اوج حیوان دوستی اسلام را از زبان امام صادق و پدرش بشنوید:
حضرت صادق علیه السلام در روایتی از پدرانش نقل میفرمود: که پرنده مادامی که در لانه اش است در امان خداست. فقط اگر پرواز کرد میتوانید صیدش کنید.
ترجمه: یعنی هنگامیکه پرواز کرد تا برای جوجه اش دانه ای پیدا کند میتوانید آن را بکشید که با یک تیر دو نشان زده اید، هم پرنده را کشته اید و هم جوجه هایش از گرسنگی و بی غذایی میمیرند!
و در روایت دیگر فرمود:«خوردن پرنده ای که به خانه تو پناه آورده، شایسته و روا نیست. هر پرنده ای که به تو پناه آورد، پناهش بده.»
ترجمه: اگر در دشت و صحرا و بالای درختان برای خودش زندگی میکرد و کاری به کار تو نداشت و به تو پناه نیاورده بود، کشتن و خوردنش شایسته و رواست!
حضرت صادق علیه السلام در روایتی از پدرانش نقل میفرمود: که پرنده مادامی که در لانه اش است در امان خداست. فقط اگر پرواز کرد میتوانید صیدش کنید.
ترجمه: یعنی هنگامیکه پرواز کرد تا برای جوجه اش دانه ای پیدا کند میتوانید آن را بکشید که با یک تیر دو نشان زده اید، هم پرنده را کشته اید و هم جوجه هایش از گرسنگی و بی غذایی میمیرند!
و در روایت دیگر فرمود:«خوردن پرنده ای که به خانه تو پناه آورده، شایسته و روا نیست. هر پرنده ای که به تو پناه آورد، پناهش بده.»
ترجمه: اگر در دشت و صحرا و بالای درختان برای خودش زندگی میکرد و کاری به کار تو نداشت و به تو پناه نیاورده بود، کشتن و خوردنش شایسته و رواست!
پرواز را فراموش کن پرنده
امام صادق: بکشید همه را که در حال پرواز هستند
آنچه مسلمانان از امام صادق یاد گرفته اند: این پرندگان به خانه کسی پناه نبرده بودند تا در امان باشند، در خانه خودشان در کوه و دشت بودند، بنابراین شکار و کشتن آنها جایز است!!
نمیدانم منظور امام صادق از پناه آوردن، مهاجرت هم حساب میشود یا خیر!!
نمیدانم منظور امام صادق از پناه آوردن، مهاجرت هم حساب میشود یا خیر!!
هر چند که صدور این همه جواز کار بیخودی است زیرا به گفته امام صادق:
پرنده مادامی که در لانه اش است در امان خداست. فقط اگر پرواز کرد میتوانید صیدش کنید.
متاسفانه امام صادق یک نکته یادش رفته و تکلیف پرندگان در حال شنا را مشخص نکرده که آیا شکار آنها مجاز است یا خیر!!
ای قاتل بی حمیت، مرگی اینچنین برایت آرزوست
پرنده گفت: "چه بویی ، چه آفتابی ، آه
بهار آمده است
و من به جستجوی جفت خویش خواهم رفت".
پرنده از لب ایوان
پرید، مثل پیامی پرید و رفت.
پرنده کوچک بود.
پرنده فکر نمی کرد.
پرنده روزنامه نمی خواند.
پرنده قرض نداشت.
پرنده آدمها را نمی شناخت.
پرنده روی هوا
و بر فراز چراغهای خطر
در ارتفاع بی خبری می پرید
و لحظه های آبی را
دیوانه وار تجربه می کرد.
پرنده، آه، فقط یک پرنده بود...فروغ فرخزاد
بهار آمده است
و من به جستجوی جفت خویش خواهم رفت".
پرنده از لب ایوان
پرید، مثل پیامی پرید و رفت.
پرنده کوچک بود.
پرنده فکر نمی کرد.
پرنده روزنامه نمی خواند.
پرنده قرض نداشت.
پرنده آدمها را نمی شناخت.
پرنده روی هوا
و بر فراز چراغهای خطر
در ارتفاع بی خبری می پرید
و لحظه های آبی را
دیوانه وار تجربه می کرد.
پرنده، آه، فقط یک پرنده بود...فروغ فرخزاد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر