنند تا اينكه او را به خانه‌ خودش آورده تا از او که حالا یک پا هم فلج شده مراقبت کند. از توله سگ بيماری كه پسرهای مدرسه راهنمايی شهيد سيرتی لولمان دم در داشتند او را مثل توپ به هم پاس ميدادند و او سر رسيد و برش داشت و گفت و گفت و گفت از بی‌رحمی‌های ما....
خانم محجوب چطور شد که توجه‌تان به پناهگاه حیوانات و مراقبت از آنها جلب شد؟

دغدغه من برای حیوانات بيمار به سه سال پیش برمی‌گردد. حدود پنج سال یک خرگوش داشتم و در تمام این پنج سال مریض بود، خیلی برایش وقت و انرژی گذاشتم. پول خرج کردم و پیش دکترهای مختلف رفتم تا بیماری‌اش مرتب عود نکند. خیلی این خرگوش را دوست داشتم. و از شادی‌اش بعد از هر بار درمان، خیلی خوشحال می‌شدم . ولی به محض این که بیماری روده‌ای‌اش عود می‌کرد مثل یک موجود مرده یک گوشه می‌نشست و من هم مدام بابت این قضیه غصه می‌خوردم. در نهایت یک روز صبح وقتی که من نبودم از بین رفت و این مساله ضربه‌ی خیلی بزرگی به من وارد کرد. چون فکر می‌کردم که تمام تلاش‌هایم هدر رفته و هیچ وقت روز خوبی نداشته است. حدود دو هفته بابت این قضیه بسیار بسیار ناراحت شدم.
از آنجایی که از لحاظ شخصی آدمی هستم که نمی‌توانم خیلی در غصه و غم باقی بمانم و سریع خودم را می‌کشم بیرون و اصلا آن وضعیت را دوست ندارم، به این فکر کردم که چه کار کنم که از این وضع در بیایم؟ آن فکر الان به عمل نشسته. مدام از خودم می‌پرسیدم این همه حیوان مریضی را که صاحب ندارند و اگر هم دارند صاحب‌شان درست و حسابی به آنها نمی‌رسد، چه کسی درمان می‌کند؟
به خودم می‌گفتم تو یک خرگوشی داشتی پنج سال از او مراقبت کردی هرگونه دوا و دکتری که در این مملکت می‌شد برایش گذاشتی، حالا دیگر بعد از پنج سال خوب زندگی کرد و مرد. پس به حیوان‌های دیگر چه کسی می‌رسد؟ و این زمینه‌ساز من برای کمک به حیوانات شد.الان كه به همه ی اين مسائل بطور يكجا فكر ميكنم ،ميبينم هميشه دغدغه ی اينرا داشتم كه ماموريت يا همان بار امانت كه در قرآن گفته شده كه هيچ موجودی جز انسان حاضر به پذيرشش نشد چه بود؟ دكتر شريعتی در آثارش كه در نوجوانی و ابتدای جوانی ميخواندمش اينرا در سرم انداخته بود.من به خيلي چيزها برای اينكه در كنار كارهای روزمره ام به آن بپردازم رجوع كردم،من هم مثل بيشتر مردم دانشگاه رفتم سركار رفتم ازدواج كردم اما اين منتهای من نبود.هميشه در تكاپو بودم تا اينكه سرانجام رستگاری را در كم كردن درد موجوداتی يافتم كه آنان را يارای سخن گفتن از رنجی كه ميبرند نيست.
با انجمن‌های حمایت از حیوانات، با NGO‌ها‌ (انجمن‌های غیردولتی) با افرادی که در همین زمینه در ایران فعالیت می‌کردند، آشنا شدم. بهترین‌شان پناهگاه «سگ‌های بی سرپرست وفا» در هشتگرد بود. می‌توانم بگویم این پناهگاه نقطه‌ای بود که تبلور سوالی را که آن روزها از خودم می‌پرسیدم، دیدم. اما متاسفانه این پناهگاه از من دور بود، به همین دلیل در ارگان اینترنتی آن به نام «کبوترنامه» که ماهانه منتشر می‌شد، مطلب نوشتم و مدتی بعد هم شروع کردم به کمک مالی‌ و تلاش برای جذب کمک‌های مالی و شناساندن این پناهگاه به جامعه. همیشه از خواندن داستان رنج سگ‌هایی که می‌آمدند آنجا و بعد خوب می‌شدند هیجان‌زده می‌شدم. آنقدر به پناهگاه «وفا» وابسته شدم که هر دو سه ماه یکبار به آن جا سر می‌زدم وقتی به خودم آمدم دیدم یکی از آن‌ها شده‌ام.
اولین قدمی که خودم برای یک سگ برداشتم با اولین سالگرد ازدواجم مصادف بود، در جاده انزلی یک توله سگ را پیدا کردم که از زور گرسنگی کف ظرف‌های یکبار مصرف غذا را لیس می‌زد. توله سگی حدودا سه ماهه بود که از شدت گرسنگی، تمام دنده‌هایش بیرون زده بود و وقتی به خانه آوردمش – آن زمان خانه ویلایی داشتم و می‌توانستم بیاورمش - در اولین مدفوع این حیوان فقط گندم هضم نشده بود یعنی از بس گرسنگی کشیده بود، غذای مرغ‌ها و اردک‌ها را که مردم توی بیجار یا آب می‌ریزند، خورده بود. من این سگ را نگه داشتم و همه کارهای دامپزشکی‌اش را انجام دادم و بعد از بهبودی به همان پناهگاه «وفا» سپردمش. الان هم همان جا زندگی می‌کند.چند هفته بعد از واگذاری اين سگ در اردیبهشت ماه سال ۸٩، هفت توله سگ را که در کیسه ریخته بودند در یکی از خیابان‌های لاهیجان پیدا کردم. وقتی دکتر آنها را معاینه کرد، گفت که پنج شش روزشان است. من آنها را آوردم و با خون دل بزرگ کردم،باور نمی‌کنید من ساعت ۲ صبح، بعد پنج صبح بلند می‌شدم و به آنها با شيشه شیر می‌دادم. آن زمان خانه ویلایی دوطبقه داشتیم، صبح به آن زودی دوباره لباسم را عوض می‌کردم و خودم را می‌شستم و سر کار می‌رفتم. ساعت ۸، ۹ صبح هم خانواده‌ام می‌آمدند و به این هفت بچه شیرخواره شیر می‌دادند. تا ساعت چهار که خودم می‌رسیدم، و اولین کاری که می‌کردم این بود که به آنها شیر بدهم. تا اینکه شیر از برنامه غذایی‌شان حذف شد و غذای جامد خوردند، کارهای دامپزشکی‌شان را هم در این مدت انجام دادم و با خون دل برای تک تک شان جا پیدا کردم به عنوان سگ نگهبان. یکی از آنها را هم پیش خودم نگه داشتم و الان خانه مادربزرگم زندگی می‌کند. ماده است و تمام امکانات در اختیارش است و عقیم هم شده. چند ماه بعد به همین خانه‌ای که الان زندگی می‌کنیم، نقل مکان کردیم. همان روزهای اول یک توله سگ سه ماهه که جرب گرفته بود،با پای خودش آمد دم در! سگ آنقدر ضیف بود که جثه‌اش شبیه سگ یک ماهه بود. بخاطر بیماری جرب، تمام موهایش ریخته بود، یک سیم برق هم در گردنش بود که نشان می‌داد جایی او را بسته بودند. اسم‌اش را فی فی گذاشتم و درمانش کردم. يكماه هم طول نکشید که کاملا درمان شد و واگذارش کردم.
هنوز او از خانه ام نرفته بود كه سگ دیگری را برايم آوردند که تکه پاره شده بود از بیماری جرب. یک بیماری ساده که به دلیل درمان نشدن، سگ بیچاره را به آن وضعیت درآورده بود،بعدها فهميدم صاحبش به جای مراجعه به دامپزشکی ترجیح داده بود از خانه بیندازندش بیرون. ظاهراً سه ماه در خیابان پرسه زده بود تا اینکه به دست من رسید.
دیگر کم کم تعداد سگ‌ها و گربه‌های بیماری که به خانه آورده شدند، زیاد شد. از آنجا که خانه ویلایی است، بیشتر تمرکزم را روی سگ‌های بيمار گذاشته‌ام. هرچند خیلی از مردم رشت به گربه‌ها هم توجهی ندارند. اما گربه را باز هم می‌شود در حمام حتی نگه داشت تا بيماری اش بهبود يابد، اما سگ‌ها بسیار مظلوم و نازنین و مهربان هستند و مردم واقعا قدرشان را نمی‌دانند.
من اینجا به سگ‌هایی کمک می‌کنم که در نهایت سگ نگهبان می‌شوند نه سگ‌های تزئینی. هرچند گاهی هم سگ‌های تزئینی پیدا می‌کنم مثل سگ ترير كهن سالی که الان دارم و سرطان دارد. او را در شهرک مرزداران تهران رها کردند. تازه عمل‌اش کرده‌ام و حالا هم در یکی از لانه‌هاست و به شدت مریض است فردا صبح هم قرار است نمونه‌اش برود پاتولوژی تا ببينيم تا چه حد اميد به زندگي اش ميتوان داشت. این داستان سگ‌های ماست.در خدمت حيات وحش هم هستيم،امسال متاسفانه دو شاهين تيرخورده پيدا شد و متاسفانه با وجود مداوا از بين رفتند.
زندگی من خلاصه شده در کم کردن درد حیواناتی که می‌توانم بگویم ٩٠ درصد دردهايشان نتیجه‌ی ندانم‌کاریها و ظلم آدم‌ها به آنهاست. برای مثال دم و گوش یکی از سگ‌هایی را که دارم، بریده‌اند و در خیابان رها کرده‌اند. یا یکی از سگ‌های اينجا در دست یک آدم میلیاردر بوده اما یکسال است که مریض است و او اقدامی برای درمانش نكرده. آدم دردش را به چه کسی بگوید؟
یا به تازگی توله سگی سه ماهه را پیدا کرده‌ام که انداخته بودنش در پلاستیک زباله و سرش را هم بسته بودند. یک طناب رخت آبی هم در گردنش بود. این سگ از شب پنج‌شنبه تا روز جمعه چهار بعد از ظهر تلاش می‌کند که پلاستیک را باز کند و از شدت گرسنگی هم پلاستیک را می‌خورد. ما در سونوگرافی دیدیم که جسم خارجی دارد و بعد معلوم شد که پلاستیک را خورده است. این سگ جرب و قارچ هم داشت. اما حالا سالم سالم است و ابدا نمی‌توانی آثار بیماری را د‌ر او ببینی،ظرف دو تا سه هفته. یعنی ما در ماه حرام،باید بیاییم سگ را بیندازیم توی پلاستیک زباله مشکی که در سونوگرافی معلوم شود که آن را خورده است؟ پلاستیک بخورد تا خودش را نجات دهد؟ من دارم گند دیگران را جمع می‌کنم. یعنی آنها گند می‌زنند به زندگی این‌ها و من می‌روم اینها را نجات می‌دهم.جوانی ام را اين حيوان آزارها حرامم كرده اند!اما خب شرایط زندگی برای من هم سخت شده است. آدم تا کی می‌تواند به محض این که از محل كارش برمی‌گردد فقط کار کند تا موقع خواب.
افراد یا گروه‌هایی هستند که به شما کمک کنند؟ با این وضعیت می‌توانید ادامه بدهید؟

بله بی شك بدون كمك مردمی اينجا تعطيل است.اما با این وضعیت که به تنهایی بيشتر کارها بر دوش من است نه، نمی‌توانم ادامه دهم. من وقتی می‌آیم خانه ساعت چهار عصر است.پس فقط چهار یا پنج ساعت وقت دارم که بخواهم تمام کارها را انجام دهم. کسانی که به من کمک می‌کنند حتا به تعداد انگشتان یک دست هم نیستند. منظورم کمک انسانی است. از آنجا که من بعدازظهرها اینجا هستم آنها هم بعدازظهرها می‌آیند. مگر چقدر وقت هست؟ آنها هم یا دانشجو هستند یا خانم‌های خانه‌دارند یا شاغل‌اند. مگر چه قدر وقت دارند؟ من چقدر وقت دارم؟ مثلا می‌گویم چهار بیایید، چهار می‌آیند تا شش، مگر چه قدر کار تمام می‌شود؟ اصل کار را من مجبورم بكنم .مثلا این منم که باید هر روز ساعت پنج صبح بیدار بشوم و داروهای حیوانات را به آنها بدهم. برای مثال حیوانی باید آنتی بیوتیک بخورد، خب این دارو باید سر وقت داده شود، من گاهی نیمه شب بیدار می‌شوم تا آنتی‌بیوتیک را به آنها بخورانم یا تزریق کنم. بچه‌ها مي آيند حياط را تميز ميكنند شستشوهای دارويی حيوانات را انجام ميدهند آوردن غذای خريداری شده ی اينها، از بازاربزرگ رشت، تازگيها بر عهده ی بچه هاست.در بردن و آوردن حيوانات به كلينيك كمك ميكنند و اينها برايم خيلی خيلی ارزشمند است. اما حقيقتا زندگی با حيوانات بيمار با وجود اينكه گاهی به هم ميپرند و سروصدا راه مي اندازند واقعا مشكل است.اينكه هر روز نظافت كنی هر روز مقدار بسيار زيادی غذا بپزی و بينشان تقسيم كنی.هر روز چند بار بايد مثلا بيست سی جور دارو بخورانی يا تزريق كنی يا روی زخمشان بمالی يا پانسمان كنی يا قطره بريزی...ميدانيد،احساس می‌کنم که این جا یک نقطه تاریخ است و من اینجا ایستاده‌ام، عمر کوتاهی با یک انرژی محدود دارم و می‌بینم که هیچ کس به داد حیوانات نمی‌رسد پس يك واجب عينی است كه به داد حيوانات بيمار برسم.من به حق زندگي احترام ميگذارم،چرا بايد وقتی مريض شدند آنقدر بمانند تا بميرند؟! اين واقعا ظالمانه است.من به درمانشان كمك ميكنم بعد ميسپارمشان دست آدمهايی كه خوب نگهشان ميدارند.اينطوری زندگی جريان دارد.من اگر اشرف مخلوقاتم بايد اينكار را بكنم. اگر من به ويوا،همان توله سگی که در پلاستیک انداخته بودند، کمک نمی‌کردم هیچ کس به دادش نمی‌رسید. این را حمل بر این نگذارید که دارد از خودش تعریف می‌کند،باور کنید این طور نیست. مردم خیلی وقت داشتند به حیواناتی که الان اینجا پيش من هستند کمک کنند، اما چرا این کار را نکردند؟
واقعا چرا مردم کمک نمی‌کنند؟ حتا گاهی دیده می‌شود که حیوان خیابانی را اذیت هم می‌کنند.

به هزار و یک دلیل. اولا فرهنگ لازم وجود ندارد. دامپزشک‌ها یا کسانی که می‌خواهند در این زمینه کمک کنند هم محدودیت دارند. اصلا دامپزشکی به یک شغل نیمه قانونی تبدیل شده است. من نوعی ،به راحتی نمی‌توانم NGO (انجمن غیردولتی) تشکیل دهم و هزار و یک سنگ جلوی پایش می‌‌گذارند. به فرض که تشکیل شد، چه کسی از او حمایت مالی می‌کند؟ اگر اين ngo بگويد از فردا هر کسی سگ و گربه پیدا کرد بیاورد این جا. کجا را دارد ببرد؟ جا دارد؟ پول دارد؟ چه قدر پول دارد؟ آیا نیروهای متخصص به اندازه کافی هستند؟ آیا می‌شود کارمند و کارگر به اندازه‌ی کافی استخدام کرد؟ آیا زمین هست آیا لانه‌سازی شده؟ آیا کمپ‌های عقیم‌سازی تشکیل شده؟ آیا ۱۰ تا دکتر آمده‌اند گفته‌اند ما پول می‌گیریم یا نمی‌گیریم و کمک می‌کنیم؟ در نبود تشکل‌های قدرتمند حمایت از حیوانات، مردم هم حق دارند که "ندانند" چه کار کنند. عده‌ی خیلی زیادی هستند که به من مراجعه می‌کنند برای كمك ،اما من هم که توانم محدود است. اما یک عده هستند که اصلا نمی‌دانند آزاده محجوب هم هست که حالا به او زنگ بزنند.
وقتی تشکلی باشد که با پشتوانه‌ی مالی و انسانی بتواند به حیوانات کمک کند، مردم هم می‌دانند که چنین جایی وجود دارد و در صورتی که حیوانی را وضعیت بد مشاهده کنند با چنین مکانی تماس می‌گیرند.مثل اينكه همه شماره آتش نشاني را ميدانند. چرا در سوئیس نباید حیوان در خیابان باشد، به محض این که یک حیوان آزاد باشد، یا اگر حيوان شهروندي، از خانه فرار کند ،يك نفر در خيابان او را ديد،ميداند به کجا زنگ بزند. اما مردم ما باید به کجا مراجعه کنند؟ هیچ‌جا نیست. این کمپ باید تشکیل شود. برای تشکیل‌اش هم من اعلام آمادگی می‌کنم، اما آیا کسی هست که به من کمک کند؟ من الان همین جا اعلام می‌کنم که من هستم، اما آیا کسی هست به من کمک کند؟ زمین بدهد، پول بدهد؟
آیا قانونی برای تشکیل NGO‌هایی تحت عنوان حمایت از حیوانات وجود دارد و امکاناتی برای آن در نظر گرفته شده است؟

امکانش وجود دارد اما مشکلاتی هم سر راهش قرار داد، برای مثال پناهگاه «وفا» همین مشکل را دارد. تشکلی تشکیل داده شده ولی مجوز پناهگاه سگهای بي پناه را نمی‌دهند. مدیر این پناهگاه حتا در این زمینه برای ریاست جمهوری یک نامه فرستاده است مبنی بر اینکه ما به پناهگاه سگ‌ها و گربه‌ها و حیوانات اهلی آزاد نیاز داریم.
امنیت شهر هم از این رهگذر تامین می‌شود.

درست است، امنیت شهر هم تامین می شود. ما تازه باید این را بفهمانیم. تازه باید خودمان را بکشیم تا یکی حرف ما را بشنود، هنوز این ضرورت‌ها را مسئولین ما درک نکرده‌اند. ٤٠ سال است دارند سگ‌ها و گربه‌ها را می‌کشند، اما این راه حل نیست. من هميشه فكر ميكنم كه اگر پيامبر امروز زنده بودند به ما اجازه كشتار ميدادند؟!! مسلما نه،پيامبری كه به صحابه اش دستور ميدهد برای گربه مادری و توله هايش كه كنار مسجد بدنيايشان آورده بود،جای مناسبی درست كنند و نوبت به نوبت برايش غذا بياورند تا بتواند به بچه هايش شير بدهد،هرگز اجازه نميداد.اگر یک تشکل در رشت وجود داشت ما می‌توانستیم یک عده حیوان را در آنجا نگهداری کنیم.حضرت امير يك جايی از ايشان نقل شده كه فرمودند برای سگها خارج از شهرهايتان جايی برای نگهداری شان درست كنيد،شگفت از امامی كه ١٤٠٠سال پيش ضرورتی اينچنين را كه امروزه لازمه و نشانه ی يك شهر متمدن است را دريافته بود ولی ما نه! ما حتی می‌توانیم از تجربه‌های کشورهای دیگر مثل ترکیه استفاده کنیم. ترکیه بیخ گوش ماست سگ را می‌گیرد عقیم می‌کند واکسن می‌زند یک قلاده زرد می‌اندازد گردنش. با گربه هم همین کار را می‌کند یک پلاک می‌اندازد در گوشش. بعد اینها در یک پروسه‌ی زمانی از بین می‌روند مردم تركيه آزادانه به اينها غذا ميدهند،اينجا ما اينكار را ميكنيم يا دعوايمان ميكنند يا با تعجب و با ديده تحقير به ما و دوستانمان مينگرند... ما هم باید همین کار را بکنیم. صد سال دیگر هم اگر کشتار بکنیم، جواب نمی‌دهد. مخصوصا این‌که، کشتن این حیوانات بی‌گناه ،نه شرعی است و نه انسانی.
به‌نوعی ترویج خشونت هم هست که یه عده در خیابان راه بیفتند و هر حیوانی را که دیدند بکشند.

من واقعا نمی‌دانم اینها چه‌طور از چشم‌های آن حیوان خجالت نمی‌کشند. اولا این ما هستیم که به حقوق آنها تجاوز کرده‌ایم. ما بودیم که در محل زندگی آنها شهرسازی کردیم. حالا می‌گوییم که آنها را بکشیم، خب چه بشود؟ فقط ما می‌مانیم و این ساختمان‌هایی که ساخته‌ایم. آیا این درست است؟ آیا کشورهای متمدن چنین کاری می‌کنند؟ کمی از تجربه‌های آنها استفاده کنیم. ما از هند هم بدتریم؟ هند هم دقیقا دارد از همین الگوی عقیم‌سازی استفاده می‌کند.
تمام سگ و گربه‌هایی که به اين خانه می‌آیند، اگر به سنی رسیده باشند که بتوان عقیم کرد، حتما عقیمشان می‌کنم. الان یک توله سگ دارم که هنوز به سن عقیم شدن نرسیده است، و هفته دیگر هم باید واگذار کنم، اما اگر پناهگاه داشتم او می‌ماند عقیم می‌شد و بعد واگذار میکردم. در مملکتی که حیوانات اینقدر اذیت می‌شوند چرا باید حیوان دیگری به وجود بیاید؟
اتفاقا خیلی‌ها مخالف عقیم‌سازی هستند. می‌گویند انسانی نیست و ما حق نداریم چنین کاری با حیوانات بکنیم.

ببینید عقیم‌سازی یک بحث احساسی نیست، یک بحث عقلانی و علمی است. من در شکم سگ و گربه‌های ولگردی که پیدا کرده‌ام تا دلتان بخواهد تومور دیده‌ام و مشکلات رحم، بیضه و پروستات مثانه و... که وقتی عمل عقیم‌سازی انجام شد، آن حیوان به زندگی برگشت.در حاليكه اگر عقيم نميكردمشان همين بيماريها عود ميكرد و حيوان در جوانی تلف ميشد. این موضوع که ما حق نداریم آنها را از بچه‌دارشدن محروم کنیم یک بحث احساسی است. ببینید آنها مثل ما فکر نمی‌کنند که دوست داشته باشند بچه‌‌دار شوند، آنها براساس غریزه‌شان زندگی می‌کنند. در این جامعه که سگ اینقدر اذیت می‌شود، زیاد بشود که چه بشود؟ ما این را می‌گیریم عقیم‌سازی می‌کنیم واکسینه می‌کنیم. خودش خوب زندگی کند کافی است، می‌خواهد بچه بیاورد که چه بشود شهرداری بیاید بکشد؟ یا این که یکی مثل خانم محجوب برود‌، هفت توله سگ را در یک کیسه پیدا کند؟ کی آمد حال مرا بپرسد؟ این حرف‌ها را کسی می‌فهمد که با تمام وجود و باعشق به حیوانات کمک کرده باشد،استخوان تركانده باشد مثل من در اينكار و بداند که همین‌طور حیوان زیاد شدن در خیابان چه قدر سختی دارد؟ من به داد این سگ‌ها نمی‌‌رسیدم الان کجا بودند؟ در همان سرما و گرما از گرسنگی و بیماری مرده بودند. وقتی در مملکتی حیوان هیچ ارزشی ندارد و برای تفریح و خنده دو توله پلنگ را زنده زنده آتش ميزنند، در چنین مملکتی حیوان عقیم نشود که چه کند؟
همین امسال هم تعدادی خرس را به طرز وحشتناکی کشتند.

بله، در مملکتی که خرس‌ها را اینطوری می‌کشند بعد با افتخار فیلم می‌گیرند.برای حيوانات شهری عقیم‌سازی اولین و آخرین راه ما است. همه کشورهای پيشرفته دنیا همین راه را رفته‌اند ما هم باید همین راه را برویم. ولی یک تشکل لازم است تشکل قدرتمند که بتواند بگوید مردم شهر، سگ و گربه پیدا کردید ما هستیم و نزد ما بیاوریدو به شهرداری هم اجازه ندهد که حیوانات را بکشد.
در رشت چنین تشکلی وجود ندارد؟

نه. ولی پتانسیل‌اش هست. من به عنوان یک حیوان دوست و يك درمانگر حيوانان بی پناه که کار حرفه‌ای می‌کنم نه کار احساسی، دارم به شما می‌گویم مردم رشت مردمی بسیار حیوان‌دوست و مهربان هستند که باید حمایت شوند. وقتی کسی یک حيوان بيمار پیدا می‌کند و آزاده محجوب را هم نمی‌شناسد بعد خودش هم که پول ندارد و جا هم ندارد، خب آنرا رها می‌کند به حال خودش. می‌گوید اگر بردارم ببرم دامپزشکی چه‌قدر پول می‌گیرند؟ تازه اگر كلينيكی را بلد باشد كه كجاست!می‌دانید چقدر با من تماس می‌گیرند كمك كنم به حيوانی،بعد من بهشان می‌گویم خرجش را می‌توانی بدهی؟ می‌گوید چه قدر می‌شود؟ خب وقتی این سوال را می‌پرسد یعنی واقعا ندارد دیگر.
من همین الان اعلام می‌کنم به شهردار محترم رشت که من این پتانسیل را در رشت می‌بینیم. این پتانسیل وجود دارد هم از نظر انسانی و هم علمی. دامپزشک‌های خوبی در رشت هستند. می‌توانیم کمپ‌هایی تشکیل دهیم و عقیم‌سازی کنیم. اولین شهری باشیم که داریم این کار را می‌کنیم چرا باید همیشه شهرهای دیگر اولی باشند. چرا ما نباشیم.
ادامه این مصاحبه را در اینجا بخوانید
جهت کمک مالی یا اهدای دارو و لوازم مورد نیاز با حامیان حیوانات گیلان تماس بگیرید

برای تماس با آزاده محجوب از دو راه زير اقدام بفرماييد: ٠٩١١٩٤٦٨٦٤٧
hamianeheivanateguilan@gmail.com
شماره حساب بانك ملت بنام آزاده محجوب گلرودباری: ٣١٩٣٦٤٠٨٧٣
شماره كارت همين حساب: ٥٥٩٥ ٢٧٢٣ ٣٣٧٠ ٦١٠٤
در پایان از تمامی دوستداران حیوانات تمنا میشود بجای هر لایک (like) خشک و خالی، هر کدام ١٠٠٠٠ تومن یا ٥ یورو یا دلار هم کمک کنند!
تعداد ١٦٨٨ انسان با احساس لایک زدن که اگر این تعداد هر کدام ٥ یورو یا ١٠٠٠٠ تومن کمک مالی کنند میشه چیزی بالای ده میلیون!!!!!!!!!!!!
برای کسانی که در خارج از کشور زندگی میکنند ٥ یورو پول دو بسته شکلات است!!!
و برای این کار هم لازم نیست حتما در ایران باشید، شما می توانید به راحتی این مبلغ را همراه مسافرانی که به ایران میروند، بدست حامیان حقوق حیوانات برسانید و با وجدان آسوده هر چقدر که می خواهید لایک کنید که این جور لایک ها واقعا می چسبه!
شیوه ی ارباب همت نیست جود ناتمام

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر