۱۳۹۰ مرداد ۲۵, سه‌شنبه

محکومیت هیلا صدیقی، شاعر جنبش سبز، به چهار ماه حبس تعزیری و پنج سال حبس تعلیقی

یک خطر امنیتی دیگر از بیخ گوش حکومت اسلامی گذشت!
هیلا صادقی، شاعر جوانی که با سرودن چند بیت شعر قصد براندازی حکومت را داشت، به چهار ماه حبس تعزیری و پنج سال حبس تعلیقی محکوم شد...
خبرگزاری هرانا - هیلا صدیقی، شاعر و ادیب جوان حامیِ جنبش سبز، و از نگارندگانِ شعرهای انتقادی، توسط دادگاه انقلاب به چهار ماه حبس تعزیری و پنج سال حبس تعلیقی محکوم شد.

آریا آرام نژاد، هنرمند جنبشِ سبز و از فعالان جنبش، امروز در صفحۀ فیس بوکِ خود آورده است: "چهار ماه حبس تعزیری و پنج سال حبس تعلیقی برای هیلا صدیقی ... هدیه ای دیگر به هنرمندان سرزمین ما ..."

گفتنی است هیلا صدیقی که پس از انتخابات سال ٨٨ نیز، بارها احضار و مورد بازجویی قرار گرفته بود، روز سه شنبه بیست و پنجم امرداد ماه، در شعبه بیست و شش دادگاه انقلاب محاکمه شده و نتیجه دادگاه هنوز اعلام رسمی نشده است.

این شاعر جوان و منتقد، روز گذشته در صفحه فیس بوکِ خود نوشته بود: "فردا صبح، شعبه ٢۶ دادگاه انقلاب، من و ایمان قلبی و قاضی و اتهام و خدای ناظر و دعای خیر شما..."


از خاکم و هم خاک من از جان و تنم نیست

انگار که این قوم غضب، هموطنم نیست

اینجا قلم و حرمت و قانون شکستند

با پرچم بی رنگ بر این خانه نشستند

پا از قدم مردم این شهر گرفتند

رای و نفس و حق همه با قهر گرفتند

شعری که سرودیم به صد حیله ستاندند

با ساز دروغی همه جا بر همه خواندند

با دست تبر سینه این باغ دریدند

مرغان امید از سر هر شاخه پریدند

بردند از این خاک مصیبت زده نعمت

این خاک کهن بوم سراسر غم و محنت

از هیبت تاریخیش آوار به جا ماند

یک باغ پر از آفت و بیمار به جاماند

از طایفه رستم و سهراب و سیاوش

هیهات که صد مرد عزادار به جا ماند

از مملکت فلسفه و شعر و شریعت

جهل و غضب و غفلت و انکار به جا ماند

دادیم شعار وطنی و نشینیدند

آواز هر آزاده که بر دار به جا ماند

دیروز تفنگی به هر آینه سپردند

صد ها گل نشکفته سر حادثه بردند

خمپاره و خون بود و شب و درد مداوم

با لاله و یاس و صنم و سرو مقاوم

آن دسته که ماندند از آن قافله ها دور

فرداش از این معرکه بردند غنایم

امروز تفنگ پدری را در خانه

بر سینه فرزند گرفتند نشانه

از خون جگر سرخ شد اینجا رخ مادر

تب کرد زمین از سر غیرت که سراسر

فرسود هوای وطن از بوی خیانت

از زهر دروغ و طمع و زور و اهانت

این قوم نکردند به ناموس برادر

امروز نگاهی که به چشمان امانت

غافل که تبر خانه ای جز بیشه ندارد

از جنس درخت است ولی ریشه ندارد

هر چند که باغ از غم پاییز تکیده

از خون جوانان وطن لاله دمیده

صد گل به چمن در قدم باد بهاران

میروید و صد بوسه دهد بر لب باران

ققنوس به پاخیزد و باجان هزاره

پر میکشد از این قفس خون و شراره

با برف زمین آب شود ظلم و قساوت

فرداش ببینند که سبز است دوباره

هیلا صدیقی

زمستان ۱۳۸۸

این شعر را با صدای شاعر در اینجا گوش کنید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر