۱۴۰۳ آذر ۱, پنجشنبه

لبهایت را باز کن

اعتصابت را بشکن 
حسین جان، می‌دانم مظلومیت هزارانی که به ناحق در بندند، دست تو را از جان شسته.
من، یکی از هزاران، تو را به جانم قسم می‌دهم تن و جان خود را سلامت نگاه‌داری. ما برای ادامه به جان تو نیازمندیم.
جانِ برادر، اعتصاب را بشکن.
سوم آذر ۱۴۰۳
حسین شنبه‌زاده، اوین.
فریاد

مشت می کوبم بر در
پنجه می سایم بر پنجره‌ها٬
من دچار خفقانم٬ خفقان!
من به تنگ آمده‌ام از همه چیز
بگذارید هواری بزنم
-آی...!
با شما هستم!
این درها را باز کنید
من به دنبال فضایی می گردم٬
لب بامی٬
سر کوهی٬ 
دل صحرایی...٬
که در آنجا نفسی تازه کنم
آه...
می‌خواهم فریاد بلندی بکشم٬
که صدایم به شما هم برسد!
من٬ به فریاد٬ 
همانند کسی
که نیازی به تنفس دارد٬
مشت می کوبد بر در٬
پنجه می‌ساید بر پنجره‌ها٬
محتاجم!
من هوارم را سر خواهم داد!
چاره درد مرا باید این داد کند!
از شما٬ 
«خفته‌ی چند»،
چه کسی می‌آید با من فریاد کند؟

زنده‌یاد فریدون مشیری
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر