۱۳۹۰ مرداد ۲۸, جمعه

جورج آدامسون، پدر شیرها

به بهانه ٢٢ مین سالگرد قتل جورج آدامسون (پدر شیرها) "Baba ya Simba"
به نقل از نشریه کریستین ساینس مونیتور:
"هیچکس مانند جورج زبان و زندگی شیر ها را نمیشناخت و به اندازه او آنها را دوست نداشت"
جورج آدامسون در سال ۱۹۰۶ در هند (آنزمان مستعمره انگیس) بدنیا آمد. پدر او مشاور نظامی یکی از راجه های هند بود. در سن ۱۸ سالگی، جورج به کنیا رفت و درمزرعه قهوه پدرش آغاز به کارکرد. کار در مزرعه مناسبتی با روح ماجراجوی او نداشت. بارها شغل خود را تغییر داد تا اینکه در ۳۲ سالگی محیط بان یکی از ذخیره گاه های حیوانات در کنیا شد.
این حرفه جدید با روحیه ماجراجویانه جورج کاملا سازگار بود!
سالها بعد در سال ١٩٦٨ او به وضوح این ماجراجویی را در بیوگرافی جالب خود با عنوان "بازی Bwana" (عنوان اروپایی) و در ایالات متحده آمریکا با عنوان "یک عمر با شیرها" توصیف میکند. کتاب دوم او منتشر شده در سال ١٩٨٦ زندگی نامه اش است با عنوان: غرور و شادی من که به اندازه کتاب اولش جذاب و خواندنی است.
عکس زیر جورج (سمت چپ) و برادرش که بسیار با هم صمیمی و نزدیک بودند و در آرامگاه ابدی شان نیز در کنار یکدیگر خفته اند... در فوریه ١٩٥٦ سه توله شیر برای تیمار به خانه خود آورد. متاسفانه دو تا از توله شیرها به باغ وحش منتقل شدند و کوچکترین آنها بنام السا نزد جورج ماند.
السا، این شیر باهوش و قابل اطمینان نه تنها زندگی جورج و همسرش جوی را کاملا تغییر داد بلکه برای اولین بار کنجکاوی وعلاقه مردم جهان را نسبت به شیرها بر انگیخت.

هنگامی که السا سه ساله بود، جورج و جوی تصمیم گرفتند به او شکار بیاموزند تا بتواند درطبیعت آزادانه زندگی کند. آنها تمام کوشش خود را به کار گرفتند تا السا غرائز طبیعی خود را پرورش دهد. علی رغم سختیهای بسیار،السا موفق شد تا در طبیعت گرسنه نماند و به زندگی عادی و آزادانه ی خود ادامه دهد و در عین حال دوستی خود را با جورج و جوی حفظ کند.
السا پس از چند سال به یک بیماری لاعلاج مبتلا شد و در حالیکه سر بر زانوی جورج نهاده بود، جان سپرد.
جورج و پیشآهنگانش پس از دفن السا ٢٠ تیر اطراف آرامگاهش شلیک کردند به امید اینکه جفت السا آنها را بشنود... جورج او را در ذخیره گاه ملی "مرو" دفن کرد و هنوزهم افراد زیادی به قبرالسا سرمیزنند.
اعتماد، محبت و دوستی... جورج و السا در کنار یکدیکر استراحت میکنند
در سال ۱۹۶۱، جورج بازنشسته شد و پس از آن تمام وقت و انرژی خود را وقف شیرها کرد. جورج آدامسون کار خود را با شیرها سالها ادامه داد و به بسیاری از آنان کمک کرد که آزاد و مستقل در طبیعت زندگی کنند.
کتاب جوی آدامسون (همسر جورج) با نام
"BORN FREE" (آزاد بدنیا آمده) در مورد تجارب شان با السا، به سرعت در لیست پرفروش ترین کتابها درآمد و به زبانهای مختلف ترجمه شد.

بخش عمده ای از این کتاب با استفاده از یادداشت های گسترده جورج نوشته شده بود.از روی این کتاب پرفروش نیز فیلمی با همین عنوان ساخته شد که نامزد و برنده جوایز بسیاری از جمله ٢ جایزه اسکار شد. بازیگران این فیلم " Bill Travers" و همسرش "Virginia McKenna " بودند که بعدها از نزدیکترین دوستان جورج آدامسون شدند.
گفتنی است که بیشتر نزدیک به تمامی درآمد این کتاب ها ، سخاوتمندانه از سوی جورج آدامسون برای کمک به حیات وحش اهدا شد.
هنرپیشه، سناریست، کارگردان و فعال حقوق حیوانات بیل تراورز و همسرش ویرجینیا هر دو به حیوانات محبت و علاقه واقعی داشتند و در راه مبارزه برای کاهش درد و رنج حیوانات مبارزه میکردند. از جمله فعالیت های آنها سازماندهی و ایجاد Born Free Foundation میباشد.
دوستان از چپ براست: ویرجینیا مک کنا، جورج آدامسون، بیل تراورز و جوی آدامسون
 جورج و کریستین - کریستین نام توله شیری بود که در سال ١٩٦٩ در لندن توسط John Rendall و Anthony "Ace" Bourke خریداری شد و در نهایت توسط جورج آدامسون آزاد شد. در سال ٢٠٠٨ ویدئو کلیپ کوتاهی از فیلم "کریستین شیری در انتهای دنیا" بر روی اینترنت به نمایش گذاشته شد که متاسفانه با عجله و شتابی که شرکتها و افراد ذینفع برای سودجویی و کسب درآمد از این فیلم سرشار از احساس و تاثر برانگیز داشتند، صحبت چندانی از قهرمان اصلی این فیلم یعنی جورج آدامسون، کسی که با صبر ، محبت و از خود گذشتگی فراوان به کریستین کمک کرد تا آزادی خود را باز یابد و به او آموخت چگونه در حیات وحش به زندگی آزادانه خود ادامه دهد، به میان نیامد!. فیلمهای کریستین را در ٥ قسمت در اینجا و اینجا و اینجا و اینجا و اینجا مشاهده نمایید.
جورج در حال قدم زدن با "پسر" در سمت چپ و "کریستین"
جورج میگفت : این روزها، از شادترین روزهای زندگی اش بودند.Kora در این زمان هنوز وحشی، دست نخورده و صلح آمیز بود با تعداد اندکی از انسانهایی که قصد نابودی اش را داشتند...
پیاده روی های روزانه جورج با شیرها، در این پیاده روی ها او با معرفی مناظر، صداها و بوهای مختلف شیرها، را با دنیای جدید آشنا میکرد.
جورج شلر، یکی از معدود دانشمندانی که جورج آدامسون را جدی گرفت و به کار او ارج نهاد، میگوید: اطلاعاتی که او به ما منتقل کرده در هیچیک از کتابهای بیولوژی پیدا نمیشود. تجربه او از باز گرداندن حیوانات به طبیعت، درسهای بی نظیری به ما آموخته است و جامعه ی مدافعان محیط زیست برای همیشه مدیون اوست...
جورج با "دختر" و توله های او - "دختر" شیری بود که بطور آزاد و وحشی زندگی می کرد اما هنوز هم به دوست عزیزش اعتماد داشت و اجازه میداد جورج به توله هایش نزدیک شود و آنها را نوازش کند.
جورج آدامسون با شیرهایی که به آنها عشق میورزید - این شیرها آزاد زندگی میکردند ولی با وجود این به دوستی با جورج ادامه میدادند. جورج رابطه ای باور نکردنی با شیرها حفظ کرده بود رابطه ای بر اساس عشق و اعتماد عمیق و دوستی پایدار و متقابل.
اعتماد... محبت... دوستی...
جورج آدامسون و" پسر" در حین چرت زدن در زیر سایه ی یک درخت.
هیچ انسانی تا به حال نتوانسته وفاداری ، دوستی و اعتماد شیر هایی را اینچنین جلب کند که در عین زندگی وحشی و آزاد، همچنان رابطه صمیمی و دوستانه خود را حفظ کنند.
این دو دوست، در آرامگاه نهایی خود نیز در کنار یکدیگر آرمیده اند.
متاسفانه ما دیگر شاهد چنین افرادی نخواهیم بود. جورج آدامسون در نوع خود منحصر بفرد بود. انسانی که نه تنها در صلح و صفا با شیرهای آزاد زندگی میکرد بلکه دوست آنها نیز بود.
جورج در کنار "پسر" و کریستین (بالا سمت چپ)
پشت "پسر" به شدت بر اثر گاز گرفتگی مجروح شده بود اما با وجود درد شدید به دوست بسیار عزیزش اجازه میداد زخمهایش را درمان کند. "کریستین" به نظر می رسید این حرکت جورج را درک میکند و آرام و بیصدا از این کار جورج حمایت میکند.
جورج آدامسون به جهانیان نشان داد که چگونه با عشق و محبت میتوان با حیواناتی که برخی آنها را وحشی و ددمنش می نامند حتی پس از آزادی شان، رابطه و دوستی برقرار کرد.
و شیرهایی که به آنها عشق میورزید به ما نشان دادند که بر خلاف آنچه به تصویر کشیده شده اند، موجوداتی بی احساس و مکانیکی که فقط در پی دریدن و خوردن هستند، نیستند.

جورج آدامسون در حال تعمیر لندروور متوقف شده اش. مدت زمان زیادی میخواهد تا فردی واقعا منحصر به فرد به چنین مرحله ای از خودکفایی برسد که به تنهایی و با امکانات بسیار اندک و با اتکا به اعصاب پولادین و دانش خود، ناهمواری ها و سختی های زندگی را بخاطر عشق و هدفش تحمل کند...
متاسفانه در ٢٠ آگوست ١٩٨٩ جورج آدامسون در کنیا، هنگامی که برای نجات دستیار خود و یک جهانگرد اروپایی به پارک "کورا" رفت توسط شکارچیان غیرمجاز سومالیایی به ضرب گلوله به قتل میرسد...
او در پارک ملی کورا در کنار برادرش، توله شیری بنام "SuperCub"و دوست بسیار عزیزش، شیری بنام "پسر" به خاک سپرده شده است.
به دلیل نزدیکیش به شیرها، دوستانش همیشه نگران جان او و جوی همسرش بودند. اما او بدست بیرحمترین و خطرناکترین شکارچی، یعنی انسان، کشته شد.
یکی از دوستان نزدیکش میگوید :" بسیاری از ما بدلیل نادانی و قضاوت متعصبانه ، تصور میکنیم که چون حیوانات مانند ما حرف نمیزنند در رتبه پایین تری از انسان قرار دارند. جورج مانند دیگران نبود. او با تجربه و تیزبینی خود توانایی های حیوانات را تشخیص میداد و آنها را با خود برابر میدانست و تلاش میکرد حیوانات را از اسارت، رنج و مرگ نجات دهد. پایه رابطه اش با حیوانات عشق و درک آنان بود.
او همیشه میگفت: "حیوانات هیچ خطری برای انسان ندارند، ولی این انسان است که برای حیوانات و حتی کره خاکی مان بسیارخطرناک است."
جورج آدامسون همواره نگران آینده شیرها بود. چندی پیش از مرگش در کتابش نوشته بود:
اینک چه کسی مراقبت از حیوانات را بعهده خواهد گرفت، مراقبت از آنهایی که خود به تنهایی از پس این کار بر نمی آیند؟ آیا مردان و زنان جوانی هستند که آمادگی داشته باشند این بار را بدوش بکشند؟ آنگاه که باد صدای مرا با خود به دوردست ها ببرد، چه کسی صدای آنها خواهد بود تا به دفاع از آنها برخیزد؟
یادش گرامی باد
به امید اینکه شما هم با الهام گرفتن از جورج آدامسون و شیرها، صدایی باشید برای بیصدایان، حیواناتی که خود نمیتوانند برای خویش صحبت کنند و تکیه شان بر ماست که از حقوقشان دفاع کنیم...
چند لینک برای کمک به شیرها و دیگر حیوانات
http://www.bornfree.org.uk/
چند ویدئو از جورج آدامسون و دوستان شیرش
منبع:

تقدیم به جورج آدامسون ( پدر شیرها )
به مناسبت سالروز خاموشی جورج آدامسون ( پدر شیرها)

۲ نظر: