سید حسن خمینی: فراموش کرده ایم خون دل هایی را که امام از دست متحجران خورد!!!
کلمه - نوه امام درباره فراموش شدن مبارزه با تحجر پس از امام گفت: امام یک بار فرمودند «خون دلی که از متحجرین خوردم به پای هیچ چیز نمی رسد.» این یکی از کلیدواژه های زندگی امام است که گم و فراموش شده است. باید توجه کنیم خطاب امام به چه کسانی بوده و چرا در فلسفه سیاسی کشورمان این کلید واژه ها گم شده است. شهید مطهری در روزگار خود از متحجرین لطمه بسیاری خورد. وقتی ایشان کتاب حجاب را نوشتند، گروهی به امام نامه نوشتند که مطهری مردم ایران را بی حجاب کرده است!!!
عمو حسن! معلومه خیلی مست و ملنگی!!! چند تا گیلاس انداختی بالا؟!!!
لغت نامه دهخدا - متحجر. [ م ُ ت َ ح َج ْ ج ِ ] (ع ص ) سخت گردیده . (از آنندراج ). صلب و سخت گشته مانند سنگ . (ناظم الاطباء). || حجر سازنده . (آنندراج ). || تنگ گیرنده بر کسی . (آنندراج ). || سنگ شده . (ناظم الاطباء). آنچه به صورت سنگ درآمده . سنگ شده . || بسیارسنگ . ارض متحجرة؛ زمین سنگناک . (از اقرب الموارد). || جراحتی که ریمناک و سخت گردد. (آنندراج ). جراحت ریمناک . (ناظم الاطباء). || فسیل ۞ . سنگواره . موجود زنده ای که بر اثر تغییرات زمین به سنگ تبدیل شده باشد. || کنایه از آن که در تبعیت از احکام و سنن تعصب دارد. قشری . متعصب . کسی که به هیچ وجه از عقاید کهنه ٔ خود دست برنمی دارد. پای بند عقاید و رسوم کهن . که به هیچ وجه از دیگرگونی متأثر نشود.
فرهنگ فارسی معین (مُ تَ حَ جِّ) [ ع . ] (اِفا.) ۱ - سنگ شده ، سخت گشته . ۲ - در فارسی به کسی گویند که حاضر به درک و پذیرش نوآوری ها نیست .
فرهنگ واژگان مترادف و متضاد صفت ۱. ارتجاعی، قشری، واپسگرا
۲. فسیل سنگواره ≠ نوگرا
فرهنگ لغت عمید (صفت) [عربی: متَحجّر]
۱. متعصب نسبت به عقاید کهنه.
۲. [قدیمی] چیزی که مانند سنگ شده باشد؛ سنگشده.
کلمه - نوه امام درباره فراموش شدن مبارزه با تحجر پس از امام گفت: امام یک بار فرمودند «خون دلی که از متحجرین خوردم به پای هیچ چیز نمی رسد.» این یکی از کلیدواژه های زندگی امام است که گم و فراموش شده است. باید توجه کنیم خطاب امام به چه کسانی بوده و چرا در فلسفه سیاسی کشورمان این کلید واژه ها گم شده است. شهید مطهری در روزگار خود از متحجرین لطمه بسیاری خورد. وقتی ایشان کتاب حجاب را نوشتند، گروهی به امام نامه نوشتند که مطهری مردم ایران را بی حجاب کرده است!!!
عمو حسن! معلومه خیلی مست و ملنگی!!! چند تا گیلاس انداختی بالا؟!!!
لغت نامه دهخدا - متحجر. [ م ُ ت َ ح َج ْ ج ِ ] (ع ص ) سخت گردیده . (از آنندراج ). صلب و سخت گشته مانند سنگ . (ناظم الاطباء). || حجر سازنده . (آنندراج ). || تنگ گیرنده بر کسی . (آنندراج ). || سنگ شده . (ناظم الاطباء). آنچه به صورت سنگ درآمده . سنگ شده . || بسیارسنگ . ارض متحجرة؛ زمین سنگناک . (از اقرب الموارد). || جراحتی که ریمناک و سخت گردد. (آنندراج ). جراحت ریمناک . (ناظم الاطباء). || فسیل ۞ . سنگواره . موجود زنده ای که بر اثر تغییرات زمین به سنگ تبدیل شده باشد. || کنایه از آن که در تبعیت از احکام و سنن تعصب دارد. قشری . متعصب . کسی که به هیچ وجه از عقاید کهنه ٔ خود دست برنمی دارد. پای بند عقاید و رسوم کهن . که به هیچ وجه از دیگرگونی متأثر نشود.
فرهنگ فارسی معین (مُ تَ حَ جِّ) [ ع . ] (اِفا.) ۱ - سنگ شده ، سخت گشته . ۲ - در فارسی به کسی گویند که حاضر به درک و پذیرش نوآوری ها نیست .
فرهنگ واژگان مترادف و متضاد صفت ۱. ارتجاعی، قشری، واپسگرا
۲. فسیل سنگواره ≠ نوگرا
فرهنگ لغت عمید (صفت) [عربی: متَحجّر]
۱. متعصب نسبت به عقاید کهنه.
۲. [قدیمی] چیزی که مانند سنگ شده باشد؛ سنگشده.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر