محمد درویش: گربهها، یکی از شناسههای سکونتگاههای انسانی است؛ در هر شهر و دیاری که آنها شادابتر و سالمتر به نظر آیند، میتوانی عیاری بیابی برای سنجش سلامتی مردمی که در آن سکونتگاه زیست میکنند.
و هر چه گربههای شهر در هیبتی کثیفتر، نحیفتر، ترسوتر و معلولتر به چشم آیند، نشان از بیماری پنهان مردمانی دارد که در آن شهر روزگار می گذرانند.
و شوربختانه باید بپذیریم که حال و روز گربههای شهر ما، حال و روز خوبی نیست! هست؟
حال و روزی که گواهی میدهد: پیش از آن که نگران سلامت جسمی گربهها باشیم، باید نگران سلامت روانی خودمان باشیم که حتا توان تحمل و مهربانی با گربهها را هم از دست دادهایم! ندادهایم؟
کار پیدا نمی کنند زیرا آن ها را نه بازویی ست و نه زور بازویی. تنها دو گوشِ پشمالوی کوتاه دارند که آفریده شده برای تعجب کردن.
اعلامیه ای برای گربه های شهر ما:
شکار کردن نمی توانند زیرا موش هایی که در زمانه ی آن ها می زیند از ان ها قوی هیکل تر و تنومند ترند .
چشم ِ امیدشان به شماست : به ته مانده ی بشقاب ِشما حتی وقتی خودتان سفره ی رنگین ندارید .گاهی همین قدر که لگدی نخورند و دادی بر سرشان کشیده نشود و سنگی به سویشان پرتاب نشود خود را خوشبخت می یابند. چه بسیار از آن ها که چشم ها یا دُم ها یا پوست خود را بر اثر انفجار ترقه های بچه های بازیگوش از دست داده اند.
نمی دانند چرا حتی از ورود به پارکینگ ها و نشستن زیر اتومبیل های آدم ها محرومند وفتی تاریخ نشان داده است که تا به حال هیچ گربه ای نه خانه ی کسی را خورده است نه ماشین کسی راو نه موتورخانه ی هیچ آپارتمانی را.
سردشان است در شب های این زمستان زود از راه رسیده .
به کدام گناه باید این همه تنهایی و بی پناهی را تحمل کنند؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر