۱۳۸۹ آبان ۱۴, جمعه

صحنه دلخراش جان دادن جوانی در میدان کاج تهران در حضور ده ها جوانمرد

این بار از نگاهی دیگر:
پلیس و نیروی انتظامی دیر آمد و وقتی هم آمد کاری نکرد که البته این دور از انتظار هم نبود...
اورژانس هم دیر آمد، چرایش را نمیدانم...
ولی مردم بودند، نه بسیجی چماق بدستی بود و نه لباس شخصی مسلح.
این مطلب را بخوانید تا بفهمید چرا ٣١ سال آزگار سران جمهوری اسلامی توانسته اند به جنایات خود ادامه دهند.
پنجشنبه گذشته، برای تهران یك روز سیاه بود و میدان كاج سعادت آباد هم مركز این سیاهی؛ جایی كه یك جوان چاقو خورده ، ٤٥ دقیقه نقش بر زمین بود و از مردمی كه اطرافش جمع شده بودند، التماس می كرد كه به دادش برسند اما "مردم فهیم و با فرهنگ" ما ، تنها تماشاچی مرگ یك همنوع خود بودند تا شعر "بنی آدم اعضای یكدیگرند" در میان وارثان سعدی، عینیت یابد.
به گزارش عصرایران؛ ماجرا از این قرار بوده كه دو نفر در این میدان درگیر می شوند و یكی به ضرب چاقو ، دیگری را نقش بر زمین می كند و مانع آن می شود كه دیگران به داد قربانی برسند.
فیلمی كه از این حادثه خونبار در اینترنت منتشر شده ، نشان می دهد كه افراد پرشماری پیرامون قاتل و مقتول گرد آمده و با خونسردی مشغول تماشای ماجرا و گوش دادن به سخنان قاتل بودند كه در مذمت قربانی سخن می گفت و هر از گاهی نیز لگدی بر پیكر خونین و نیمه جان او می زد. انبوه جمعیت نیز به جای آن كه به كمك یكدیگر، جوان قربانی را از مهلكه دور كنند و به آمبولانس اورژانس برسانند، ترجیح می دادند با موبایل های خود از صحنه فیلمبرداری كنند، با یكدیگر حرف بزنند و حتی بخندند و البته گاهی نیز از سر دلسوزی به جوان غرقه در خون بگویند: اصلاً تكان نخور، برایت خوب نیست.
نامگذاری "پنجشنبه سیاه" برای تهران، نه از بابت مرگ یك شهروند ، كه به این دلیل است كه رویداد روز پنجشنبه نشان داد كه ما، تا چه اندازه از عواطف و مسوولیت های انسانی دور شده ایم و چه سیاهی و نكبتی بالاتر از این كه جامعه انسانی و فرهنگی ما به جایی برسد كه در برابر قتل یك همنوع ، هیچ واكنشی جز تماشا از خود نشان ندهد. واقعاً چگونه می شود این واقعیت را هضم كرد كه دهها و صدها انسان ، در حالی كه می توانستند به كمك همدیگر ، یك انسان را از خطر مرگ نجات دهند ، دست روی دست گذاشتند و "نچ نچ" كنان ، شاهد خونریزی تدریجی یك جوان و نهایتاً مرگ او شدند؟
این را از اشرف مخلوقات داشته باشید و آن را با ماجرای مشابه اش در عالم حیواناتی که بیشعور، بی عاطفه، بی احساس و وحشی میخوانید، مقایسه کنید:
این لحظه تکان دهنده ای است که یک تمساح خرطوم بچه فیلی را به دندان گرفته و سعی در بلعیدنش دارد. فیلها به محض شنیدن ناله های دلخراش بچه فیل بدون اینکه منتظر پلیس و اورژانس شوند، یا از دندانهای تمساح بترسند، بلافاصله و بدون تامل برای نجات فیل کوچک به سمت تمساح حمله ور شدند...
تمساح فرار کرد و بچه فیل نجات پیدا کرد.
کاری بسیار ساده که به صحبت، توضیح و نقشه ای احتیاجی نداشت و بدون لحظه ای تامل باید انجام میگرفت.
حالا نام خود را بگذارید: انسان و جوانمرد، مسلمان و با فرهنگ و ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر