زهرا مدنی، مادر حسین اختر زند جوان ۳۲ ساله ای که در درگیری های روز ۲۵ خرداد در اصفهان جانش را به دلیل ضرب و شتم و پرتاب از یک ساختمان چند طبقه از دست داده بود، می گوید: در تمام این دو سال هیچ کسی سراغ ما برای دلجویی نیامده است اما من به عنوان مادر فقط یک پرسش دارم: اگر فرزند خودشان را آنقدر می زدند که حتی مادرش نمی توانست بدن تکه پاره شده فرزندش را پیش از جان دادن ببیند، چه واکنشی نشان می دادند؟
در مورد جان باختن این شهروند اصفهانی روایت های زیادی منتشر شد و حتی یکی از مسئولان در اصفهان گفته بود که این جوان معتاد بوده و در اثر مصرف مواد مخدر از ساختمان پرتاب شده است. خانواده اختر زند یک بار در گفتگویی بسیار کوتاه به جرس گفته بودند که برای زندگی در یک شهرستان چاره ای جز سکوت برایشان باقی نمانده است. اما این بار مادر این جوان می گوید به همه ی این انگهایی که به فرزند پاک و بیگناهم زده اند در دادگاه هم جواب داده ام. مادر این قربانی سرکوبهای خونین پس از انتخابات ٨٨ تاکید می کند که فرزندش حتی سیگار هم نمی کشیده و جوانی غیرسیاسی بوده است.
آنچه می خوانید پاسخ های زهرا مدنی مادر حسین اخترزند به پرسش های خبرنگار جرس است در مورد بخش هایی از آنچه که در این دو سال بر این خانواده گذشت.
خانم مدنی بیش از دو سال از جان باختن فرزند شما در درگیری های پس از انتخابات می گذرد، این دو سال بر شما چه گذشت؟
خیلی سخت هست برای یک مادر که سی و دو سال بچه ای را بزرگ کند بعد بیگناه کشته شود. من مادرم؛ خیلی برایش ناراحت هستم؛ هیچ وقت از فکرش بیرون نمی روم. من فقط شبانه روز دعا می کنم که خدایا بچه ای که نه سیاسی بود و نه در هیچ برنامه ای بود، بچه ساکت و مظلوم و بی سرو صدای مرا آنقدر زندند که منِ مادر اجازه نداشتم وضعیت تکان دهنده ی فرزندم را پیش از جان دادن ببینم.
حسین چند سال داشت و به چه کاری مشغول بود؟
خیلی سخت هست برای یک مادر که سی و دو سال بچه ای را بزرگ کند بعد بیگناه کشته شود. من مادرم؛ خیلی برایش ناراحت هستم؛ هیچ وقت از فکرش بیرون نمی روم. من فقط شبانه روز دعا می کنم که خدایا بچه ای که نه سیاسی بود و نه در هیچ برنامه ای بود، بچه ساکت و مظلوم و بی سرو صدای مرا آنقدر زندند که منِ مادر اجازه نداشتم وضعیت تکان دهنده ی فرزندم را پیش از جان دادن ببینم.
حسین چند سال داشت و به چه کاری مشغول بود؟
استاد تراشکاری بود، ۳۲ ساله بود و وقتی هم که ۱۷ سال داشت پدرش را از دست داده بود. برای همین درسش را رها کرد و رفت سراغ کار تا سرپرست خانواده شود. خیلی آرام، صادق و خوش رفتار بود. تکیه گاه من و برادرهاش بود. وقتی این اتفاق برای حسین رخ داد خیلی ها نگران بود که چطور ممکن است برا ی چنین بچه آرامی این فاجعه رخ دهد.
تاکنون روایت های متعددی از کشته شدن «حسین اخترزند» منتشر شده است ممکن است خودتان بگویید، فرزند شما کجا و به چه صورتی کشته شد؟
حسین پیش از آنکه برود سرکار گفت من چون درد دندان دارم شب ممکن است کمی دیر بیایم . شب وقتی دیر کرد، زنگ زدم دیدم تلفن همراهش خاموش است. بیست دقیقه بعد از اینکه رسیدیم بیمارستان حسین جانش را از دست داد. شما موفق شدید فرزندتان را از نزدیک ببینید و آثار ضرب و شتم را روی بدنش مشاهده کنید؟
نه اصلا. برادرهایش وقتی رفتند بالای سرش حسین هنوز زنده بود، ولی من نتوانستم ببینمش...حسینام نیم ساعت بعد از آنکه ما رسیدیم بیمارستان تمام کرد.
ولی خانواده ی ما رفتند بالای سر حسین و او را از نزدیک دیدند. از بدن له شده ی حسین عکس گرفتند اما خب وضعیت اش خیلی اسفناک بود. یک مادر نمی توانست بدن تیکه پاره شده ی فرزندش را ببیند. حتی دکترش به ما گفته بود حسین اگر زنده می ماند حتما با آن وضعیت پیش آمده قطع نخاع می شد. دکتر می گفت بدن حسین خرد شده است و آنقدر وضعیت بدن او خراب شده است که هیچ راه نجاتی برای فرزند شما باقی نمی ماند و او تا ابد هم فلج می ماند.
آیا برای برگزاری مراسم تشییع هیچ مشکل خاصی پیش نیامد؟
نه برای مراسمش هیچ مشکلی پیش نیامد. چون یک روز بعد، از نیروی انتظامی آمدند خانه ی ما و عکس های پسرم را دیدند، یعنی یک روز بعد پرس و جوهای خودشان را کردند و بعد که فهمیدند فرزند ما سیاسی نبود اهل هیچ گروه و حزبی هم نبود، جسد را به ما تحویل دادند و ما هم مراسم را برگزار کردیم.
شما خودتان می توانید توضیح دهید ماجرا ی روز درگیری چه بود؟
در اصفهان هم مثل شهرهای دیگر درگیری زیاد بود. ماموران مثل اینکه با مردم برخورد می کردند و حسین هم به همراه مردم فرار می کند و به یک ساختمان پزشکی که در دروازه شیراز بود پناه آورده بود. بعد از همانجا از ساختمان چند طبقه پرتاب می شود پایین که آنها می گویند حسین خودش پرتاب شد پایین.
آیا هیچگاه از مسئولان ساختمان پزشکان پیگیری کرده اید که دقیقا آن روز چه اتفاقی رخ داد؟
بله یکی از بستگان نزدیک حسین و خیلی های دیگر رفتند و از نزدیک با کارکنان بیمارستان صحبت کردند. طبیعی است که وقتی کسی را دنبال می کنند حتما به دلیل رعب و وحشت به یک جایی پناه می آورد. می گویند بچه ی من بعد از اینکه به بیمارستان پناه آورد خودش پرتاب شد پایین، ولی مسئولان و کارکنان بیمارستان واقعیت دیگری را می گویند. اصلا سئوال من این است؛ آثار ضرب و شتم روی بدن بچه ام که همه دیده اند و عکس هایش هم گواه است نشان چیست؟
آیا شما وارد پیگیری قضایی پرونده ی جان باختن فرندتان شدید؟
بله، پیگیری کردیم. آنها از سر خودشان باز کردند و می گویند مقصر خود حسین بوده که به خیابان رفته بود. آن روز خیلی ها به خیابان آمده بودند و کسی که دنبالش می کنند خوب از ترس و وحشت فرار می کند. ما پیگیری کردیم ببینیم چرا در آن ساختمان مورد ضرب و شتم قرار گرفته. ولی پرونده اش رد شده و حتی دیوان عالی کشور هم پرونده اش را مختومه اعلام کرده است. حتما می دانید که گفتند حسین معتاد بود، وقتی این حرف را شنیدم داغون شدم. برای یک مادر خیلی سخت است که ببیند هم بچه اش را کشته اند و هم انگ می زنند. در دادگاه به قاضی گفتم لطفا اگر همدردی نمی کنید، با احساسات ما هم بازی نکنید. این بچه حتی یک سیگار هم نمی کشید. همه ی فامیل می دانند که حسین پاک و سربلند زندگی کرد و نان آور خانه بود. اگر قاتل را پیدا نمی کنید چرا به بچه های بیگناه ما انگ می زنید؟
آیا شما عکس هایی که از حسین در اینترنت هم به شکل گسترده ای منتشر شده است را دیده اید؟
نه، نمی توانم. همان موقع هم فرزندان دیگرم اجازه ندادند من آن عکس ها را ببینم. من هم ناراحتی اعصاب دارم هم یک مادرم و دیدن بدن تکه پاره ی یک فرزند، دلم را آتش می زند. حسین دست خالی رفته بود و آنها با باتوم ریختند به جان بچه های مردم و بچه ی مرا از بین بردند. من فقط می خواهم بدانم بچه مرا به کدام گناه کشتند؟
آیا نکته ای و سخنی برای مسئولان دارید؟
می خواهم بگویم اگر این بچه گناهی داشت یا بر فرض اشتباهی کرد به خیابان رفت باید به او تذکر بدهند که چرا به خیابان آمدی چرا می خواهی سر و صدا راه بیاندازی؟ نه اینکه آنقدر با باتوم به جان شان بیافتند گه زندگی یک جوان را تمام کنند. بچه ای که استاد تراشکاری بود سرش به زندگی گرم بود حق اش این نبود که کشته شود. من فقط می خواهم بدانم اگر کسی بچه های خودشان را با باتوم اینجوری بزند، اگر کسی فرزند خودشان را به این وضع گرفتار کند آنها چه می کنند؟
بچه ی من حتی رای نداد، در هیچ برنامه ی سیاسی هم نبود. بچه ی من به خاطر درد دندانش رفته بود حالا بلایی بر سرش آمد که هیچ کسی پاسخگو نیست.
می توانم بپرسم چرا در تمام این دو سال سکوت کرده بودید و هیچ گاه با رسانه ها و مسولان سخن نگفتید؟
من دو سال مصاحبه نکردم ، حرفی نزدم و همه ی امیدم این بود که پرونده کشته شدن حسین نتیجه بدهد؛ ولی نه کسی برای دلجویی آمد نه کسی پاسخ داد، هیچ ، هیچ... در تمام این دو سال واقعا شب و روز دعا کردم خدا قاتل بچه من و همه بچه های دیگر که بیگناه کشته اند را رسوا کند. متاسف هستم یک جوان بیگناه شده در کشور خودمان کشته شده ولی هیچ جا و هیچ گاه اسمش را هم در رسانه های همین کشور نمی شنویم... به هر حال او هم انسان بود و هم اهل همین کشور بود.... از خدا می خواهم مسبب این قتل پیدا شود و یک روز به من بگویند چرا بچه بیگناه مرا از یک ساختمان چند طبقه پرتاب کردند پایین.
در دو سال گذشته بیشترین چیزی که آزارتان داده، به عنوان خانواده ای که فرزندش را از دست داده، چه بوده است؟
بیگناهی او و اینکه هرچه پیگری کردیم تا قاتل را پیدا کنیم به ما گفتند مقصر خودش بود. این دو نکته خیلی خیلی ما را اذیت کرد. باز هم تاکید می کنم دلم می خواهد ببینم آیا اگر یکی از مسئولان ببیند که بچه اش را با باتوم تکه و پاره کرده اند و از ساختمان پرتاب شد و یک جوان بیگناه جانش را اینطوری از دست بدهد بعد بگویند خودش مقصر بوده است چه حالی خواهند داشت؟ امیدوارم خدا کمک کند قاتل حسین پیدا شود و هر کسی بچه ی مرا پرتاب کرد پایین همین بلا سر خودش بیاید و به همین درد گرفتار شود.
ناگفته ای اگر باقی مانده است بفرمایید.
آرزو دارم قاتل بچه ام پیدا شود تا مبادا فردا چنین اتفاقی برای بچه های دیگر مردم رخ دهد. باید مسبب و بانی این قتل پیدا شود. باید قاتل بچه های ما رسوا شوند و ببینیم چه کسانی چنین برنامه ای ریختند برای بچه ی بیگناه من و بچه های دیگری که مظلوم کشته شدند. بچه ام عاشق امام حسین بود و ماه محرم همیشه در عزاداری ها شرکت می کرد؛ حالا از امام حسین می خواهم از صاحب اسم پسرم می خواهم که قاتل حسین پیدا شود تا شاید دردهای ما اندکی تسکین پیدا کند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر