۱۴۰۲ مرداد ۲۸, شنبه

بزودی سراغ من هم می‌آیند

بخش نخست
اول سراغ سینماها آمدند
سکوت کردم چون زودباور و کور بودم
فصل هشتم-آتش‌سوزی سینما رکس
حسین تکبعلی‌زاده مدتی بعد از ترک کلاس‌های قرآن، مجددا معتاد شد. او اوایل مرداد ۱۳۵۷ برای ترک اعتیاد به اصفهان رفت. وی، چند روز پیش از ۲۸‌ مرداد از اصفهان راهی اهواز و سپس رامهرمز شد. در بعد از ظهر ۲۷ مرداد در حالی که چند کتاب مذهبی خریده بود از اصفهان رو به سوی آبادان گذاشت. پیش از ظهر روز ۲۸ مرداد پس از آنکه به آبادان رسید و داشت به خانه می‌رفت، سر کوچه فلاح و یدالله دو تن از اعضای گروه را دید که به او گفتند فرج به دنبال او به گاراژ رفته.

رییس دادگاه، در اینجا از تکبعلی‌زاده پرسید «چه کسی به فرج گفته بود که تو در حال آمدن هستی؟»
متهم از این سئوال ناراحت شد و داد زد، «من گفتم ایستگاه ۷ پیاده شدم و من برای خودم هم می‌خواهم روشن شود که طراح اصلی چه کسی بوده که قبلا می‌دانسته من آنروز به آبادان می‌آیم.» به‌دنبال این جملات متهم در حالت عصبانیت و ناراحتی قرار گرفت و رییس دادگاه برای مدت ۲ الی ۳ دقیقه به او اجازه داد که یک سیگار بکشد و وقتی دوباره به اعصابش مسلط شد بدنبال تشریح آمدنش به آبادان پرداخت.
در روز ۲۸ مرداد ۱۳۵۷ فرج الله بذرکار که از طرف مذهبی‌ها ماموریت داشت سینمایی را به آتش بکشد٬ حسین تکبعلی‌زاده را از تصمیم خود و دو دوست دیگرشان، فلاح محمدی و یدالله محمدپور معروف به زاغی، برای آتش زدن سینما سهیلا مطلع کرد و تکبعلی‌زاده هم «بدون هیچ سوالی» قبول کرد. 
 
چهار شیشه کوچک تهیه می‌کنند و تینر در آنها می‌ریزند و به سینما سهیلا می‌روند و تینر را روی زمین در سالن انتظار می‌ریزند که چند نفر سر می‌رسند، «من صبر کردم تا آنها از آنجا خارج شوند، بعد کبریت زدم اما آتش نگرفت!» جریان را به «بچه‌ها» می‌گوید که «چون تینر فوری بود خشک شد و اثر نکرد!» می‌آیند بیرون، می‌خواهند فردا شب، ۲۹ مرداد دوباره آغاز کنند و این بار تینر را با روغن مخلوط کنند. 

بازپرس دادگاه پرسید، «انگیزه شما از انتخاب سینما سهیلا چه بود و چرا این سینما را انتخاب کردید؟ و آیا بخاطر فیلم‌هایی بوده است که این سینما نشان می‌داده؟»
ناگهان تکبعلی‌زاده ناراحت شد و روی صندلی نشست. همه تماشاچیان دادگاه متوجه تغییر حالت وی از این سوال شدند و حاکم شرع نیز دنبال کار دادگاه را به بعد از ظهر موکول کرد. این دومین موردی بود که در دادگاه آن روز تماشاچیان را شدیدا متوجه خود ساخت.
درحالیکه تکبعلی‌زاده علنا و خیلی واضح می‌گوید با فرج الله بذرکار، فلاح محمدی و یدالله محمدپور تصمیم به آتش زدن سینما سهیلا می‌گیرند، روزنامه‌های وابسته به حکومت تیتر می‌زنند:«ساواک با طرح عملیلت سهیلا در فاجعه سینما رکس دست داشت!»
فرج الله می‌رود و حدود ساعت هشت شب می آید با یک شیشه تینر که همین امشب «برویم و سینما را آتش بزنیم! من گفتم: باشد فردا، آنها تصمیم گرفتند که کار را همان شب انجام دهند! من رفتم جگرکی محله مان شام بخورم» پس از صرف شام، فرج به هر کدام یک شیشه می‌دهد و چهار نفری تاکسی سوار می‌شوند و به سینما سهیلا می‌روند. گیشه بسته است و نمی‌توانند وارد شوند، در خیابان به راه می‌افتند، «خواستیم به طرف مرکز شهر (برای شنیدن یک سخنرانی در حسینیه اصفهانی‌ها) برویم که فرج چشمش به سینما رکس افتاد!»
سر راه حسینیه، با دیدن سردر سینما رکس، فرج الله بذرکار بلادرنگ و بدون مشورت با دوستانش چهار بلیط خرید و همگی وارد سینما رکس شدند. انتخاب سینما بنا به اعترافات نفر دوم ماجرا یعنی حسین تکبعلی‌زاده کاملاً اتفاقی بوده و فیلم گوزن‌ها که در آخرین سانس سینما رکس نمایش داده می‌شد، نقشی در آتش‌سوزی نداشت.

حدود یکربع پس از شروع فیلم که پیش از ساعت ۹ آغاز شده بود، هر چهار نفر، فرج الله بذرکار، تکبعلی‌زاده، یدالله محمدپور و فلاح محمدی برای انجام عملیات آتش‌زدن سینما از سالن نمایش خارج شدند. آن‌ها مواد آتش‌زا را در دو طرف درب ورودی سالن نمایش ریختند و حسین تکبعلی‌زاده کبریت را داخل مواد آتش‌زا انداخت. همه، به جز فلاح محمدی به داخل سالن نمایش بازگشتند.
حسين تکبعلی‌زاده در اعترافاتش گفت که «وقتی سينما را آتش زديم، چون سينما يک ساختمان با شهربانی فاصله داشت، اگر از درهای معمولی بيرون می‌آمدیم ما را دستگير می‌کردند، پس فکر کرديم ابتدا داخل سالن برويم و بعد بياييم بيرون.

هیچکس در راهروها نبود رفتیم داخل سالن نشستیم. فیلم شروع شده بود... یکربع بعد که تقریبا اوایل فیلم بود، فرج گفت بلند شویم برویم وقت آن است... آنجا هیچکس نبود. فرج شیشه خودش را در آورد و به من و فلاح گفت بطرف سالن بوفه بروید و بریزید آنجا. و بعد فرج و یدالله خودشان، بسالن روبرو که به پله‌ها می‌خورد موادشان را ریختند و برگشتند و گفتند زود کبریت بزنید و برویم داخل، قرار نبود من کبریت بزنم، همان جا تصمیم گرفتم و چون سیگاری هستم همیشه کبریت دارم... 
در سر همان پیچ در سالن انتظار جنب آب سرد کن موقعی کبریت زدم و انداختم تقریبا دور تا دور سالن انتظار سینما آتش گرفت... بعد وقتی صحنه را دیدم وحشت زده داخل سالن نمایش شدم خیلی به سرعت و عجله انجام گرفت نه با فراغت کامل و بعد که به داخل سالن دویدم، نشستم پهلوی فرج و یدالله خواستم که به آنها بگویم و داد بزنم ولی نتوانستم و دو الی سه دقیقه بعد یک نفر از پشت‌سر داد زد که سینما آتش گرفته...همه جیغ زدند و رفتند طرف پرده سینما که به اصطلاح در آن به پله‌ها باز می‌شد و در خروجی بود. رفتند و در بسته بود و البته چوبی بود و می‌شد آنرا شکست... هنوز فیلم نشان داده می‌شد که تماشاچی فریاد زد آتش، بعد همه هجوم کردند طرف در قسمت سه تومانی که پرده سینما و درب خروجی آنجا بود...
بنا بر این گزارش، در اینجا تکبعلی‌زاده در هم شکست، به گریه افتاد، نشست و حالش دگرگون شد. صدای گریه‌ی بازماندگان در دادگاه پیچید، و از میان بازماندگان، یکی از زنان رو به متهم فریاد زد، «کثافت هنوز هم صدای آنها را می‌شنوی؟» و بدنبال آن محیط دادگاه برای چند لحظه‌ای سخت متاثر شد و نظم آن به هم خورد. پس از لحظاتی، تکبعلی‌زاده ادامه‌ی ماجرا را شرح داد.
 در سینما، وقتى مردم با در بسته‌ مواجه‌ شدند به‌ طرف دیوار روبه‌رو که‌ پشت آن خیابان بود رفتند‌ تا آن را خراب کنند و نجات بیابند، و در این لحظه‌ فیلم قطع شده‌ بود.‌ چند تن از تماشاچیان با لگد یک در را شکستند و عده‌اى هجوم بردند بطرف آن در، و‌ تکبعلی‌زاده هم در میان‌شان بود و بر اثر فشار آنها بیرون آمد. 
«جلوى پله‌هاى خروجى کمى مکث کردم و خواستم که‌ داد بزنم و به‌ آنهایى که‌ در مقابل پرده‌ سینما جمع شده‌اند بگویم که‌ از این در فرار بکنند که‌ از روى پله‌ها خوردم زمین و افتادم پایین و بلند شدم و با همان عده‌اى که‌ نجات پیدا کرده‌ بودند بطرف شهربانى شروع به‌ دویدن کردیم.»
یکی از مواردی که حکومت ایران بر آن پافشاری می‌کرد این بود که درهای سینما از بیرون با زنجیر قفل شده بوده. 
شایعه پراکنی و دروغ از همان دقایق نخستین آغاز شد. بعضی خواسته و برخی ناخواسته.
بلافاصله پس از آتش‌سوزی، شایعات توسط متولیان مساجد و دست اندرکاران جریانات آخوندی از جمله محمدعلی محمدی‌، در سطح شهر پراکنده شد. این کار با طرح و برنامه قبلی انجام گرفت. ابعاد فاجعه چنان دهشتناک و رعب انگیز بود که برای چند روز، همه مردم آبادان را گیج و مبهوت کرده بود. تقریبا در هر کوی و برزن و خیابان، خانواده ای قربانی داشت.
یکی از شایعات، بستن درب سینما با زنجیر بود که به توسط محمدعلی محمدی متولی حسینیه اصفهانی‌ها و سایر هم مسلکانش در سطح شهر پراکنده شد که کذب و ساختگی بودن این ادعای در دادگاه روشن گردید.
محمدعلی محمدی :«من خودم دیدم که ژنرال رزمی درهای ورودی سینما را با زنجیر بسته بود تا از خروج تماشاگران فیلم از سینما جلوگیری کند» و «می خواستم با ماشین بلیزر به درب آهنی سینما بکوبم تا درب باز شود اما مامورین شهربانی نگذاشتند»
مصطفی آبکاشک: خمینی چی‌ها ادعا می‌کردند که به دستور تیمسار رضا رزمی، مامورین شهربانی درب سینما را با زنجیر قفل کرده بودند. 
ولی به گفته رییس شهربانی وقت آبادان، 
یکی از دلایل بالا بودن آمار قربانیان در این فاجعه این بود که در سینما به داخل باز می‌شده و از بیرون هم به دلیل فشاری که از داخل بوده کسی قدرت باز کردن در را نداشته است.
دلیل بسته بودن در خروجی هم این بود که معمولن چند دقیقه مانده به پایان فیلم درهای خروجی باز می‌شوند٬ درهای خروجی پیش از پایان فیلم باز نمی‌شوند تا از ورود افرادی که بلیط نمی‌خرند جلوگیری شود.
«مرا از روی پله‌های درب اصلی بیرون برده بودند.» 
شیرین قنبرزاده، شاهد و یکی از جان بدر بردگان آتش‌سوزی سینما رکس که ۵ نفر از اعضای خانواده‌اش در جنایت مذهبیون سوختند، یکی از افرادی بود که در نخستین دقیقه‌های ایجاد حریق به داخل راهرو رسیده بود. او در دادگاه حاضر شد و گفت: «یک نفر گفت سینما آتش گرفته... همه بیدرنگ از جاشون بلند شدن حتا یک نفر هم ننشست
«مردم هجوم می‌آوردن ، نمی‌گذاشتن، خودشون مانع میشدن که در باز بشه. هر کی می‌خواست عجله بکنه زودتر در رو باز کنه... خلاصه شلوغی و تاریکی باعث شده بود که از باز شدن درها  جلوگیری بشه. یعنی مردم عجله داشتن، دستپاچه شده بودن...»
تکبعلی‌زاده نیز در رد ادعاهای اسلامیون گفته بود، «در آن لحظه‌ در خروجى را نیز دیدم و زنجیر یا دستبند را ندیدم که‌ زده‌ باشند.»
بازپرس «محمد باقر صرافی» که در دادسرای آبادان انجام وظیفه می کرد، همان شب گذرش به خیابان شهرداری می افتد و در همان لحظات اولیه به جلوی درب سینما رکس می‌رسد، در دادگاه سوگند خورد و گفت: «موقعی که من رسیدم، زنجیری بروی درب سینما نبود.» 
متاسفانه همین جناب صرافی که زمان شاه بله قربان گویان تملق شاه و دیگر مسوولان مملکتی را می‌کرد، در طول دو سه ساعت وراجی کسالت‌آورش و با چاپلوسی‌های تهوع‌آور و روضه خوانی و خواندن آیه‌های قران و مجیز گویی اغراق‌آمیز از جنایتکارانی مانند خمینی و موسوی تبریزی و با خراب کردن و متهم کردن بسیاری از مسوولان زمان شاه که هیچ نقشی در آتش زدن سینما رکس نداشتند، در جریان دادگاه خود را سکه یک پول کرد.
حتی دادگاه بارها به او تذکر می‌دهد که چاپلوسی بس است و به اصل مطلب بطور خلاصه و مفید بپرداز!

محمد باقر صرافی: «...بخدا، چریک، فدایی، مجاهد٬ کُرد٬ کومله... هر چی دلت میخواد اسمت رو گذاشتی...به قران قدر این نعمت را بدونید... بخدا اگه این از دستتون رفت باز ۲۸ مرداد دومیه و ایندفعه دیگه نمیزارن تو خیابون بیاین بگید مرگ بر شاه. این دفعه همون تو نطفه‌ی، تو کمر پدرتون خفه تون می‌کنند
می‌گفتند: «موادی که موجب حریق و آتش سوزی شده، دارای گاز مسموم کننده ای بوده است که تماشاچیان داخل سینما را ابتدا بی حس و سپس خفه کرده است.»
رضا خدری، خبرنگار آبادانی روزنامه کیهان که بعنوان نخستین شهردار بندر شاهپور بعد از انقلاب انتخاب شد و افتخار تغییر نام بندر شاهپور به بندر امام خميني را یدک می‌کِشد و مدتی هم در بخش سیاسی عقیدتی سپاه پاسداران خدمت می‌کرده و تیرماه ۱۴۰۲ به درک واصل شد، به قول خودش نخستین خبرنگاری بود که در روز حادثه «چند دقیقه» پس از آتش سوزی خودش را به محل حادثه می‌رساند و به داخل سینما راه پیدا می‌کند، همه روایت‌های رسمی از این حادثه را دروغ خواند و گفت: افراد در سینما رکس قبل از آتش سوزی خفه شده بودند. چون اگر آن‌ها هوشیار بودند می‌توانستند فرار کنند! با توجه به اینکه کسی از جایش تکان نخورده بود یعنی همه قبل از آتش سوزی همه بیهوش شده بودند.
«من زمانی که رفتم داخل هیچکس از سر جایش تکان نخورده بود؛ همه در جای خودشان سوخته بودند.»
«هیچ کس از سینما رکس زنده بیرون نیامد؛ فقط یک نفر نجات پیدا کرد که آن هم بچه‌اش گریه کرده بود و بیرون آمده بود ...بعد از اینکه من داخل رفتم همه روی صندلی‌هایشان سوخته بودند و صندلی‌های آهنی از بین رفته بودند.»
و این در حالی‌ است که دیگر خبرنگاران کیهان (همکاران رضا خدری) دو روز پس از فاجعه با نجات یافتگان مصاحبه می‌کنند.
عباس امینی مستندساز آبادانی که مستندی درباره‌ی سینما رکس ساخته میگوید:« تعداد آن‌هایی که نجات پیدا کرده‌اند خیلی بیشتر است. من با تعداد زیادی از آن‌ها صحبت کرده‌ام اما آن‌ها حاضر نیستند خودشان را معرفی کنند. چراکه چون هر کسی زنده بیرون آمده بود، در مظان اتهام بود که حتماً دستی در قضیه داشته است، فضا خیلی متشنج بود. برای همین بیشتر آن‌ها ترجیح دادند سکوت کنند، برخی آنقدر ترسیده بودند که از ایران رفتند.»
چگونه یک حریق به کشته شدن این همه انسان منجر شد؟ 
در بدنه داخلی سینما یونولیت تعبیه گردیده بود و یونولیت جزء مواد قابل اشتعالی است که اولا احتراق آن سیر صعودی طی می کند، یعنی با افزایش زمان شدت سوختن آن زیادتر می‌گردد و ثانیا هنگام سوختن، گازهای مسموم کننده از آن متصاعد می‌گردد. با در نظر گرفتن اینکه حریق ابتدا با بنزین اکتان هواپیما شروع گردیده و به علت درصد اشتعال بالای این بنزین به محض آغاز حریق آن چنان عوامل بالا شرایط مساعدی فراهم آورده که تماشاچیان را هم خفه کرده و هم حرارت آن از فاصله نزدیک باعث ذغال شدن آنها گردیده، به طوری که قربانیان تا جائیکه رمق داشته‌اند به نقاطی می‌رفتند که از شعله‌های آتش و دود ناشی از آن در امان باشند. دمپایی و کفشهای بجامانده در قسمت جلو، موید این واقعیت است و پس از آنکه آتش کم کم به سقف و قسمت جلوی برده سرایت می‌کند، دیگر جایی برای فرار بسیاری از قربانیان نبوده.
از شمار واقعی کشته شدگان و نجات یافتگان آتش سوزی سینما رکس آبادان٬ نه در زمان شاه و نه پس از پیروزی انقلاب٬ گزارشی منتشر نشد گزارشات در این زمینه دارای تناقضات زیادی است.
روزنامه اطلاعات فردای آتش سوزی در خبری درباره نجات یافتگان نوشت: از هفتصد تماشاگر کوچک و بزرگ که در سالن سینما «رکس» آبادان سرگرم تماشای فیلم بودند، در جریان آتش‌سوزی، تنها ۱۰۰ نفر توانستند خود را از مهلکه نجات دهند و به بیرون فرار کنند و ۶۰۰ نفر دیگر در میان جهنمی از آتش سوختند که از این عده ۳۷۷ نفر جان خود را از دست دادند؟! 
سرنوشت آن ۲۲۳ نفر مابه‌التفاوت ۶۰۰ نفری که در آتش سوختند و ۳۷۷ نفری که جان خود را از دست دادند٬ چه شد؟ 
برخی منابع:
وبسایت مشروطه- روزنامه های کیهان و اطلاعات
بریده‌های روزنامه کیهان از وبسایت الف ‌ب ژورنالیست
آرشیو روزنامه های قدیمی- وبلاگ بنیاد عبدالرحمن برومند
آرشیو اسناد اپوزیسیون ایران
مصطفی آبکاشک جغتای- مسببین واقعی فاجعه سینما رکس آبادان چه کسانی هستند؟
محمد صفوی- بازخوانی گزارش روزانه‌ی اعتصاب در پالایشگاه نفت آبادان –۱۳۵۷
مجید احمدیان- فاجعه سینما رکس آبادان آتش انقلاب اسلامی
 وبسایت رسمی محمد نوری‌زاد- شیخ علی تهرانی – ترور- دختران موسوی
محمد صفوی - برای ۳۵مین سالگرد فاجعه هولناک آتش‌سوزی سینما رکس آبادان
بنیاد عبدالرحمن برومند- حسین تکبعلی‌زاده: یک سرگذشت
هفته نامه انقلاب اسلامی در هجرت- مسببین واقعی فاجعه سینما رکس آبادان چه کسانی هستند؟ در ده بخش
کیهان لندن- در جستجوی جنایتکار مخوف گمنام
رادیو زمانه- ایرج مصداقی: موسوی تبریزی٬ داستان فراموش شده یک حاکم شرع
فاجعه سینما رکس از زبان سرهنگ اردشیر بیات رییس پلیس وقت آبادان
برنامه صفحه آخر ویژه آتش سوزی سینما رکس- گفتگوی مهدی فلاحتی با اردشیر بیات
مهدی فلاحتی- جنایتکارانِ فاجعه سینمارکس آبادان را بهتر بشناسیم
کیهان لندن - گفتگو با علی سجادی درباره آتش سوزی سینما رکس، آغاز وحشت بزرگ چهل ساله
رادیو فردا- آتش‌سوزی سينما ركس آبادان در سيزده بخش
تاریخ شفاهی- فیلم‌های دادگاه سینما رکس در ۴۹ قسمت
رادیو زمانه- گفت‌و‌گو با پیمان ماندگار
ایران‌وایر- تهدید و ضبط موبایل‌های تجمع‌کنندگان یادبود سینما رکس توسط نهادهای امنیتی
مجله جدید آنلاین- سالشمار بازشدن و بسته شدن سینماها در ایران 
فیلم مستند قصه شب ( سینما رکس ابادان ) ساخته عباس امینی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر